🔰🔰🔰🔰🔰🔰
مسابقه کتابخوانی #سرباز_روز_نهم
شماره ۵
راوی: سبحان ابراهیمپور
پایگاه نوجوانان که سر و شکل گرفت، آقا مصطفی به فکر جذب بیشتر نیرو افتاد. مثلا میرفت دست در گردن کسی که کنار جوی آب نشسته بود میانداخت و میگفت: «داداش بیا دو دقیقه رو با ما بد بگذرون».
با اینکه سن خودش کم بود، به مدرسه ها میرفت، لیست بچهها را میگرفت، به آنها زنگ میزد و به مسجد دعوتشان میکرد.
مصطفی آدمی بود که از هیچ چیز، کار به وجود میآورد. با اینکه هنوز کاری برای انجام دادن نداشتیم، ولی برای بچهها کار درست میکرد و به ما مسئولیت میداد. مثلا اگر قرار بود برای مراسمی چای بدهند، این کار را به چند نفر میسپرد. قانونی هم داشت و بلا استثنا به تکتک بچهها میگفت: «وقتی به شما میگم فلانی بیاد جای تو بایسته، حق ندارید بگید نه، یا اینکه ناراحت شید.»
در برنامهها از بچهها نظر میخواست. یکبار به محلهای در کُهَنز مشکوکشدیم که در آن خلاف میشد. مصطفی اینجور وقتها مثل هیئت دولت کارگروه تخصصی تشکیل میداد و میگفت فلانی تو برو این کار را انجام بده. به من هم گفت: «احساس میکنم زیر یک قسمتی از کهنز خالیه. فکر کن ببین چطور میشه بتن روی اون رو بیرون بیاریم و ببینیم زیرش چه خبره. احتمالا اسلحه جا ساز کرده باشن.» با ایجاد چنین فضایی بچهها احساس میکردند مسئولیت مهمی به آنها داده شده است.
صفحه ۵۵
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
هر روز از یازدهم تا پایان آبان ماه با ما همراه باشید
تاریخ مسابقه ۳۰ آبان
---
https://eitaa.com/MarkazafarineshhayeREY1402
🔰 مرکز آفرینش های هنری سپاه حضرت عبدالعظیم الحسنی ( ع ) - ری🔰
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔰🔰🔰🔰🔰🔰
مسابقه کتابخوانی #سرباز_روز_نهم
شماره ۶
راوی: سجاد ابراهیمپور
یکی از کارهایش این بود که میگفت به عنوان خادم الشهید به خدمت خانواده شهدا برویم و اگر نیازی داشتند یا وسیلهای میخواستند برای آنها تهیه کنیم.
اسامی شهدای شهرک پاسداران و کُهنز را جمعآوری کرده بود. وقتی به خانوادههایشان سر میزد، داستان شهید را از زبان آنها ضبط میکرد و مینوشت. آنموقع مصطفی پایگاه نوجوانان را تازه راه انداخته بود. با نیروهایش این کار را انجام میداد. در مناسبتهایی مثل روز جانباز، به خانه جانبازان میرفت. روز پاسدار هم بچهها راجمع میکرد و با گل و شیرینی به خانه شهدا و پاسداران میرفت.
این در حالی بود که در مساجدی که ما سراغ داشتیم، هیچکس اجازه فعالیت به بچهها نمیداد. در مسجد کهنز هم موقع حضور بچهها داد همه درمیآمد، اما مصطفی بچهها را به مسجد میبرد و با انها زوبازی میکرد. آنها را به سینما میبرد و برایشان برنامهریزی میکرد تا بچهها توی کوچه ول نباشند.
صفحه۵۹
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
هر روز از یازدهم تا پایان آبان ماه با ما همراه باشید
تاریخ مسابقه ۳۰ آبان
---
https://eitaa.com/MarkazafarineshhayeREY1402
🔰 مرکز آفرینش های هنری سپاه حضرت عبدالعظیم الحسنی ( ع ) - ری🔰
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔰🔰🔰🔰🔰🔰
مسابقه کتابخوانی #سرباز_روز_نهم
شماره ۷
راوی : وحید مهدوی
چه ذوقی داشت وقتی تیر مشقی را میداد دستمان. این پاداش کسی بود که فرامین نظام جمع را به خوبی انجام میداد. مصطفی با اسلحههای پایگاه به ما آموزش نظامی میداد. درست مثل فرماندهای واقعی رفتار میکرد.
به بچهها گفته بود نقشه منطقه را دربیاورند. آنها هم کوچه به کوچه کُهَنز را با جزئیات تمام کشیده بودند.
وقتی یکی از بچهها نظری میداد، قبول میکرد. در فاز عملیاتی و نظامی خیلی به نیروهایش میدان میداد. به ما هم تأکید میکرد که «باید روی موج نیرو سوار بشید. یعنی وقتی کسی به شما میگه این کار رو انجام بدیم، توی ذوقش نرنید که نه نمیشه.»
