eitaa logo
داروخانه معنوی
7.8هزار دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
5هزار ویدیو
141 فایل
کانال داروخانه معنوی مذهبی ؛ دعا؛ تشرفات و احکام لینک کانال در ایتا eitaa.com/Manavi_2 ارتباط با مدیر @Ya_zahra_5955
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۷ تیر ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠✨ازعرش سلام سرمدی آوردند ❤️✨ آیینه ی حُسن سرمدی آوردند 💠✨با آمدن موسی‌کاظم (ع) ❤️✨از بــــاغ بــهــشــت 💠✨یک دسته گل محمدی آوردند 💠✨میلاد هفتمین خورشید ❤️✨ولایـت و امـامـت 💠✨امام موسی‌ابن‌جعفر ❤️✨عـلـیـه‌السلام مـبـارک @Manavi_2
۱۷ تیر ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۷ تیر ۱۴۰۲
8.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💚امشب شب عیده همه این نوا بگیرید 💛عیدی تون و از دست امام رضاﷺبگیرید 💚دل شـــده هــــوایـــی 💛بــنــمــا تــو عــطــایــی 💚امــشــب در خـــونــت 💛آمــدم گـــدایـــی 💚یا باب الحوایج یا حضرت کاظم 💛تــبــریــک امــام مــهــربــانــم @Manavi_2
۱۷ تیر ۱۴۰۲
.🔴 🌷 – قسمت 0⃣1⃣ 🍀 زندگی‌نامه و خاطرات پهلوان بی‌مزار " " ✅ شرط‌بندی (راویان: مهدی فریدوند، سعید صالح تاش) 💥 تقریباً سال 1354 بود. صبح یک روز جمعه مشغول بازی بودیم. سه نفر غریبه جلو آمدند و گفتند: «ما از بچه‌های غرب تهرانیم. ابراهیم کیه؟» بعد گفتند: «بیا بازی سر 200 تومان!». دقایقی بعد بازی شروع شد. ابراهیم تک و آن‌ها سه نفر بودند، ولی به ابراهیم باختند! همان روز به یکی از محله‌های جنوب شهر رفتیم. سر هفتصد تومان شرط بستی. بازی خوبی بود و خیلی سریع بردیم. موقع پرداخت پول، ابراهیم فهمید آنها مشغول قرض گرفتن هستند تا پول ما را جور کنند. یک‌دفعه گفت: «آقا! یکی بیاد تکی با من بازی کنه، اگر برنده شد، ما پول نمی‌گیریم!» یکی از آن‌ها جلو آمد و شروع به بازی کرد. ابراهیم خیلی ضعیف بازی کرد، آن قدر ضعیف که حریفش برنده شد! همه‌ی آن‌ها خوشحال از آن جا رفتند. من هم که خیلی عصبانی بودم، به ابراهیم گفتم: «آقا ابرام! چرا این‌جوری بازی کردی؟!» با تعجب نگاهم کرد و گفت: «می‌خواستم ضایع نشن! همه‌ی این‌ها روی هم صد تومن تو جیبشون نبود!» هفته‌ی بعد، دوباره همان بچه‌های غرب تهران با دو نفر دیگر از دوستانشان آمدند. آن‌ها پنج نفره با ابراهیم سر 500 تومان بازی کردند. ابراهیم پاچه‌های شلوارش را بالا زد و با پای برهنه بازی می‌کرد. آن‌چنان به توپ ضربه می‌زد که هیچ‌کس نمی‌توانست آن را جمع کند! آن روز هم ابراهیم با اختلاف زیاد برنده شد. 💥 شب با ابراهیم رفته بودیم مسجد. بعد از نماز، روحانی مسجد احکام می‌گفت. تا این‌که از شرط بندی و پول حرام صحبت کرد و گفت: «پیامبر (ص) می‌فرماید: «هر کس پولی را از راه نامشروع به دست آورد، در راه باطل و حوادث سخت از دست می‌دهد.»(مواعظ العددیه ص 25) و نیز فرموده‌اند: «کسی که لقمه‌ای از حرام بخورد، نماز چهل شب و دعای چهل روز او پذیرفته نمی‌شود.» (الحکم الظاهره ج 1 ص 317) » ابراهیم با تعجب به صحبت‌ها گوش می‌کرد. بعد با هم رفتیم پیش حاج‌آقا و گفت: «من امروز سر والیبال 500 تومان تو شرط‌بندی برنده شدم.» بعد هم ماجرا را تعریف کردو گفت: «البته این پول را به یک خانواده‌ی مستحق بخشیدم.» حاج آقا هم گفت: «از این به بعد مواظب باش؛ ورزش بکن، اما شرط بندی نکن.» 