داروخانه معنوی
#رمان " #رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی قسمت_سی و هفتم ✍ بخش چهارم 🌺اونشب من نمی تونستم درس بخو
#رمان "
#رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی
قسمت_سی و هفتم✍ بخش پنجم
🌺اون موقع آدم دلش می خواست بخوره تو رو من تو حیاط خونه ی شما دنبالت می کردم و با هم می خندیدم …….
ولی اون روزا آخرین روزهای خوشی من بود … آب دهنشو قورت داد و پرسید رویا خیلی بده بهت بگم؟ ندونی بهتره برو بخواب …..
گفتم چون فکر می کنم ما الان با هم دوست هستیم و همدیگر رو اینقدر دوست داریم همش با همیم این خیلی بهتره که منم بدونم ، چی سرت اومده ؟ …..
🌺دستشو گذاشت بین دو پاشو قوز کرد و همین طور که اشکهاش می ریخت گفت : بابام شبها با دوستاش و عمو ی من قمار بازی می کردن من سیزده سالم بود …… بعد دستشو گذاشت روی دهنش و محکم فشار دادو یک زوزه کشید … گفتم اگر ناراحت میشی نگو …..
ادامه داد یک شب عموم به هوای کاری بازی رو ول می کنه و میاد سراغ من …عموم بود مورد اعتماد ما بود ، چطور ممکنه ؟ چطوری دلش اومد ؟ …… اومد بالای سرم دستشو گذاشت روی دهنم و من بیدار شدم هر چی تقلا کردم فایده ای نداشت ، حتی بالش گذاشت روی دهنم تا صدام در نیاد ……..(مثل این بود که داشتم کابوس می دیدم باورم نمی شد ) حمیرا انگشتشو گذاشت بین دو دندونش و فشار داد همین طور که هر دو هق و هق گریه می کردیم دستشو گرفتم و کشیدم بیرون ….. ادامه داد …. نمی دونستم چیکار کنم…..
🌺وقتی رفت شروع کردم به جیغ کشیدن و مامان و بابام اومدن و منو به اون حال بد و فجیع دیدن … مامانم مرتب می زد تو سر خودش و ناله می کرد گفت یا خدا کی باهات این کارو کرد ؟
گفتم عمو …. اون با سرعت رفت پایین ولی اون حیوون رفته بود من می لرزیدم و مامان خودشو می زد و می گفت حالا چه خاکی تو سرم بریزم ؟
بابام همون موقع دوستاشو فرستاد رفتن و رفت دنبالش ولی من حالم بد شد جیغ می زدم و از خودم بدم میومد و بالاخره از حال رفتم می گفتن پنج روز تو اغما بودم وقتی به هوش اومدم فهمیدم آقا برای حفظ آبروش صداش در نیومده و اون کثافت هم از ایران رفته بود
🌺من یکسال مریض شدم شبا کابوس می دیدم……. می دیدم یکی داره به سراغم میاد ….. مامان و بابام برای اینکه منو راضی نگه دارن هر چی می گفتم گوش می کردن ولی من از حرصم اونا رو وادار به کارایی می کردم که اذیت بشن و خودم هیچ کدوم اونا رو دوست نداشتم ……….
با همه ی احوال اون کابوس ها دست از سرم بر نداشتن ….
چند سال طول کشید تا یک کم آروم شدم فقط به زبون آسونه چه شب ها تک و تنها تو این اتاق گریه کردم و به خودم پیچیدم …… تا اینکه رفتم انگلیس اونجا خوب بودم از این محیط دور شدن برام خوب بود ….ولی از همه ی مردا بدم میومد هر کس رو نگاه می کرد ، فکر می کردم می خواد اذیتم کنه …درسم که تموم شد برگشتم خیلی مامانم رو دوست دارم و دلم نمی خواد ازش دور باشم ….
ادامه_دارد
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
#نماز_شب🌙🌓
☘ کسی که شب با خدا خلوتی ندارد و اُنس با او ندارد، این در دوستی اش دروغگوست.
☘ این گناه که نمی گذارد با خدا خلوت کنیم و نماز شب بخوانیم چیست؟ برای بنده و جنابعالی که نباید قمار و دزدی باشد، نیّت خلاف نمی گذارد ما نماز شب بخوانیم، و هرکس باید مطابق مقام و موقعیت و تحصیل و غیره ببیند آن چیست که از او توفیق شب زنده داری و نماز شب خواندن را گرفته است؟
☘ خواندن و تلاوت قرآن نیز همین طور است. روزی چقدر تلاوت قرآن داریم؟ اگر این توفیق را نداریم باید علت آن را بدست آوریم.
📚علامه حسن زاده آملی
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️✨نیایش شبانه با حضرت عشق ❤️❤️
♥️✨خـــدایـــا بــا امــیــد بــه
🤍✨رحمت تو شب میخوابیم
♥️✨و امید داریم که بهترینها را
🤍✨بــرایــمــان رقــم بــزنـی
♥️✨چون به لطف و مهربانیت
🤍✨یـــــقــــیــــن داریــــــم
♥️✨آمــــیــــن یـــــا رَبَّ 🙏
🤍✨الـــــــهـــــــی ؛
♥️✨كه امشب ذهن همه پر از قشنگی
🤍✨و فـــکــرای خـــوب بـــاشــه
♥️✨الــــهــــی ؛ كـه زیـبـاتـریـن حـس
🤍✨تـو هـمـیـن لـحـظـه مـهـمـون
♥️✨دلــــــتـــــون بـــــاشـــــه
🤍✨شـــبـــتـــون پــــر مـــهــــر
#شب_بخیر
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
هدایت شده از داروخانه معنوی
از جُملہ د؏ــــآهـــــآیے ڪہ؛
﴿شِیـــــخ جَعـــــفر مُجتهد؎﴾(رہ) مُڪرر توصّیہ مےڪَردند :
خوٰاندن ﴿زیـــــآرت ٰال یٰاسیـــــن✿ ﴾
در نُہ⁹ روزهنگام بین الطُلو؏ـــــین بود ڪِہ آثـــــآر ؏ـَــــجیبے دَر پے دٰارد۔۔۔۔♡♡♡
#سخن_بزرگان
#بین_الطلوعین
#زیارت_ال_یس
@Manavi_2
هدایت شده از داروخانه معنوی
•~🌸🌿~•
وَلےبَچہ ھآ
اَزقَضآشُدڻ نَمآزصُبحتونْبِتَرسیدْ!
میڱنْخُدآ؛
أڱہ بِخوٰادخِیر؎رو؛
أزیِہ بَندها؎بڱیرھ۔۔۔۔!!! نَمآزصُبحِشْروقضٰامےڪُنِه!
#تلنگرانهـ 💥
#نمازصبح
@Manavi_2
هدایت شده از داروخانه معنوی