علی یونسی همان فردی است که خانواده او سابقه ارتباط با گروهک تروریستی منافقین را دارند؛ برادر او یعنی «رضا یونسی» که در حال حاضر مقیم سوئد است، دانشجوی اخراجی دانشگاه امیرکبیر است که فعالیت خود را در سالهای ابتدایی دهه هشتاد در خبرنامه امیرکبیر آغاز و سپس به واسطه «زیبا» خالهاش که از اعضای شورای مرکزی گروهک منافقین در پاریس بود، ارتباطگیری با این گروهک را شروع کرد و بعنوان یک سمپات منافقین به فعالیت در محیط دانشجویی پرداخت؛ او در عین حال هستهای ۱۵ نفره از دانشجویان و دوستان نزدیکاش را تشکیل میدهد و با تقسیم کار انجام شده در راستای اهداف گروهک منافقین اقدام می کند.
رضا یونسی در سال ۱۳۸۵ پس از اخراج از دانشگاه امیرکبیر به سوئد رفت و برای جذب افراد از روشهای تطمیعی و وعدههای مالی و تحصیلی به دانشجویان، سرویسدهی به گروهک منافقین را این بار از خارج از کشور آغاز کرد.
«یوسف یونسی» پدر خانواده یونسی هم سابقه دستگیری در سال ۱۳۶۳ را به دلیل اقدامات تروریستی و عضویت در سازمان منافقین دارد که در آن زمان به ۱۲ سال زندان محکوم میشود، اما پس از تحمل ۳ سال حبس، عفو و از زندان آزاد میشود. «زیبا» همسر وی و مادر رضا و علی یونسی هم سابقه عضویت و فعالیت در گروهک منافقین را دارد.
«مجید» دایی رضا و علی یونسی نیز که عضو گروهک منافقین بود، در سال ۱۳۶۰ کشته شد.
عامل اصلی و سرحلقه اتصال این خانواده به گروهک تروریستی منافقین، «زیبا» خاله رضا و علی یونسی است که همسر او هم در عملیات مرصاد کشته شد. زیبا که سابقه عضویت در شورای مرکزی گروهک منافقین را داشت، در سال ۱۳۸۷ و بر اثر ابتلا به سرطان در پاریس مُرد.
بررسی خط خبری رسانههای معاند طی چند روز گذشته بیانگر برجستهسازی یک پرسش از سوی آنها مبنی بر این است که چرا یک دانشجوی دانشگاه شریف باید متهم به همکاری با سازمان مجاهدین خلق (منافقین) باشد؟
پاسخ به این پرسش با بررسی سوابق خانوادگی علی یونسی ساده به نظر میرسد؛ چراکه درجایی که پدر، مادر، برادر، خاله و دایی سابقه عضویت در این گروهک را دارند، همکاری وی با منافقین هم دور از ذهن نمیرسد. علی الخصوص آنکه کارویژه رضا یونسی برادر علی یونسی در خارج کشور نیز ارتباطگیری و بهرهبرداری از دانشجویان در داخل کشور است.
یافتههای دیگر ما نشان میدهد که آنچه توسط علی یونسی دنبال شده، سؤاستفاده از شرایط کرونایی کشور و ایجاد انفجار در مقابل برخی نهادهای کشور برای ایجاد غائلهای جدید در کشور بوده؛ موضوعی که کشف مواد منفجره در بازرسی از منزل یونسی تأییدکننده آن است.
از سوی دیگر دانشجویِ دانشگاه شریف بودنِ علی یونسی و امیرحسین مرادی را هم میتوان پوششی مناسب برای پیگیری اقدامات خرابکارانه از سوی وی برشمرد که با تلاش سربازان گمنام امام زمان(عج) در وزارت اطلاعات و با بازداشت به موقع این عناصر، نقشه آنها پیش از هرگونه اقدام خرابکارانهای کشف و خنثی شد.
قرض از مزاحمت نماز روزه چیزی نیست؟ناشکری نباشه پول نون هم ندارم دامادم که دوباره سکته کرد آنژیوشد.داروهاش دوباره زیاد وگرون شدپلافیکس باید بخوره که بسته ای ۸۰۰تومن بخدا به تنگ اومدم.خرج بچه هم پا من
این را یکی از دوستان شناخته شده فرستاده اگر کسی میتونه بهشون کمک کنه بیاد خصوصی من
🌹 ۲۴ آبان؛ سالروز شهادت ادواردو آنيلي
❤️کسي که امام خميني(ره) پيشانيش را بوسید.
