eitaa logo
داروخانه معنوی
6.9هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
4.8هزار ویدیو
130 فایل
کانال داروخانه معنوی مذهبی ؛ دعا؛ تشرفات و احکام لینک کانال در ایتا eitaa.com/Manavi_2 ارتباط با مدیر @Ya_zahra_5955
مشاهده در ایتا
دانلود
برید داخل این کانال و این داستان را بخونید
کلا داستانهای حداد پور جهرمی واقعیه
اگر تلگرام دارید داخل کانالشون حیفا و کتابهای دیگه را هم سرچ کنید داستانهاش میاد فوق العاده زیبا و امنیتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 *یک نفر از سپاه فرعون غرق نمی‌شه!! می‌دونید چه کسی بود و چرا غرق نشد؟؟؟* چه نکته‌ی زیبایی! واقعاً بعضی‌ها تخصص‌شان امر به معروف و نهی از منکر است. از جمله استاد فرهنگ! دوستان عزیز این کلیپ کوتاه را اصلاً از دست ندهند و به هر گروهی دارند، ارسال کنند!
اگر میخواهید امشب یه کار خیری کرده باشید که اون دنیا به دردتون بخوره اینه که امشب و فردا که سالروز شهادت شهید نوید صفری هست تا جایی که میتونید این شهید عزیز رو به دوستان و آشنایان و کانال هاتون معرفی کنید مطمئن باشید شهید کم نمیزاره😍 زنده نگه داشتن یاد کمتر از شهادت نیست!
رمان قسمت صد و هشتاد و چهارم نگاهم را می دزدم و بی تفاوت می گویم:-خیلی ممنون که اجازه شو صادر کردین! جمله ی پر کنایه ام که در کمال بی تفاوتی بیان می شود به مذاقش خوش نمی آید. -یادته که اصرار داشتم یه مدت نامزد بمونیم می خواستم آروم آروم بهت بگم که... حرفش را قطع می کنم و دستانم را بالا می گیرم. -که من اومدم ناله زاری که "الا به الله" باید منو بگیری خوب بقیه اش... متوجه خنده ی فرو خورده اش می شوم و اخم هایم درهم می شود. -من کی این حرف و زدم دختر؟ این که تو مشتاق بودی درسته اما منم به همون اندازه خواستارت بودم! لبم کج می شود. -اها خواستار غیر منطقی و بدون تفاهم! پر از تمسخر می گویم و اخم می کند برایش چشمانم را در کاسه می چرخانم. ظرف باقلوا را به سمتم می گیرد و با جدیت می گوید:- می خوای حرف بزنیم یا بحث کنیم؟ یک عدد با قلوا بر می دارم و در دهانم می گذارم. -من همیشه خواستم که حرف بزنیم این تو بودی که با یه "ساکت باش الان " همه چیو خراب می کردی! -وقتش نبود! -اره خوب؛ وقتش فقط تو خونه ی حاج بابای تازه نمایان شده ات پیش اون همه چشم و میون دعوای تو و برادرت بود! حرص کلامم و نگاه برنده اش قصد قطع شدن ندارند. -بارها گفتم بهت و باز هم میگم صداتو رو من بلند نمی کنی! پوزخند می زنم. -گفتم که همه ی حق ها با توست! با صورت برافروخته از پشت صندلی اش بلند می شود و آشپزخانه را ترک می کند تنم عجیب برای در آغوشش رفتن بی قراری می کند! قطره اشک گوشه ی چشمم را با انگشت شصتم می گیرم و برای کار کردن در آموزشگاه مصمم می شوم اصلا دلم می خواهد... باقلوای دیگری را در دهانم می چپانم و پشت سرش بقیه باقلوا ها را هم مشت مشت در دهانم می گذارم و در همان حال اشک می ریزم. خدای من ای چه حال و روزی بود؟ در حالی که دارم بزور باقلوا ها را که مزه ی زهر مار می دهند از حلقومم پایین می دهم از روی صندلی بلند می شوم و با دستانم اشک های روی صورتم را پاک می کنم و از اشپزخانه خارج می شوم تمایلی برای به اتاق رفتن و دیدن اخم هایش ندارم در نتیجه به حیاط می روم و روی پاگرد پله می نشینم و به حیاط زمستان زده نگاه می کنم دلم بیشتر می گیرد و باقلوا می خواهد آن هم مشت مشت و اشک اشک... **** از آموزشگاه خارج می شوم ساعت از پنج غروب گذشته است و دلهره ی زودتر رسیدن ارسلان به خانه مثل خوره به جانم افتاده است. دومین جلسه ای است که گذرانده ام و ازشدت عذاب وجدان می خواهم که سر بر بیابان بگذارم! برای دست تکان دادن برای تاکسی هستم که آقای لورایی صدایم می زند. -خانوم اعلایی؟ بر می گردم و نگاهش می کنم. -بفرمایید دیروقته خانوم می رسونمتون. همینم مانده با تو بروم مو قشنگ؛ که ارسلان هم سر بزنگاه برسد مرا به همراه تو دار بزند! -ممنون مسیرمون یکی نیست! و با عجله برای تاکسی که از کنارم رد می شود دست تکان می دهم و سریع سوار می شوم تا مجالی برای مخالفت به او ندهم. ادرس را به راننده تاکسی که مرد میانسالی است می دهم و سرم را پشتی صندلی تکیه می دهم. کار مخفیانه ام اشتباه محض است و او با رفتارش مرا به این اشتباه محض ترغیب کرد! بعد از صحبت ان روزمان فضای بینمان سرد و یخ زده شده است. فقط شب ها که مرا به زور میان بازوانش می گیرد و تاصبح محکم میان آغوشش نگه می دارد می شود کمی حس خوب و گرما را حس کرد و اما امان از صبح های سرد و سلام های یخ زده. خدا را شکر هنوز ارسلان به خانه نیآمده! با سرعت به کارهایم می رسم و برای شام ماکارانی درست می کنم در حال آبکش کردن ماکارانی هستم و اصلا حواسم نیست و مقداری از اب جوش روی ساعدِ دستم ریخته می شود قابلمه از دستانم رها می شود و کف زمین پخش می شود به سرعت خودم را عقب می کشم و جیغ بلندی می کشم، رشته های پخش شده ی ماکارانی برایم دهن کجی می کنند چهره ام از سوزش ساعد سرخ شده ام مچاله می شود اب جوشیده کف اشپزخانه پخش شده و من مثل همیشه دمپایی نپوشیده ام. -چی شده؟ از حضور ناگهانیش جیغ بلندی می کشم! -نترس منم... با ترس و عصبانیت نگاهش می کنم. نویسنده : رویا قاسمی ادامه دارد... 📚 🤓 🔴دانلود نسخه کامل رمان های و 👇 http://nabz4story.blogfa.com/ 《بامنتشرکردن 🔥 🔥 در ثواب دعاها با ما شریک شوید》👇👇 https://t.me/Manavi_2 👈 تلگرام در واتساپ👇 https://chat.whatsapp.com/LNdHoSUIDkrLTlZO2Wqf6r ایتا eitaa.com/Manavi_2
رمان قسمت صد و هشتاد و پنجم نگاهی به کف آشپزخانه و پاهای برهنه ام می اندازد خم می شود و دمپاییم را از کف آشپزخانه برمی دارد و از روی ماکارانی های پخش شده رد می شود روبرویم می ایستد نگاه عمیقش سرم را به زیر می اندازد خم می شود و جلوی پاهایم دمپایی هایم را جفت می کند بلند می شود و دوباره نگاهم می کند ازنگاه عجیبش بند بند وجودم می لرزد. اسرار امیز که می شوند؛چشمانش را می گویم! توانایی کشتنم را هم دارند. دمپایی ها را می پوشم و نگاهی به پوست ملتهب ساعدم می اندازم مچ دستم میان انگشتانش گرفته با اخم ساعدم را وارسی می کند. -یه سوختگی سطحیِ با پماد خوب میشه! بی حرف مچ دستم را از میان انگشتانش رها می کنم به سمت کابینت می روم قبل از باز کردنش؛ دستش جلویم قرار می گیرد و کابینت را باز می کند پماد را از داخل جعبه بیرون می آورد و دوباره مچ دستم میان انگشتانش دچار گرفتاری شیرینی می شود روی قسمت سوختگی ام پماد می ریزد و با انگشتش ارام پماد را روی ساعدم پخش می کند چشمانم قفل نوازش آرام انگشتانش روی پوستم است و سنگینی نگاهش دارد پدرم را در می آورد! کم مانده از حس عذاب وجدان از حال بروم آخر این چه غلطی بود که انجام دادم؟ حالا اگر جرات داری بگو! معلوم است که ندارم. غلط کردی، خربزه خوردی پای لرزش هم بنشین! می خواهم بنشینم و زار زار گریه کنم. مچ دستم را رها می کند و حس شیرین را هم با خود می برد طی آشپزخانه را بر می دارد و مشغول تمیز کردن کف آشپزخانه می شود هنوز کت و شلوار بر تن دارد و از معدود روزهایی است که کراوات هم بسته است! طی کشیدنش با این سر و وضع واقعا خنده آور است و میان دلهره هایم به خنده می افتم نگاهم که می کند لب می گزم و ببخشید آرامی می گویم. لبخند کم رنگی روی لبانش می نشیند. دلم هری می ریزد پایین! چند روز بود که لبخندش را ندیده بودم؟ کم مانده بزنم زیر گریه که از آشپزخانه خارج می شوم چند نفس عمیق می کشم تا از هجوم احساساتم جلوگیری کنم نفس عمیق دوم را که می کشم روبرویم حاضر می شود نگاه ناخوانایش را نمی فهمم و دلهره ی عجیبی به جانم می افتد! -چرا اینطوری نگام می کنی؟ لبانش باز می شوند برای گفتن حرفی اما پشیمان بسته می شوند و به سمت پله ها می رود. - خیلی خستم. اندوهگین می گوید خستگی اش را و من دلم مچاله می شود! ای کاش حرفش را می زد تا ان روسیاهی برایم اتفاق نمی افتاد! کاش خودم می گفتم... درست روز سوم تدریسم بود و به خودم قول داده بودم که امشب برایش بگویم که چه کرده ام! تنبیه هم می شدم برایم مهم نبود فقط می خواستم از این حس بدی که بیخ گلویم نشسته بود راحت شوم مثل آن دوبار باز هم هوا رو به تاریکی بود که از آموزشگاه خارج شدم. -خانوم اعلایی! این موقشنگ دست بردار نیست بزور لبخند می زنم. -بله؟ به ماشینش اشاره می کند. -بزارید برسونمتون تاریکه! مقنعه ام را مرتب می کنم. -دستتون درد نکنه اما مسیر... -مسیرتون کجاست؟ با صدایی که به گوشم در قالب سلام می رسد یک دور سکته ی ناقص را می زنم! خدایا رحم کن، لورایی با تعجب به پشت سرم نگاه می کند و من جرات عقب گرد ندارم. لورایی جواب سلامش را می دهد و او درست شانه به شانه ام می ایستد دستش را به طرف لورایی می گیرد. -خان ابادی هستم همسرشون! لورایی شوکه به من و ارسلان نگاه می کند و دست ارسلان را میان دستش می گیرد. -خوشحالم از دیدنتون تاریک بود گفتم خانومتون و برسونم! از تن صدایش کاملا مشخص است که دستپاچه است و نگاه حیرانش دست کمی از منِ از ترس زهرِ ترک شده ندارد! -متشکرم جناب من هستم شما بفرمایید! این "من هستم"پشتش دنیایی حرف دارد! نویسنده : رویا قاسمی ادامه دارد... 📚 🤓 🔴دانلود نسخه کامل رمان های و 👇 http://nabz4story.blogfa.com 《بامنتشرکردن 🔥 🔥 در ثواب دعاها با ما شریک شوید》👇👇 https://t.me/Manavi_2 👈 تلگرام در واتساپ👇 https://chat.whatsapp.com/LNdHoSUIDkrLTlZO2Wqf6r ایتا eitaa.com/Manavi_2