یک بار عدهای از بچهها گفتند برای پایگاه بیسیم بخریم. چیزی نگذشت که یک روز مصطفی با چهار تا بیسیم آمد؛ چهار تا بیسیم کنوود با هندزفری. بچهها هندزفریها را زیر کلاهشان میگذاشتند و برای گشت میرفتند. این در شرایطی بود که کل بیسیمهای پایگاه کهنز بیشتر از سه تا نبود. مصطفی آنقدر جوِّ نظامی میداد که بچهها حس میکردند واقعا در نوپو هستند. پیامک میداد «وضعیت قرمز» و بچهها سریع خودشان را میرساندند.
صفحه ۶۴
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
هر روز از یازدهم تا پایان آبان ماه با ما همراه باشید
تاریخ مسابقه ۳۰ آبان
---
https://eitaa.com/MarkazafarineshhayeREY1402
🔰 مرکز آفرینش های هنری سپاه حضرت عبدالعظیم الحسنی ( ع ) - ری🔰
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
📚مسابقه کتابخوانی سرباز روز نهم
🎁همراه با جوایز ارزنده برای ۵ نفر برگزیده
❗️بدون نیاز به خرید کتاب !!!
محتوای مسابقه را به صورت روزانه از کانال مرکز آفرینشهای هنری سپاه ری مطالعه کنید
#سرباز_روز_نهم
هر روز از یازدهم تا پایان آبان ماه با ما همراه باشید
تاریخ مسابقه ۳۰ آبان
---
https://eitaa.com/MarkazafarineshhayeREY1402
🔰 مرکز آفرینش های هنری سپاه حضرت عبدالعظیم الحسنی ( ع ) - ری
اخبارجذابومهم در رینیوز👇
سروش
https://splus.ir/reynewschanel
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/3805348007C39e28e14d5
🔰🔰🔰🔰🔰🔰
مسابقه کتابخوانی #سرباز_روز_نهم
شماره ۸
راوی : مهرداد
یک روز به پدرم گفتم:«بچهها پایین مسجد امیرالمومنین میرن و تکواندو تمرین میکنن، بذار منم به باشگاه تکواندو برم.» گفت: «مگه من که تکواندو نرفتم بزرگ نشدم؟ حالا شهریهاش چنده؟» گفتم:«هزار و پانصد تومان» گفت:«من از کجا هزار و پانصد تومان بیارم و به تو بدم؟» نگذاشت بروم.
پیش آقا مصطفی رفتم و گفتم:« میخوام به باشگاه تکواندو برم،» آن موقع بچهها در مسجد کُشتی یاد میگرفتند. گفتم:« کشتی دوست ندارم» گفت:«چرا؟» گفتم:« بچههای گروه ثارالله جمع میشن و یک دفعه سر من میریزن و منو میزنن.» گفت:«باشه». رفتیم با مسئول باشگاه صحبت کردیم. گفت:«این بچه بسیج خودمونه. میخواد به باشگاه شما بیاد» استاد صفایی گفت:«برای ما فرقی نمیکنه. ما همون هزار و پونصد تومن رو میگیریم» مصطفی گفت:«آخه این بسیجیه» گفت:«حالا که بسیجیه هزار و چهارصد تومن بده».
من به پدرم گفتم شهریه باشگاه هفتصد تومان است. هفتصد تومان باقیمانده را هم از مصطفی گرفتم. تا یک سال اینطوری به باشگاه میرفتم و بعد که خودم سر کار رفتم، شهریه را میدادم. فقط این یک مرتبه نبود، بلکه برای من و باقی بچهها هر کاری از دستش برمیآمد انجام میداد.
صفحه ۸۶
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
هر روز از یازدهم تا پایان آبان ماه با ما همراه باشید
تاریخ مسابقه ۳۰ آبان
---
https://eitaa.com/MarkazafarineshhayeREY1402
🔰 مرکز آفرینش های هنری سپاه حضرت عبدالعظیم الحسنی ( ع ) - ری🔰
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔰🔰🔰🔰🔰🔰
مسابقه کتابخوانی #سرباز_روز_نهم
شماره ۹
راوی : حجت الاسلام حیدری
گاهی از من میخواست برای سخنرانی به ملت۱ (محلهای در یکی از مناطق کُهَنز که ان زمان مشکل اقتصادی و فرهنگی داشت) بروم. من آنجا را منطقهی خوبی نمیدانستم. گفتم:«برای چی اونجا میری؟» گفت:«ما باید از نظر فرهنگی هم در مقابل دشمن بایستیم.»
یکی از آشنایان ساکن در ملت۱ میگفت:« از وقتی مه آقا مصطفی تو اون منطقه هیئت و پایگاه راه انداخت، وضع اونجا خیلی بهتر شد.» پرسیدم:« مگه قبلا چطور بود؟» گفت:«افرادی رو که همه به چشم ارازل و اوباش به اونها نگاه میکردیم، مصطفی جذب هیئت میکرد و بچههای خوبی میشدن.کمکم ملت۱ از اون حالت قبلی خارج شد و خیلی به نفع اهالی محل شد.»
