امروز شنبه
قضای ⇠ #نماز_صبح
بعد از هر نماز قضا خواندن دعای فرج(الهی عظم البلا...) برای سلامتی و فرج و مقدر شدن ظهور آقا جانمون حضرت مهدی (روحی لک الفدا) اجباری است🌹🌹🌹
داروخانه معنوی
♡┅═════════════﷽══┅┅
﴿آیــّـت الله مصبــــٰـاح یـَــزد؎(ره) 𑁍﴾:
□يكے¹ أز آقـــٰــايــــٰـان أز عـــــلّٰامہ طبـــٰــاطبـٰــــايے (رضوٰان الله تَعٰالے عَلّیہ) پُـــــرسيـــــد :⇩⇩⇩
⇦ چہ كــُـــنم تــــٰـا در نمـــٰــاز،
حُضـــــور قَـــــلب ٰداشـــــتہ بــٰـــاشـــــم؟
ايشـــٰــان فـَــــرمـــــودَنـــــد :↡↡
⇇ أگر میخـــــوٰاهے در نمـٰــــاز ،
حُضـــــور قَـــــلب دٰاشـــــتہ بـــــٰاشے ،
╰─┈➤
◇◇«كــَـــم حــَـــرف بـِــــزن.✿⇉»
#نماز
#سخن_بزرگان
#کلام_بزرگان
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
خطبه ۲۳۳ فراز آخر در باب زيانهاي زبان 🎇🎇 #خطبه۲۳۳ 🎇🎇🎇 #عللسقوطجامعهانساني خدا شما را رحمت ك
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
خطبه ۲۳۳ فراز آخر در باب زيانهاي زبان 🎇🎇 #خطبه۲۳۳ 🎇🎇🎇 #عللسقوطجامعهانساني خدا شما را رحمت ك
خطبه ۲۳۴
چرا مردم مختلفند؟
🎇🎇 #خطبه۲۳۴ 🎇🎇🎇
عللتفاوتهاميانانسانها
علت تفاوتهاي ميان مردم، گوناگوني سرشت آنان است، زيرا آدميان در آغاز، تركيبي از خاك شور و شيرين، سخت و نرم، مي باشند، پس آنان به ميزان نزديك بودن خاكشان با هم نزديك، و به اندازه دوري آن از هم دور و متفاوتند يكي زيباروي و كم خرد، ديگري بلندقامت و كم همت، يكي زشتروي و نيكوكار، ديگري كوتاه قامت و خوش فكر، يكي پاك سرشت و بداخلاق، ديگري خوش قلب و آشفته عقل، و آن ديگر سخنوري دل آگاه است.
#نهج_البلاغه
💠باهم نهج البلاغه بخوانیم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
♡┅═════════════﷽══┅┅
﴿عـــلّامِہ طــبٰاطـــبٰایے(ره)✿﴾:
↫وّضـو نـــــور أســـــت۔۔
↫ بـــِــســمالله هم نـور أســـــت۔۔۔
و أگـــــر بِســم الله گـُــــفتہ نَشــــــود⇩⇩⇩
⇦ أثـرمَخصـــــوص آن نـــــور رٰا،
۔۔۔ نَخـــــوٰاهـــــد دٰاشـــــت⇨
□هـــــر کٰار؎ مـثل ↡↡
⇇ خـُوردن و آشٰـــــامیــدن و...
_أگـــــر بــٰـــا نـٰام« خـــــدٰا؎متــّـــعال𔘓»
أنجــــٰـام پــَـــذیـــــرد ،
↶أثـــــر مَعــــنو؎ در انســٰـــان،
◇◇بہ جـٰــــاخـــوٰاهد گــُـذٰاشـــــت.𑁍↷
#سخن_بزرگان
#کلام_بزرگان
#وضو
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
┄═•❁๐๑♧๑♧๑♧๑๐❁•═┄ ازسرنوشت واقعی #رمان 📖 #تمام_زندگی_من📖 #قسمت_ششم✍ راهبه شدی؟ 🌷من به لهستان برگ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
┄═•❁๐๑♧๑♧๑♧๑๐❁•═┄ ازسرنوشت واقعی #رمان 📖 #تمام_زندگی_من📖 #قسمت_ششم✍ راهبه شدی؟ 🌷من به لهستان برگ
┄═•❁๐๑♧๑♧๑♧๑๐❁•═┄
سرنوشت واقعی
#رمان
📖 #تمام_زندگی_من📖
#قسمت_هفتم✍"دنیای بزرگ"
🌷رفتم هتل … اما زمان زیادی نمی تونستم اونجا بمونم … و مهمتر از همه … دیگه نمی تونستم روی کمک مالی خانواده ام حساب کنم … برای همین خیلی زود یه کار پاره وقت پیدا کردم
پیدا کردن کار توی یه شهر 300 هزارنفری صنعتی-دانشگاهی کار سختی نبود … یه اتاق کوچیک هم کرایه کردم … و یه روز که پدرم نبود، رفتم وسایلم رو بیارم …
🌷مادرم با اشک بهم نگاه می کرد … رفتم جلو و صورتش رو بوسیدم …
– شاید من دینم رو عوض کردم اما خدای محمد و مسیح یکیه … من هم هنوز دختر کوچیک شمام … و تا ابد هم دخترتون می مونم …
مادرم محکم بغلم کرد …
– تو دختر نازپرورده چطور می خوای از پس زندگیت بربیای و تنها زندگی کنی؟
🌷محکم مادرم رو توی بغلم فشردم
– مادر، چقدر به خدا ایمان داری؟ …
– چی میگی آنیتا؟ …
– چقدر خدا رو باور داری؟ … آیا قدرت خدا از شما و پدرم کمتره؟ …
خودش رو از بغلم بیرون کشید … با چشم های متحیر و مبهوت بهم نگاه می کرد …
🌷– مطمئن باش مادر … خدای محمد، خدای مسیح و خدایی که مرده ها رو زنده می کرد … همون خدا از من مراقبت می کنه و من به تقدیر و خواست اون راضیم …
🌷از اونجا که رفتم بغض خودم هم ترکید … مادرم راست می گفت … من، دختر نازپرورده ای بودم که هرگز سختی نکشیده بودم … اما حالا، دنیای بزرگی مقابل من بود … دنیایی با همه خطرات و ناشناخته هاش …
✍ادامه دارد......
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2