eitaa logo
🌍مَـن وَ دنـیا🌏
745 دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2.5هزار ویدیو
43 فایل
اگـر هر شخص به‌اندازه ساخٺنِ یڪ خانہ؛ وقٺ برای ساخٺنِ خود می‌گذاشٺ ڪار ٺمام بود!💚 . . . مطالب رو دوسٺ داشٺید بمــونید🤞🏼 . ڪپی با ذڪر صلواٺ آزاد💚 .. ارتباط با ادمـین 👇🏻 @Ghasedak2002
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ از ساعت ۵ تا ۶:۳۰ صحبت کردیم،هنوز نمکدان بین دستان حمـید می‌چرخید، صحبت‌ها تمام شده بود، حمـید وقتی می‌خواست از اتاق بیرون برود به من تعارف کرد، گفتم:«نه شما بفرمایین». حمـید گفت:«حتما میخواین فکر کنین، پس اجازه بدین آخرین حدیث رو هم بگم، یک ساعت فکر کردن بهتر از هفتاد سال عبادته». بین صحبت‌هایمـان چندین‌بار از حدیث و روایات استفاده کرده بود، هر چیزی می‌گفت:«یا قال امام صادق(ع) بود یا قال امام باقر(ع)». با گفتن این حدیث صحبت ما تمام شد و حمـید زودتر از من اتاق را ترک کرد. آن روز نمی‌دانستم مرام حمـید همین است:«می‌آید، نیامده جواب می‌گیرد و بعد هم خیلی زود می‌رود». حالا همه آن چیزی که دنبالش بود را گرفته بود، من ماندم و یک دنیا رویاهایی که از بچگی با آنها زندگی کرده بودم و حس می‌کردم از این لحظه روزهای پر فراز و نشیبی باید در انتظار من باشد، یک انتظار تازه که به حسی تمام نانشدنی تبدیل خواهد شد. تمام آن یک ساعت و نیمی که داشتیم صحبت میکردیم پدرم با اینکه پایش در رفته بود، عصا به دست بیرون اتاق در رفت و آمد بود. می‌رفت ته راهرو، به دیوار تکیه می‌داد، با ایما و اشاره منظورش را می‌رساند که یعنی کافیه!. در چهره‌اش به راحتی می‌شد استرس را دید، می‌دانستم چقدر به من وابسته است و این لحظات او را مضطرب کرده، همیشه وقتی حرص می‌خورد عادت داشت یا راه می‌رفت یا لبش را ور می‌چید. وقتی از اتاق بیرون آمدم عمه گفت:« فرزانه جان خوب فکراتو بکن، ما هفته بعد برای گرفتن جواب تماس می‌گیریم». ادامـــه دارد... ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌════‌‌‌‌༻🌎༺‌‌‌════ @Mano_Donya313