eitaa logo
🌍مَـن وَ دنـیا🌏
746 دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2.5هزار ویدیو
43 فایل
اگـر هر شخص به‌اندازه ساخٺنِ یڪ خانہ؛ وقٺ برای ساخٺنِ خود می‌گذاشٺ ڪار ٺمام بود!💚 . . . مطالب رو دوسٺ داشٺید بمــونید🤞🏼 . ڪپی با ذڪر صلواٺ آزاد💚 .. ارتباط با ادمـین 👇🏻 @Ghasedak2002
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️💍 نزدیک دانشگاه بودیم که به حمید گفتم:« امسال راهیان نور هستی دیگه؟ بچه ها دارن هماهنگی رو انجام میدن، بهشون گفتم من و آقامون باهم میایم». جواب داد:« تا ببینیم شهدا چی‌ میخوان، چون سال قبل تنها رفتی امسال سعی می‌کنم جور کنم باهم بریم». اواخر اسفند ۹۲ بود که همراه کاروان دانشگاه علوم پزشکی عازم جنوب شدیم، حمید به عنوان مسئول اتوبوس تنها آقایی بود که همراه ما آمده بود، به خوبی احساس می‌کردم که حضور در این جمع برایش سخت است ولی من از اینکه توانسته بودیم با هم به زیارت شهدا بیاییم خوشحال بودم. حوالی ساعت ده از اتوبوس پیاده شدیم، حمید وسایلش را برداشت و سمت اسکان برادران رفت، من باید دانشجویانی که در اتوبوس ما بودند را اسکان می‌دادم،حوالی ساعت دوازده بود که دیدم حمید دوبار تماس گرفته ولی من متوجه نشده بودم. چندباری شماره حمید را گرفتم ولی برنداشت، نگران شده بودم، اول صبح هم که از اسکان بیرون آمدیم حمید را ندیدم، تا اینکه یک ساعت بعد خودش تماس گرفت و گفت:«دیشب بهت زنگ زدم برنداشتی، من اومدم معراج‌الشهدا شب رو اینجا بودم، چون می‌دونستم امروز برنامه شماست که باید بیاید معراج دیگه برنگشتم اردوگاه، من اینجا منتظر شما می‌مونم». وقتی رسیدیم به معراج‌الشهدا حمید در ورودی منتظر ما بود، یک شب همنشینی باشهدا کار خودش را کرده بود، مشخص بود کل شب را بیدار مانده و حسابی با شهدای گمنام خلوت کرده است. 🔸🔸🔸🔸 لحظه تحویل سال ۹۳ منزل پدرم بودیم، شام هم همان‌جا ماندیم، نوروز اولین سال تحویل متاهلی حمید برای من یک شاخه گل همراه عطر خریده بود، که تا مدتها آن را داشتم،دلم نمی‌آمد از آن استفاده کنم. عید سال ۹۳ مصادف با ایام فاطمیه بود، به حرمت شهادت حضرت زهرا(س) آجیل و شیرینی نگرفتیم، به مهمان‌ها میوه و چای میدادیم، چون کوچکتر بودیم اول ما برای عیددیدنی خانه فامیل رفتیم، از آنجایی که تازه عروس و داماد بودیم همه خاص تحویل می‌گرفتند و کادو می دادند. اکثر جاها برای اولین‌بار به بهانه عید خانه فامیل و آشنایان رفتیم و پاگشا شدیم. از روز سوم عید تماس‌های موبایل من و حمید شروع شد، اقوام تماس می‌گرفتند و دنبال آدرس خانه ما برای عید دیدنی بودند. حمید از مدتها قبل پیگیر ساخت یک مسجد در محله پونک بود و کارهای بنایی انجام می‌داد، از روز اول خودش پیگیر ساخت این مسجد شده بود، از اهالی محل ، آسنایان و اقوام امضا جنع کرد تا به عنوان درخواست مردمی از مسئولین پیگیر مجوز ساخت مسجد باشد. ادامــــه دارد... ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌════‌‌‌‌༻🌎༺‌‌‌════ @Mano_Donya313