💥 هفته‌ی بعد دوباره همان افراد آمدند. این دفعه با چند یار قوی‌تر، بعد گفتند: «این دفعه بازی سر هزار تومان!» ابراهیم گفت: «من بازی می‌کنم اما شرط‌بندی نمی‌کنم.» آن‌ها هم شروع کردند به مسخره کردن و تحریک کردن ابراهیم و گفتند: «ترسیده. می‌دونه می بازه!» یکی دیگه گفت: «پول نداره!» و ... . ابراهیم برگشت و گفت: «شرط‌بندی حرومه! من هم اگه می‌دونستم هفته‌های قبل با شما بازی نمی‌کردم. پول شما را هم دادم به فقیر. اگر دوست دارید بدون شرط‌بندی بازی می‌کنیم.» که البته بعد از کلی حرف و سخن و مسخره کردن بازی انجام نشد. 💥 دوستش می‌گفت: «با اینکه بعد از آن ابراهیم به ما بسیار توصیه ‌کرد که شرط بندی نکنید، اما یک‌بار با بچه‌های محله‌ی نازی‌آباد بازی کردیم و مبلغ سنگینی را باختیم. آخرای بازی بود که ابراهیم آمد. به خاطر شرط‌بندی خیلی از دست ما عصبانی شد. از طرفی ما چنین مبلغی نداشتیم که پرداخت کنیم. وقتی بازی تمام شد، ابراهیم جلو آمد و توپ را گرفت. بعد گفت: «کسی هست بیاد تک به تک بزنیم؟» از بچه‌های نازی آباد کسی بود به نام «ح. ق.» که عضو تیم ملی و کاپیتان تیم برق بود. با غرور خاصی جلو آمد و گفت: «سَر چی؟!» ابراهیم گفت: «اگه باختی، از این بچه‌ها پول نگیری.» او هم قبول کرد. ابراهیم به قدری خوب بازی کرد که همه‌ی ما تعجب کردیم. او با اختلاف زیاد حریفش را شکست داد، اما بعد از آن حسابی با ما دعوا کرد! 💥 ابراهیم به جز والیبال در بسیاری از رشته‌های ورزشی مهارت داشت. در کوهنوردی یک ورزشکار کامل بود. تقریباً از سه سال قبل از پیروزی انقلاب تا ایام انقلاب هر هفته صبح‌های جمعه با چند نفر از بچه‌های زورخانه می‌رفتند تجریش. نماز صبح را در امام‌زاده صالح (ع) می‌خواندند، بعد هم به حالت دویدن از کوه بالا می‌رفتند. آن جا صبحانه می‌خوردند و برمی‌گشتند. فراموش نمی‌کنم. ابراهیم مشغول تمرینات کشتی بود و می‌خواست پاهایش را قوی کند. از میدان دربند یکی از بچه‌ها را روی کول خود گذاشت و تا نزدیک آبشار دوقلو بالا برد. این کوهنوردی در منطقه‌ی دربند و کولکچال تا ایام پیروزی انقلاب هر هفته ادامه داشت. ابراهیم فوتبال را هم خیلی خوب بازی می‌کرد. در پینگ‌پنگ هم استاد بود و با دو دست و دو تا راکت بازی می‌کرد و کسی حریفش نبود. 🍃🌹🍃 پایان قسمت دهم @Manavi_2
۱۷ تیر ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۷ تیر ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۷ تیر ۱۴۰۲
💠💫خــــدایـــــا🤲 🌼💫در این شب فرخنده و مبارک 🎉 💠💫ولادت امام موسی کاظم (ع) 🎈 🌼💫زیباترین سرنوشت را 💠💫بـــرای عـــزیـــزانــی 🌼💫کــه ایــن نوشــتــه را 💠💫می خوانند مقدر بفرما 💠💫الــهــی زنـدگـیـتـون 🌼💫بـه شـیـریـنـی عـسـل 💠💫به زیــبــایــی گــل‌هــا 🌼💫خوش عطرتر از نسیم 💠💫ومتبرک به نگاه خدا باشه 💠💫شــبـــتــون زیـــبـــا 🌼💫عــیـدتــون مــبــارکــــ🎉🎊 @Manavi_2
۱۷ تیر ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۷ تیر ۱۴۰۲
هدایت شده از داروخانه معنوی
•~🌸🌿~• وَلےبَچہ ھآ اَز‌قَضا‌ٓشُدڻ نَمآز‌صُبحتون‌ْبِتَرسیدْ! میڱن‌ْخُدآ؛ أڱہ بِخوٰاد‌خِیر؎رو‌؛ أزیِہ بَنده‌ا؎بڱیرھ۔۔۔۔!!! نَمآز‌صُبحِش‌ْرو‌قضٰا‌مےڪُنِه! 💥 @Manavi_2
۱۷ تیر ۱۴۰۲