♦️شهید (مهدی) ادواردو آنیلی فرزند جياني آنيلي سناتور و میلیاردر ایتالیایی، صاحب کارخانه ماشین سازی فیات، فراری، اوبکو، لامبورگینی، لانچیا، آلفارمو، چندین کارخانه صنعتی، بانکهای خصوصی، شرکتهای طراحی مد و لباس، روزنامههای لاستامپا، کوریره، دلاسرا و باشگاه فوتبال یوونتوس، در ۶ ژوئن ۱۹۵۴ در نیویورک به دنیا آمد.
♦️او تحصیلات مقدماتی را در ایتالیا و سپس در کالج آتلانتیک انگلستان گذراند. پس از آن در رشته ادیان و فلسفه شرق از دانشگاه پرینستون آمریکا با درجه دکترا فارغ التحصیل شد.
♦️اجداد ادواردو با راهاندازی کارخانه فیات در ایتالیا این صنعت عظیم را در آنجا بنا گذاشتند که امروزه بستگانش سهامدار عمده شرکت فیات، صاحب بانکها و بیمهها، باشگاه یوونتوس و... هستند. پدر ادواردو کاتولیک و مادرش یک پرنسس یهودی است.
♦️گفته ميشود هدف اصلي يهوديان در وصلت با خانواده آنيلي تلاش براي تصاحب اموال ميلياردي اين خانواده بود به همين دليل بعدها خواهر ادواردو نيز به عقد يک خبرنگار یهودی به نام «الکان» در ميآيد، که اين ازدواج با وجود چهار فرزند به طلاق ميانجامد و ازدواج مجدد خواهر ادواردو با يک مسيحي صورت ميگيرد و از اینجا به بعد، یک نوع رقابت بین یهودیت و مسیحیت در مورد فرزندان خواهر ادواردو بهوجود میآید.
♦️بياهميتي ثروت آنيلي براي ادواردو و تمايلش به اسلام، موجب ميشود که پدرش حاضر نشود میراث خانواده را به او بسپارد؛ لذا جيانيآنيلي پسر برادرش که يک مسيحي بود را بهعنوان جانشین ادواردو تعيين ميکند. اما چي
. اما چيزي نميگذرد که خبر مرگ پسرعموي ادواردو بر اثر سرطان ناشناختهای ميپيچد. اين مرگ نيز از مرگهاي مشکوک خانواده آنيلي بود؛ چرا که اگر وي به عنوان وارث اموال آنيلي زنده ميماند، مدیریت اين ثروت عظيم به یک مسیحی تعلق ميگرفت و این خلاف خواسته يهوديان بود.
♦️ادواردو شرح مسلمان شدنش را چنین میگوید: «زماني که در دانشگاه نيويورک درس ميخواندم، یک روز در کتابخانه قدم میزدم و کتابها را نگاه میکردم چشمم افتاد به قرآن و کنجکاو شدم که ببینم در قرآن چه چیزی آمده است. آنرا برداشتم و شروع کردم به ورق زدن و آیاتش ر ا به انگلیسی خواندم، احساس کردم این کلمات، کلمات نورانی است و نمیتواند گفته بشر باشد، اين بود که بسيار تحت تاثیر قرار گرفتم اين شد که آن را امانت گرفتم و بیشتر مطالعه کردم و احساس کردم که آن را میفهمم و قبول دارم.»
♦️اولین آشنایی ادواردو آنيلي با تشیع و انقلاب اسلامی ایران از طریق یکی از مصاحبههای دکتر محمدحسن قدیری ابیانه، رایزن مطبوعاتی سفارت ایران در ایتالیا (در سالهای ۵۸ تا۶۱) بوده که از طريق تلويزيون ايتاليا پخش شده که ادواردو پس از شنيدن اين مصاحبه برای دیدار با وی به سفارت ايران در ايتاليا مراجعه کرده و همين ارتباط ها نهایتا باعث گرویدن آنيلي به تشیع شد.ادوادو چند بار به ایران سفر کرده و زیارت حرم امام رضا(ع) مشرف شده بود. در یکی از این سفرها در هفتم فروردین 1360 در نماز جمعه به امامت آیتالله خامنهای شرکت میکند.
♦️در همین سفر ادواردو با بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران دیدار کرده و حضرت امام پیشانی ادواردو را میبوسد.
