eitaa logo
🌍مَـن وَ دنـیا🌏
776 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
2.1هزار ویدیو
42 فایل
اگـر هر شخص به‌اندازه ساخٺنِ یڪ خانہ؛ وقٺ برای ساخٺنِ خود می‌گذاشٺ ڪار ٺمام بود!💚 . . . مطالب رو دوسٺ داشٺید بمــونید🤞🏼 . ڪپی با ذڪر صلواٺ آزاد💚 .. ارتباط با ادمـین مسابقات👇🏻 @Ghasedak2002 ادمــین تبادل و تبلیــغات📱 @Admin_Tabadol7
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️💍 خداحافظی‌مان داخل حیاط نیم ساعتی طول کشید، حمـید گفت:« فردا مرخصی گرفتم برم سنبل آباد، می‌خوایم باغ گیلاسمون رو بیل بزنیم، بابا دست تنهاست، میرم کمک کنم». گفتم:« تو رو خدا مراقب باش، من همیشه از جاده الموت می‌ترسم، آهسته رانندگی کنید هر وقت هم رسیدین به من زنگ بزن». ساعت ده صبح تازه مشغول مرور درسهایم شده بودم که حمـید پیام داد:« صبح آلبالوییت بخیر!». حدس زدم که از سنبل آباد کنار درخت‌های آلبالو و گیلاسشان پیام می‌دهد. از قزوین تا سنبل‌آباد هفتاد کیلومتر راه بود، روستایی در منطقه الموت، بسیار سرسبز ، کنار کوه‌های زیبایی که اکثر اوقات بلندی کوه‌ها داخل مه گم می‌شود. خانه پدری حمـید داخل این روستا کنار یک رودخانه باصفاست. تماس که گرفتم متوجه شدم حدسم درست بوده است، بعد از احوال‌پرسی گفت:« ببین فرمانده‌، این درخت بزرگ آلبالویی که کنارش وایستادم مال شماست، کسی حق نداره به این درخت نزدیک بشه». من را به القاب مختلف صدا می‌زد، من پیش دیگران حمـید صدایش می‌کردم ولی وقتی خودمان بودیم می‌گفتم حمـیدم! دوست داشتم به خودش بقبولانم که دیگر فقط برای خودش نیست، برای من هم هست!سرشوخی را باز کردم و گفتم:«پسر سنبل‌آبادی از کی تا حالا من شدم فرمانده⁉️». خندید و گفت:« تو خیلی وقته فرمانده هستی خبر نداری». اولین تماسمان پنجاه و هفت دقیقه طول کشید!پشت گوشی شنیدم که برادرش اذیتش می‌کرد و به شوخی گفت:« حمـید تو دیگه خیلی زن‌ذلیلی! آبرو برای ما نذاشتی!». حمـید احترام بزرگتر بودن برادرش را داشت، چیزی به حسن‌آقا نگفت، ولی به من گفت:«من زن ذلیل نیستم، من زن شهیدم! من ذلت‌زده نیستم!». مرامش یک چیزی مثل همـان دیالوگ فیلم فرشته‌ها باهم می‌آیند بود:« مرد باید نوکر زن و بچه‌اش باشد». از سنبل آباد که برگشته بود کلی گردو و فندق آورده بود، یک پارچه وسط آشپزخانه انداخته بودیم و مشغول شکستن گردوها بودیم که به حمـید گفتم:« عزیزم اگه یه چیزی بگم ناراحت نمیشی⁉️» گفت:«نه بابا راحت باش»، گفتم:« میشه این دفعه که رفتی سلمونی ریشاتو اون مدلی کوتاه کنی که من میگم⁉️ دوست دارم مدل محاسن و موهاتو عوض کنی». گفت:« چه مدلی دوست داری بزنم⁉️ ماشین اصلاح رو بیار خودت بزن، هر مدلی که می‌پسندی»، گفتم:«حمـید دست بردار ! حالا من یه حرفی زدم، خودم بلد نیستم که، خراب میشه موهات». گفت:« خودم یادت می‌دم چطور با ماشین کار کنی، تهش این میشه که موهام خراب بشه میرم از ته می‌زنم»، گفتم:« آخه من تا حالا این کار رو نکردم حمـید». جواب داد:«‌ اشکال نداره یاد می‌گیری، ظاهر و تیپ همسر باید به سلیقه همسر باشه». ادامــــه دارد... ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌════‌‌‌‌༻🌎༺‌‌‌════ @Mano_Donya313