eitaa logo
داروخانه معنوی
6.9هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
4.8هزار ویدیو
128 فایل
کانال داروخانه معنوی مذهبی ؛ دعا؛ تشرفات و احکام لینک کانال در ایتا eitaa.com/Manavi_2 ارتباط با مدیر @Ya_zahra_5955
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽؛ «حَضـرت‌آیـــّــت‌الله‌العظمٰےبِهـــــجَت𔘓➺» ⇇ هـَــــرکـَـــس مےخـــــوٰاهـــــد ؛ دُعــــٰـایـــــش مُستجــٰـــاب شَـــــود ↡↡ ⇠بــَـــرٰا؎نجـــٰــات ╰─┈➤ «مُـــؤمنین و مـؤمنــــٰـات دُعــٰـا کُـــند↳❍ » .  □□دَرمَحضربهجـّــــت‌جِلد²صَفحه¹⁵⁵□□ أَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ‌ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﴿آّیــــت الله بِهجَـــــت (ره)✿⇉﴾: ‌ دَر﴿ نَمـــــٰاز✤➺﴾ ⇇ بـــــٰايــَـــد مُتـــــوجّہ بـــــٰاشیـــــد كِہ↡↡ ⇠أفکـــٰــار شِيـــــطٰانے کــــٰـار نَکُـــــنَد، ↶بَقـــــیّہ أعمـــٰــال۔۔۔ □تـــٰــابـــــعِ نَمـــٰــاز شُمــــٰـا مےشـَــــونـــد...↷ ‌دَر نمــٰـــاز، ⇠ حُضـــــور قَلـــــب و تــــَـوجّہ دٰاشـــــتہ بـــــٰاشیـــــم.⇢ ایـــــن بـــــٰاعـــــث مےشَـــــود کِہ↡↡ ⇠ دَر بقـــــیّہ اُوقـٰــــات، «أفکــــٰـار شِيـــــطٰانے بِہ سُراغمـــٰــان نیــٰـــایَنـــــد✿↑↑» ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌤«اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🌤 «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
داروخانه معنوی
خطبه ۱۹۲ فراز ۶ خطبه قاصعه 🎇🎇🎇#خطبه۱۹۲🎇🎇🎇🎇🎇 💥 پرهيز از سران متكبّر و خود پسند آگاه باشيد زنهار
خطبه ۱۹۲ فراز ۷ خطبه قاصعه 🎇🎇🎇🎇🎇🎇🎇🎇 🔴ضرورت عبرت از گذشتگان مردم از آنچه كه بر ملّتهاي متكبّر گذشته، از كيفرها و عقوبتها و سختگيريها، و ذلّت و خواري فرود آمده عبرت گيريد، و از قبرها و خاكي كه بر آنچه ره نهادند، و زمينهايي كه با پهلوها بر آن افتادند پند پذيريد، و از آثار زشتي كه كبر و غرور در دلها ميگذارد به خدا پناه ببريد، همانگونه كه از حوادث سخت به او پناه ميبريد اگر خدا تكبّرورزيدن را اجازه ميفرمود، حتما به بندگان مخصوص خود از پيامبران و امامان عليهم السلام اجازه ميداد، در صورتي كه خداي سبحان تكبّر و خودپسندي را نسبت به آنان ناپسند، و تواضع و فروتني را براي آنان پسنديد، كه چهره بر زمين ميگذارند و صورتها بر خاك ميمالند، و در برابر مؤمنان فروتني ميكنند، و خود از قشر مستضعف جامعه ميباشند كه خدا آنها را با گرسنگي آزمود، و به سختي و بلا گرفتارشان كرد، و با ترس و بيم امتحانشان فرمود، و با مشكلات فراوان، خالصشان گردانيد. پس مال و فرزند را دليل خشنودي يا خشم خدا ندانيد، كه نشانه ناآگاهي به موارد آزمايش، و امتحان در بينيازي و قدرت است، زيرا خداوند سبحان فرمود: «آيا گمان ميكنند مال و فرزنداني كه به آنها عطا كرديم، به سرعت نيكيها را براي آنان فراهم ميكنيم نه آنان آگاهي ندارند» 💠باهم نهج البلاغه بخوانیم «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
دسترسی آسان به بندهای استغفار هفتادبندی امیرالمومنین (ع) 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 🌺صوت و متن بند شصت و نهم «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﴿میـــــرزٰا اسمٰاعیـــــل دولٰابے✿➺﴾ ⇠هَـــــر جـــٰــا خـُـــدا امتحـــٰــانِت کــَـــرد و یِک ¹خُـــــورده عَقـــــب رَفـــــتے، ⇠⇠غـُــــصّہ نَخـــــور!!! ایـــــن امتـــــحٰان لٰازم بـــــود تـــٰــا↡↡ ⇇ بِہ نـــٰــاقص بـــــودَن خُـــــود پِے بِبـــــر؎. ❍↲یـــِــک¹ کَـــــم تـــَــلٰاش کـُــــن ، جُبـــــرٰان مےشَـــــود۔۔۔ « امتحــٰـــان فَضـــــل خُـــــدٰاســـــت۞⇉» و بـَــــرٰا؎ رُشـــــد خَلـــــق ؛ ⇠⇠ نـــٰــافــع و لٰازم أســـــت. «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