♦️ادواردو نگران سوءقصد از سوی صهیونیستها بود و به آقای قدیری گفته بود كه آنها او را به خاطر اسلام آوردنش خواهند كشت و قتل او را به خودكشی، حادثه غیرمترقبه یا بیماری نسبت خواهند داد و حتی او را به زور در یك درمانگاه روانی خصوصی ویژه میلیاردرها در نزدیكی مرز سوئیس به طور كاملاً مخفی بستری كرده بودند و بالاخره همانطور كه خود ادواردو حدس میزد، در ۱۵ نوامبر سال ۲۰۰۰ (۲۴ آبان ۱۳۷۹) در یك واقعه مرموزانه در سن ۴۶ سالگی توسط ایادی صهیونیست جهانی، غریبانه به شهادت رسید.
🌹روحش_شاد... صلوات
#آنیلی_فتح الفتوحی دیگر از امام خمینی
رمان #سارا
قسمت صد و نود و چهارم
لحن طنزگونه اش می خندانم.
-ممنون.
اشاره ای به جعبه پیتزاها می کنم.
-شام گرفتم!
کتش را در می آورد.
-دست شما درد نکنه.
ظاهرا که کنایه نمی زند...
-میشه دست و روت و نشوری کتت و پرت کنی یه گوشه بیای پیشم بشینی پیتزا بخوریم!
زیادی به لحنم مظلومیت و مهربانی می پاشم لبان کش آمده اش را جمع می کند کتش را کنار لباس هایم پرتاب می کند و من ذوق زده می شوم میاید کنارم می نشیند جعبه ی پیتزا را بغل می گیرم و روی مبل رو به او چهار زانو می نشینم.
-خاکی بخوریم خوب...
جعبه ی پیتزایش را بر می دارد و می گوید که خوب!
دلم از لحنش می رود و با لبخند گوشه ی سس را به دندان می گیرم تا بازش کنم آرزو به دل ماندیم یک بار بگویند از اینجا باز کنید و از همینجا باز شود!
دندان هایم با گوشه ی پاکت سس تقریبا کشتی می گیرند و بالآخره یک بالانس رویش پیاده می کنند و باز می شود!
سس را روی تکه ای از پیتزا می ریزم و زیر چشمی به او که با دقت مرا زیر نظر گرفته نگاه می کنم.
اوه خدایا دارد مرا یک طور هایی خاص نگاه می کند! از این مدل نگاه کردن ها که دلم را به قیلی ویلی می اندازد لبخندم را نمی توانم جمع کنم.
پیتزایش را به دهان می کشد و می گوید:- کجا ها رفتی؟
-رفتم بآزار خرید کردم.
نگاه مشتاقش باعث می شود ادامه دهم.
-یه کم خریدم کردم.
گازی به پیتزایم میزنم و او با دهانی پر می گوید.
-چیا خریدی؟
می خندم و او هم خندان سر تکان می دهد.
-چه آتیشی سوزوندی باز؟
لب سسی شده ام را با زبان پاک می کنم جعبه ی پیتزایم را روی میز می گذارم و پرذوق می گویم:-الان نشونت می دم.
به سمت باکس خریدهایم می روم و باکس متعلق به او را برمی دارم و جلوی پایش دو زانو می نشینم چشمان خندانش روی باکس در دستانم است با سرش اشاره می کند به باکس و می گوید:-مال منه؟
با ذوق سرتکان می دهم و باکس را به سمتش می گیرم لقمه اش را قورت میدهد و جعبه ی پیتزایش را کنارش روی مبل می گذارد.در کمال خاکی بودن انگشتانش را هم می لیسد.
-گفته بودی خاکی دیگه؟
هر دو می خندیم و او باکس را از دستانم می گیرد با لبخند آرامی دستش را درون باکس فرو می برد و لباس ها را بیرون می کشد با چشمانی گرد شده و خندان نگاهش بین لباس ها و من می چرخد.همان طور دو زانو و امیدوار نگاهش می کنم لباس ها را درون باکس برمی گرداند و باکس را پایین پایش می گذارد.
-چرا زحمت کشیدی؟
نگاه خندانش با لحن جدی اش هم خوانی ندارد! این را هم گفت که مثلا من ناراحت نشوم؟ دست به سینه می شوم.
-می دونستم خوشت نمی یاد!
اینبار جلوی خنده ی بلندش را نمی گیرد و من با لبان اویزان شده نگاهش می کنم.
با دستم محکم روی ران پایش می کوبم.
-اع نخند!
دوباره می خندد و من دوباره روی پایش می کوبم و او دوباره می خندد و من دوباره روی پایش می کوبم دیگر واقعا قصد دارم بروم بزنم پس کله اش که خودش را جمع و جور می کند خم می شود روی صورتم چشمانش دور تا دور چهره ام می گردد.
