eitaa logo
داروخانه معنوی
6.6هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
4.7هزار ویدیو
128 فایل
کانال داروخانه معنوی مذهبی ؛ دعا؛ تشرفات و احکام لینک کانال در ایتا eitaa.com/Manavi_2 ارتباط با مدیر @Ya_zahra_5955
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چهـــٰــارشَنبہ بُـــــوَد↡↡ ⇇ اِ؎ دوســـــت تُـــــو رٰا آب حیـــٰــات... ⇠بــــَـر جَـــــوٰادﷺ و پِـــــدرﷺ و جَّـــــدﷺ کـُــــبٰارش﴿..صلّـــــوات⇉﴾ ↶روز هــٰـــاد؎ﷺ بُـــــوَد و ◇◇ روز رضــٰـــاﷺست↷ _روز موســـٰــاستﷺ کِہ شُـــــد، □ کــــٰـام دِلـــــت ۔۔۔قَنـــــدو نبـــــٰات✿➺ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
داروخانه معنوی
خطبه ۱۹۹ فراز ۳ 🎇🎇🎇#خطبه۱۹۹🎇🎇🎇🎇🎇 💥 ارزش و ره آورد زكات همانا پرداخت زكات با نماز، عامل نزديك
خطبه ۱۹۹ فراز آخر 🎇🎇🎇🎇🎇🎇🎇🎇 ✨ دانش الهي همانا بر خداوند سبحان پنهان نيست آنچه را كه بندگان در شب و روز انجام مي دهند، كه دقيقا بر اعمال آنها آگاه است، و با علم خويش بر آنها احاطه دارد، اعضا شما مردم گواه او، و اندام شما سپاهيان او، و روان و جانتان جاسوسان او، و خلوتهاي شما بر او آشكار است. 💠باهم نهج البلاغه بخوانیم «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
﴿پیـــٰــامبرأکـــــرَم صلّےالله‌عَلیه‌و‌آله‌وسلّم‌﴾: ⇠اِ؎ فــــٰـاطـــــمہۜ ↡↡ ↶همــٰـــانــــٰـا خــُـــدٰاونـــــد بــــٰـا ، ⇇خَشـــــم تـــــُو خَشمگیـــــن وَ ⇇ بـــٰــا رضــــٰـایَت و خُشنـــــود؎ تــُـــو ◇♡ خُشنـــــود مےشَـــــود.↷ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مقدمه ای کوتاه درمورد خطبه فدک ‏‫خُطبه فدکیه سخنرانی حضرت فاطمه (س) در مسجد النبی که در اعتراض به غصب فدک ایراد شد. ابوبکر پس از رسیدن به خلافت‌ با انتساب روایتی به پیامبر(ص) مبنی بر اینکه پیامبران از خود ارث نمی‌گذارند، دهکده فدک را که پیامبر(ص) به فاطمه(س) بخشیده بود، به نفع خلافت مصادره کرد. فاطمه(س) پس از بی‌ثمر بودن دادخواهی‌اش به مسجد پیامبر رفت و خطبه‌ای ایراد کرد که به خطبه فدکیه مشهور شد. او در این خطبه بر مالکیتش درباره فدک تصریح کرد. همچنین به دفاع از حق علی(ع) درباره خلافت پرداخت و مسلمانان را به‌خاطر سکوت در مقابل ستم به اهل بیت(ع) سرزنش کرد. خطبه فدکیه مجموعه‌ای از معارف را در زمینه‌های خداشناسی، معادشناسی، نبوت و بعثت پیامبر اسلام(ص)، عظمت قرآن، فلسفه احکام و ولایت دربردارد.  تصمیم گرفتیم ترجمه وشرح مختصرخطبه رادر۱۸بخش حضوربزرگواران ارائه دهیم انشاءالله فاطمیه ای پربارهمراه بابینش ومعرفت بیشتری داشته باشیم. علی مع الحق والحق مع العلی یاعلی «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
014-Shokuhe-Yas-www.Ziaossalehin.ir-J01.mp3
6.39M
ترجمه وشرح مختصر خطبه فدک بخش( اول بسیارشنیدنی ) نذرسلامتی وظهورامام زمان عج صلوات لطفا🌿 علی مع الحق والحق مع العلی اللهم عجل لولیک الفرج "نشرصدقه جاریه قربه الی الله" «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
داروخانه معنوی
#رمان " #رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی قسمت_چهل و ششم ✍ بخش چهارم 🌸اونروز من دانشگاه نرفتم و ه
"‌ "بر اساس قسمت_چهل و ششم ✍ بخش پنجم 🌸تا روزی که قرار بود فرداش نگار و رفعت بیان….. ولی ایرج هنوز اونجا کار داشت و نتونست بره فرانسه …. همه در تکاپو بودن هر دو خونه ازانواع خوراکی ها و شیرینی ها گل پر شده بود حمیرا تحت نظر دکتر بود و اینکه خودش می خواست زود تر خوب بشه حالش بهتر شده بود.. تورج بیشتر شب ها میومد خونه و سعی می کرد جای خالی ایرج رو برای خانوادش بگیره….. ولی من دیگه طاقتم برای دیدن ایرج تموم شده بود اونم همینو می گفت …. تمام حرفاش بوی عشقی می داد که منو بی تاب تر می کرد ولی طبق عادتی که داشتم بیشتر درس می خوندم و سرمو به اون گرم می کردم ….. درست بیستم اسفند ساعت شش صبح روز پنچشنبه هواپیمایی که نگار رو با خودش میاورد به زمین نشست و ما پشت شیشه منتظر بودیم ….. 🌸حال حمیرا دیدنی بود …. تورج اونو محکم گرفته بود و شونه هاشو می مالید ……… ما از چهار صبح تو فرودگاه بودیم حمیرا طاقت نداشت و شب رو اصلا نخوابیده بود … و اصرار داشت که منم باهاش باشم … اون با من احساس امنیت می کرد با حرفام آروم می شد و هنوز وقتی دستشو می گرفتم با گرمی اونو می گرفت و دلش نمی خواست رها کنه .. تا نگار دست تو دست رفعت روی پله های هواپیما ظاهر شدن حمیرا از جاش پرید و دست منو گرفت …. اون مادر بود و خدا می دونه تو این سه سال که دخترشو ندیده چقدر زجر کشیده بود و حالا برای دیدنش بی تاب بود… 🌸وقتی اونا وارد سالن شدن این بی قراری رو نگار هم داشت سرشو به اطراف می چرخوند تا مادرشو پیدا کنه…. حمیرا پشت سر هم می گفت نمی تونم راه برم خدایا کمکم کن و عمه و علیرضاخان رفتن جلو و منو تورج پیش حمیرا موندیم ، نگار مثل پروانه دست هاشو بالا و پایین می کرد و به طرف حمیرا می دوید …. نفس مادر دیگه یاری نمی کرد حتی چشمش رو هم بست و دو زانو روی زمین نشست و دستشو باز کرد و نگار خودشو به اون رسوند و در آغوش هم قرار گرفتن … 🌸حمیرا همون جا روی زمین نشست و نگار رو در آغوش خودش محکم فشار داد و سر و روی اونو غرق بوسه کرد انگار از بوسیدن اون سیر نمی شد ….. علیرضا خان و عمه با آقای رفعت رو بوسی کردن و اومدن جلو …… بعد از مدتی که همه شاهد دیدار اون مادر و دختر بودیم حمیرا از جاش بلند شد و رفعت رفت جلو و حمیرا رو بغل کرد و همدیگر رو بوسیدن … ولی نگار از حمیرا جدا نمی شد …. ادامه_دارد «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2