eitaa logo
داروخانه معنوی
7.2هزار دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
4.8هزار ویدیو
135 فایل
کانال داروخانه معنوی مذهبی ؛ دعا؛ تشرفات و احکام لینک کانال در ایتا eitaa.com/Manavi_2 ارتباط با مدیر @Ya_zahra_5955
مشاهده در ایتا
دانلود
امروز دوشنبه ختم انعام داریم هر کس مایله شرکت کنه وارد لینک زیر بشه .هم میتونید سوره رو کامل بخونید هم یک قسمت ۵۵ آیه ای .لطفا اسم و فامیلیتون رو بنویسیدو اعلام کنید کامل میخونید یا یک قسمت تااسمتون تو لیست ثبت بشه روزهای شنبه ختم سی جزء قرآن روزهای دوشنبه ختم انعام هدیه برای ظهور و سلامتی آقا جانمون حضرت مهدی لینک گروه👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/170918372C42e49e2bdb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
آرزو نیســـــت، ⇠⇠ رَجَز نیســـــت، ◇◇ مَن آخَـــــر روز؎... ⇠وَســـــطِ صَحـــــن﴿ حَســـــنﷺ𔘓➛﴾ ⇠⇠سیـــــنہ زَنے خـــــوٰاهم کَـــــرد! «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﴿ امــــٰـام زمــــٰـان عَلیہ السّلٰام𑁍 ﴾، ↲↲دَر تَشـــــرف،« آیـــّــت الله مــَـــرعَشے نَجـــــفے» (ره) ⇩⇩⇩ ⇦خـــــوٰانـــــدن این⁵ ســـــوره قــُـــرآن رٰا، بَعـــــد أز نَمٰازهـٰــــا؎ یــُـــومیہ، □ بہ ایشـٰــــان سفـــٰــارش نـِــــمودَنـــــد: ¹_ سوره یـــٰــاسین بَعد ⇠أز نمـــٰــاز صُبـــــح ²_ سوره نَبـــــاء بَعد⇠ أز نمــــٰـاز ظُهـــــر ³_ سوره نـــــوح بَعد⇠ أز نمـــٰــاز عَصـــــر ⁴_ سوره وٰاقـــــعہ بَعد⇠ أز نمــٰـــاز مَغـــــرب ⁵_ سوره مُلـــــک بَعد⇠ أز نمــــٰـاز عِشـــٰــاء ◇◇ تَشرفــــٰـات مَرعشیہ ص ²⁹ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
داروخانه معنوی
خطبه ۱۹۷ در ذكر فضائل خويش فضائل اميرالمومنين 🎇🎇🎇#خطبه۱۹۷🎇🎇🎇🎇🎇🎇 اصحاب و ياران حضرت محمد (ص) ك
خطبه ۱۹۸ فراز ۱ سفارش به تقوا 🎇🎇🎇🎇🎇🎇🎇🎇🎇 علم الهي خدا مي داند نعره حيوانات وحشي را در كوهها و بيابانها، و گناه و معصيت بندگان را در خلوتگاهها، و آمد و رفت ماهيان را در درياهاي ژرف، و به هم خوردن آبها را بر اثر وزش بادهاي سخت. و گواهي مي دهم كه حضرت محمد (ص) برگزيده خدا، سفير وحي، و رسول رحمت اوست. 💠باهم نهج البلاغه بخوانیم «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﴿پیــــٰـامبر أکـــــرم(صلّےالله‌عَلیه‌وآله‌وسَلّم)﴾ فَـــــرمودَنـــــد:⇩⇩⇩ ⇦بِهتریـــــن کارهــــٰـا دَر نــَـــزد خُـــــدٰا ↲↲نَمـــٰــاز بہ وَقـــــت أســـــت، ⇠آنـــــگٰاه نیـــــکے بِہ پـــــِدر و مـٰــــادر، ⇠ آنـــــگٰاه جَنـــــگ دَر رٰاه خـُــــدا ‌‌‌‌ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
داروخانه معنوی
#رمان "‌ #رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی قسمت_چهل و سوم✍ بخش اول 🌺چشمش که به من افتاد پرسید مگ
" "بر اساس قسمت_چهل و سوم ✍ بخش دوم 🌺من برای حمیرا آب آوردم و یک سینی چایی هم برای بقیه ریختم ….علیرضا خان با مهربونی گفت : دستت درد نکنه آدم دختر داشته باشه مثل تو و حمیرا باشه ……حمیرا گفت رو در واسی نکن بابا بگو مثل رویا باشه من که برات دختری نکردم …نشد ؛؛که بکنم ,, البته خودت زندگی منو تباه کردی که تو این سن و سال باید به جای هر کاری برم دکتر یا تو اون اتاق لعنتی کپه ی مرگمو بزارم …. علیرضا خان از جاش بلند شد و پیپ شو از رو میز با غیض برداشت و گفت اصلا نمیشه تو این خونه یک نفس راحت کشید برم تا باز گند کار در نیومده ….اومد که بره حمیرا با عصبانیت گفت همیشه فرار کردی یک بار به حرفم گوش نکردی؟ دکتر می گفت اگر این قدر خفه نمی شدم الان این حال و روز رو نداشتم … چرا نمی گیری یک بار اونو به قصد کشت بزنی چرا ناموس سرت نشد …. ( اون که داشت داد می زد علیرضا خان رسید به اتاقشو در و محکم زد بهم …. ایرج ..که از حرفای دکتر متوجه شده بود برای حمیرا اتفاقی افتاده ، حالا فهمیده بود که یک ربطی به پدرش داره طوری که دیگه نمی شد ازش پنهون کرد …. 🌺حمیرا رو که داشت شاخ و شونه می کشید گرفت و نشوند و ازش پرسید خواهر جان بشین و برام از اول هر چی تو دلته به من بگو خاطرت جمع باشه من پشتتم ازت حمایت می کنم هر چی هست بگو …….. عمه که با خوشحالی از پیش دکتر اومده بود ، حالا آشفته و بی قرار به نظر می رسید….. که مرضیه اومد تو و اونم تا تونست دق و دلیشو سر اون بیچاره خالی کرد ….. دیگه نمی شد جلوی مرضیه حرف زد ایرج بهش گفت بیا بریم بالا اون چای و شیرینی رو هم می بریم بالا می خوریم مامان شما هم بیا باید باشی ….. عمه گفت حمیرا رو ول کن … من خودم برات میگم الان دوباره بهم می ریزه .. 🌺حمیرا دست ایرج رو گرفت و گفت نه خودم بهش میگم بیا بریم بالا …… اتاق ایرج از همه ی اتاق خواب ها بزرگ تر و مرتب تر بود یک دست مبل راحتی و یک تلویزیون هم توی اتاقش داشت چون انتهای سالن بود یک قناسی داشت که با دوتا پنجره بزرگ و قدی اونو به شکل زیبایی در آورده بود … و یک شمایل حضرت علی هم روبروی تختش به دیوار آویزون بود …. همه رفتیم تو اتاق ایرج ، سینی چای دست من و شیرینی دست عمه….. ادامه_دارد «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2