-دوپینگِ من!
اوه دوپینگ! مرا می گفت؟ بوسه ای آرام روی لبانم می نشاند و می رود سراغ پیتزایش.
-بیا که از دهن افتاد.
با لبخند پهنی می روم چهار زانو کنارش می نشینم دستش را دور شانه ام می گذارد و پیتزایش را جلوی دهانم می گذارد گاز بزرگی به پیتزا می زنم و قبل از اینکه گاز دوم را بزنم همه ی پیتزا را در دهانش می گذارد.
-عالی شد!
چه با احساس! یکی بیاید مرا جمع کند البته اگر بتواند...
شب بدون تنشی است البته اگر خدا بخواهد اما خداییش خیلی خسته هستم انشالله که
همینجوری بماند.
نویسنده : رویا قاسمی
ادامه دارد...
🔴دانلود نسخه کامل رمان های #سارا و #سراب_خوشبختی 👇
http://nabz4story.blogfa.com/
《بامنتشرکردن 🔥 #لینک_کانال🔥 در ثواب دعاها با ما شریک شوید》👇👇
https://t.me/Manavi_2 👈 تلگرام
در واتساپ👇
https://chat.whatsapp.com/LNdHoSUIDkrLTlZO2Wqf6r
ایتا
eitaa.com/Manavi_2
رمان #سارا
قسمت صد و نود و پنجم
جعبه پیتزاها را هم با نگاهی درمانده به ارسلان می فهمانم که خودش زحمتش را بکشد بچه ام حرف گوش کن هست ماشالله!
اره جان خودت...
والا بوخودا...
اصلا آرامش امشب کمی گوشت شد و به تنم چسبید میان این همه آشفتگی کمی حالم جا آمد به قول ارسلان که می گفت دوپینگ!
آری دوپینگ لازم بودیم آن هم شدید...
از آشپزخانه که خارج می شود دستش را دور کمرم حلقه می کند و با هم به سمت اتاق خوابمان می رویم ...
لجبازی را گذاشته ام کنار، تصمیم گرفته ام سری به مامان بزنم بهتر است صحبتی مفصل با هم داشته باشیم!
**
هنوزم از دیدنم شوکه هست هوشنگ خان نیست و مامان هم همدم خانوم را برای خرید سبزی یا همان نخود سیاه از خانه بیرون فرستاده!
-چه عجب یادی از ما کردی؟
-ازشما یاد گرفتم!
هر چقدر هم کنایه بزنم حق دارم والا...
-من فقط نخواستم اول زندگی مشترکتون...
-بس کن تو رو خدا مامان!
تن صدای بلند شده ام رنگ را از رویش می پراند از جایم بلند می شوم و مانند اتش فشانی فوران می شوم.
-درکت نمی کنم مامان،
به هیچ عنوان درکت نمی کنم تو منو رها کردی ولم کردی به امون خدا...
ناباور نگاهم می کند و منِ فوران شده کوتاه بیا نیستم.
-تو میدونستی ارسلان تا پای ازدواج با یه نفر رفته و بهم نگفتی؟ چطور دلت اومد؟ من دخترتم!
-سارا دخترم...
-هیچی نگو مامان بزار من حرف بزنم بزار بگم...
چشمان هر دویمان منتظر باریدن هست.
-مامان من می دونم تو برای من از بهترین سال های عمرت گذشتی اما تو حتی از من هم گذشتی، بهترین سال های کودکی مو تنها تو کنج اتاقم سپری کردم تو حتی به نزدیکی بابا هم به من عکس العمل خوبی نشون نمی دادی و باعث شدی کلا از زندگیش بیرون برم!
نگاه ناباورش سرازیر می شود و من سنگدل تر می شوم.
-تو باعث شدی من همیشه حس سرخوردگی داشته باشم من حتی الانم نگران اینم که برای شوهرم کافی نباشم! مامان من به یه زن مرده حسودی می کنم، من به صمیمیت شوهرم و دوستاش حسودی می کنم، مامان من میترسم همین روزا یه نفر بیاد ارسلان و ازم بگیره، مامان من بلد نیستم یه غذای ساده درست کنم...
اشک هایم تند تند می چکد...
-مامان تو حتی نخواستی تو زندگی جدیدم یه راهنما باشی و من اینو نمی بخشم!
دستان پر از لرزشش را روی ران هایش می گذارد و صدایش هم دست کمی از دستانش ندارد.
-من همیشه برای تو بهترین ها رو خواستم سارا...
-اما راهی که انتخاب کردی اشتباه بود مامان!