داروخانه معنوی
#رمان " #رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی قسمت_سی و سوم بخش اول 🌷قلبم فرو ریخت چون اصلا انتظار ا
" "بر اساس قسمت_سی و سوم ✍ بخش دوم 🌷منم دیگه صبرم تموم شد دستمو گذاشتم روی دهنم و در حالیکه به شدت به گریه افتاده بودم شروع کردم به فریاد زدن … تقصیر من نبود… تقصیر من نبود داد نزن من گناهی ندارم فکر کردم تویی ….. چه می دونستم تورجه … آههههه آههههه ….. نکن با من اینطوری نکن ….. نمی خوام…. نمی خوام من گناهی ندارم ….من گناهی ندارم ….من گناهی ندارم … 🌷ایرج ترسید و زود دست منو گرفت و گفت : خیلی خوب آروم باش … آروم باش قربونت برم ببخشید تو رو خدا آروم شو تا حرف بزنیم …. ولی من همین جور می لرزیدم و هق و هق گریه می کردم و به همون حال گفتم به خدا اصلا حدس نمی زدم تورج باشه با حرفایی که با هم زده بودیم فکر دیگه ای نکردم از بس ذوق کرده بودم و دستپاچه شدم زود جواب دادم ……. 🌷آخه … آخه من که رک و راست همون فرداش بهش گفتم تازه اگر حال حمیرا بهم نخورده بود همون شب می گفتم ولی اشتباه کردم منتظر تو شدم که مثل همیشه بیایی و من نجات بدی ولی تو منو ….. منو ….. و گریه ام شدید شد و نتونستم حرف بزنم …. ایرج هراسون منو دلداری می داد و دستم رو گرفته و بهم التماس می کرد آروم باشم … یک کم که بهتر شدم اونم آروم شده بود ولی تازه اون موقع بود که دیدم اونم اشکهاش صورتشو خیس کرده….بهش نگاه کردم دلم براش سوخت راست می گفت : حق با اون بود …. دستم که هنوز توی دستش بود کشیدم ولی ول نکرد …. 🌷اونم تو چشم من خیره شد و گفت چیکار کنم رویا ؟ تو بهم بگو … من به هیچ وجه نمی تونم از تو بگذرم نه به خاطر تورج نه هیچ کس دیگه تورج برام خیلی عزیزِ ولی تو عشق منی و از همه کس بیشتر دوستت دارم نمی خوام تو رو از دست بدم ….. فکر کن منی که به حمیرا حسودی می کنم چطوری دارم این وضعیت رو تحمل می کنم …. 🌷گفتم به خدا من تقصیری نداشتم فکرشم نمی کردم که تورج همچین احساسی نسبت به من داشته باشه …. خوب تو فکر نمی کنی به من داره چی میگذره ؟ می دونی چقدر زجر کشیدم این قلبم شبانه روز تپش داشت …اصلا نمی فهمم چطوری روز رو شب می کنم …منم دلم برای تورج سوخت و براش ناراحتم دائم خودمو نفرین می کنم که چقدر بی عقلم …… 🌷ایرج یک دستمال برداشت و صورتشو خشک کرد و گفت : آخه می دونی چی شده …روزی که من اومدم تورو ببرم خونه ی مینا مامان شب قبل از من پرسید نظرت نسبت به رویا چیه ؟ گفتم برای چی ؟ گفت : دختر خوبیه ها از دستش نده الان رفته دانشگاه خوشگل که هست دکترم میشه دیگه چی می خوای ؟ من دوست دارم رویا عروس خودم بشه تا همیشه مراقبش باشم …. 🌷من گفتم در موردش فکر می کنم روم نشد بهش اونجا بگم که نسبت به تو چه احساسی دارم ولی وقتی دیدم از تو دانشگاه با بقیه دانشجو ها اومدی بیرون ترسیدم حرف مامان راست در بیاد همون جا تصمیم گرفتم بهت بگم …بعد منتظر شدم تا مامان ازم بپرسه تا حقیقت رو بگم … که این وضع پیش اومد و مامان فکر کرده بود توام به تورج علاقه داری چون اونشب اونقدر طولانی با هم بیرون بودین؛؛ خوب اونم فکر می کرد تو می دونی در مورد کی حرف می زنه … که اون به خودش اجازه داده ازت ….. 🌷آخخخخ ولش کن نمی تونم به زبون بیارم وقتی بهش فکر می کنم خون تو رگ هام منجمد میشه باور کن چند بار اونقدر حالم بد شد که فکر کردم دارم میمیرم ……. نمی دونی بهم چی گذشت وقتی تورج داشت از تو به من می گفت : اگر کس دیگه ای بود می کشتمش قسم می خورم دورغ نمیگم ….از من بعیده ولی نمی دونم چرا نسبت به تو این قدر حسودم باور کن به اون عروسکت هم حسودی کردم ……. ادامه_دارد «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2