هدایت شده از تخریب‌ چی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اثرات عجیب خواندن سوره واقعه در شب جمعه 🔰 ✍ تخریب‌چی 🚨تخریب‌چی، کانال اخبار خاص 🆔 @takhribchi110 🆔 @takhribchi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز جمعه20آبان ماه1401: سلام آقاجانم💕 بودنت برای اهل زمین، امان است. مثل ستاره برای آسمان! اما باور کن این فراق ویرانمان کرده‌؛ وقتی دیر می‌کنی دلم برایت تنگ می‌شود دارم به آن روزی فکر می کنم که می آیی و من برای بیشتر دیدنت کمتر پلک می‌زنم العجل العجل یا مولای یا صاحب الزمان 《بامنتشرکردن 🔥 🔥 در ثواب دعاها با ما شریک شوید》👇👇     https://t.me/Manavi_2  👈 تلگرام در واتساپ👇 https://chat.whatsapp.com/LNdHoSUIDkrLTlZO2Wqf6r ایتا eitaa.com/Manavi_2
✴️ جمعه 👈 ۲۰ آبان 👈 عقرب ۱۴۰۱ 👈16 ربیع الثانی 1444 👈11 نوامبر 2022 🏛مناسبت های اسلامی و دینی. 📛امروز برای امور زیر مناسب نیست: 📛مسافرت. 📛جابجایی و نقل و انتقال. 📛و دیدار روسا خوب نیست. ✈️مسافرت خوف حادثه دارد و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد. 👶برای زایمان مناسب و نوزاد عاقل باشد. 🔭 احکام و اختیارات  نجومی. 🌓امروز قمر در برج جوزا و برای امور زیر مناسب است. ✳️آغاز کتابت و نگارش کتاب. ✳️نو بریدن و نو پوشیدن. ✳️مشارکت و امور شراکتی. ✳️آغاز آموزش و امور تعلیماتی. ✳️خرید کردن. ✳️معامله ملک و خانه. ✳️مبادله اسناد و قباله و قولنامه کردن. ✳️و ارسال کالاهای  تجاری نیک است. 💑 انعقاد نطفه و مباشرت. 👩‍❤️‍👩امروز.... مباشرت پس از فضیلت نماز عصر استحباب ویژه دارد و محصول آن فرزندی است که از دانشمندان مشهور با شهرت جهانی گردد و برای سلامتی مفید است. ان شاءالله. 💑امشب...   برای در جمعه شب (شب شنبه )دستوری برای تاثیر آن بر فرزند وارد نشده. 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات، (سر و صورت) در این روز خوب نیست و باعث حزن و اندوه می شود. 💉حجامت. خون دادن فصد و زالو انداختن.... یا ، زالو انداختن خوب نیست باعث فرج و نشاط می شود. ✂️ ناخن گرفتن جمعه برای ، روز بسیار  خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد. 👕👚  دوخت و دوز. جمعه برای بریدن و دوختن، روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود.. ✴️️ وقت استخاره. در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت 《16》 عصر خوب است 😴 تعبیر خواب... خواب و رویایی که امشب. (شبِ شنبه)دیده شود تعبیرش در ایه 《17》 سوره مبارکه وکم اهلکنا من القرون من بعد نوح ... و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که کاری که باعث آزردگی و حزن و اندوه خواب بیننده باشد پیش آید ولی عاقبت بخیر شود ان شاءالله. چیزی همانند ان قیاس گردد... کتاب تقویم همسران صفحه 115 ❇️️ ذکر روز جمعه   اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم 《100》 مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح 《256》 مرتبه موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد . 💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد 《بامنتشرکردن 🔥 🔥 در ثواب دعاها با ما شریک شوید》👇👇     https://t.me/Manavi_2  👈 تلگرام در واتساپ👇 https://chat.whatsapp.com/LNdHoSUIDkrLTlZO2Wqf6r ایتا eitaa.com/Manavi_2