جواب سریعم اشک هایش را سرازیر می کند.
-من مجبور بودم تو خونه تنهات بزارم من باید کار می کردم تا...
دستم را روی پیشانی دردناکم می گذارم.
-تا چی مامان؟ تو حتی قبول نمی کردی پدرم هزینه های منو بده کمک آقاجون و عزیز و قبول نمی کردی اونم فقط برای حفظ غرور خودت! به چه قیمتی؟ به قیمت این همه سال تنهایی من و خودت؟
نویسنده : رویا قاسمی
ادامه دارد...
🔴دانلود نسخه کامل رمان های #سارا و #سراب_خوشبختی 👇
http://nabz4story.blogfa.com
《بامنتشرکردن 🔥 #لینک_کانال🔥 در ثواب دعاها با ما شریک شوید》👇👇
https://t.me/Manavi_2 👈 تلگرام
در واتساپ👇
https://chat.whatsapp.com/LNdHoSUIDkrLTlZO2Wqf6r
ایتا
eitaa.com/Manavi_2
12.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
#ویدیو
#صبح_بخیر
امروز چهارشنبه۱۴۰۱/۸/۲۵:
🧡✨خـــــدایـــــا🤲
🤍✨امــروز کـمـکـمـان کــن
🧡✨تــــا دســتـــی را
🤍✨بــه گـرمـی بـگـیـریــم
🧡✨تــابـتـوانـیـم قـلـبـی را
🤍✨غـرق در شـادی کـنـیـم
🧡✨خـــــدایـــــا🤲
🤍✨بــه قــلــب کــوچـکـمــان
🧡✨وسـعـت بـده تـا بـتـوانـیـم
🤍✨بــزرگـیـت را درک کــنــیـم
🧡✨آمــیـــن یا حَیُّ یا قَیّوم
🤍✨ای زنــده، ای پــایــنــده
《بامنتشرکردن 🔥 #لینک_کانال🔥 در ثواب دعاها با ما شریک شوید》👇👇
https://t.me/Manavi_2 👈 تلگرام
در واتساپ👇
https://chat.whatsapp.com/LNdHoSUIDkrLTlZO2Wqf6r
ایتا
eitaa.com/Manavi_2
✴️چهارشنبه 👈۲۵ آبان/ عقرب۱۴۰۱
👈21 ربیع الثانی 1444
👈16 نوامبر 2022
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
📛تقارن نحسین ، صدقه صبحگاهی رفع اثر نحوست می کند.
👶 برای زایمان مناسب نیست.
📛مسافرت:
سفر اصلا خوب نیست و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
🔭 احکام نجوم.
🌗 امروز قمر در برج اسد و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️خرید حیوانات و چهارپایان.
✳️آغاز به کار و شغل.
✳️عهدنامه نوشتن با رقیب.
✳️آغاز درمان و جراحی.
✳️و حفر چاه و جوی خوب است.
💑مباشرت امشب:
مباشرت امشب : فرزند یا دانشمند شود یا حاکم.ان شاءالله.
💉💉 حجامت.
#حجامت خون دادن و فصد سبب روشنی دل می شود.
💇♂💇 اصلاح سر و صورت باعث دولت و ثروت می شود.
😴🙄 تعبیر خواب:
خوابی که (شب پنجشنبه )دیده شود تعبیرش طبق ایه ی《 22 》سوره مبارکه " #حج" است.
کلما ارادوا ان یخرجوا منها من غم.....
و از مفهوم این آیه چنین استفاده میشود که برای خواب بیننده پیش آمدی رخ دهد و هر چه سعی کند از آن خارج نگردد صدقه بدهد تا رفع شود ان شاءالله.و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
✂️ ناخن گرفتن.
🔵 چهارشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود.
👕👚 دوخت و دوز.
چهارشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله.
✴️️ وقت استخاره.
در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت 《12》 ظهر و بعداز ساعت 《16》عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ #ذکر روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم 《100》 مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح 《541》مرتبه #یامتعال که موجب عزّت در دین میگردد.
💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به
#حضرت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#امام_رضا_علیه_السلام
#امام_جواد_علیه_السلام و #امام_هادی_علیه_السلام .
سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
《بامنتشرکردن 🔥 #لینک_کانال🔥 در ثواب دعاها با ما شریک شوید》👇👇
https://t.me/Manavi_2 👈 تلگرام
در واتساپ👇
https://chat.whatsapp.com/LNdHoSUIDkrLTlZO2Wqf6r
ایتا
eitaa.com/Manavi_2