صفحه ۱۳۶
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
هر روز از یازدهم تا پایان آبان ماه با ما همراه باشید
تاریخ مسابقه ۳۰ آبان
---
https://eitaa.com/MarkazafarineshhayeREY1402
🔰 مرکز آفرینش های هنری سپاه حضرت عبدالعظیم الحسنی ( ع ) - ری🔰
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔰🔰🔰🔰🔰🔰
مسابقه کتابخوانی #سرباز_روز_نهم
شماره ۱۰
راوی: علی یاری
بچههای هفت هشت ساله دراز میکشیدند، پشتی میگذاشتند زیر سرشان و برنامه کودک میدیدند. مصطفی هم برایشان بستنی میخرید. بعد از آنکه دیویدی رم و تلویزیون خرید، این شده بود برنامه بچههای کوچک بسیج؛ بسیجی که در محل هیئت حضرت ابوالفضل (ع) راه انداخت. دستتنها همهکارهاش شده بود. بچه هیئتیها را تشویق میکرد عضو بسیج شوند. به من هم میگفت:«علی هر موقع تونستی، درِ پایگاهو باز بذار. درِ پایگاه نباید بسته باشه تا بچهها هر وقت خواستن به پایگاه بیان.»
خوب که بچهها تلویزیونشان را میدیدند و بستنیشان را میخوردند، نوبت میرسید به قرآن. کمکم آنها را به قرائت قرآن علاقهمند کرد. مینشست، ما دورش حلقه میزدیم و قرآن میخواندیم. زیارت عاشورا صبحهای جمعه برگزار میشد و بعد از صبحانه، دوباره بچهها مشغول بازی میشدند. مصطفی پایگاه و حسینیه را پاتوق حضور بچهها میکرد.میگفت:«بیایید اینجا پلاس شید.» تلویزیون میگذاشت یا پلیاستیشن میگرفت و میگفت بازی کنید، کُشتی بگیرید، همدیگر را بزنید؛ ولی بیرون نرید. میدانست چه راههای خلافی پیش روی بچههاست. برای همین میگفت درِ حسینیه همیشه باز است.
صفحه۱۴۱
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
هر روز از یازدهم تا پایان آبان ماه با ما همراه باشید
تاریخ مسابقه ۳۰ آبان
---
https://eitaa.com/MarkazafarineshhayeREY1402
🔰 مرکز آفرینش های هنری سپاه حضرت عبدالعظیم الحسنی ( ع ) - ری🔰
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔰🔰🔰🔰🔰🔰
مسابقه کتابخوانی #سرباز_روز_نهم
شماره ۱۱
راوی: علی یاری
آقا مصطفی زمانی که کار تربیتی را در پایگاه امام روحالله شروع کرد، ابتدا حدود دویست سیصد کتاب قصه خرید و در پایگاه گذاشت. همهاش هم درباره زندگی ائمه بود. کتابها را به نوبت به بچهها میداد.
کارت امتیاز ۵ تا ۲۵ امتیازی هم میداد برای خواندن کتاب. میگفت:«به بچههایی که کتاب میخونن جایزه میدم. هرکی خوند، روز بعد بیاد کنفرانس بده.»
تفنگ بادی و ربع سکه جایزه کسی بود که امتیاز بیشتری آورده باشد. به حافظان قرآن هم نیم سکه هدیه میداد. کمکم که بچهها را کتابخوان کرد، کتاب خاکهای نرم کوشک را میداد دستشان و میگفت:« این کتاب رو حتما بخونین. خیلی کتاب خوبیه» بچهها هم میخواندند و دربارهی آن کنفرانس میدادند.
صفحه: ۱۴۵
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
هر روز از یازدهم تا پایان آبان ماه با ما همراه باشید
تاریخ مسابقه ۳۰ آبان
---
https://eitaa.com/MarkazafarineshhayeREY1402
🔰 مرکز آفرینش های هنری سپاه حضرت عبدالعظیم الحسنی ( ع ) - ری🔰
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
📚مسابقه کتابخوانی سرباز روز نهم
🎁همراه با جوایز ارزنده برای ۵ نفر برگزیده
❗️بدون نیاز به خرید کتاب !!!
محتوای مسابقه را به صورت روزانه از کانال مرکز آفرینشهای هنری سپاه ری مطالعه کنید
#سرباز_روز_نهم
هر روز از یازدهم تا پایان آبان ماه با ما همراه باشید
تاریخ مسابقه ۳۰ آبان
---
https://eitaa.com/MarkazafarineshhayeREY1402
🔰 مرکز آفرینش های هنری سپاه حضرت عبدالعظیم الحسنی ( ع ) - ری
اخبارجذابومهم در رینیوز👇
سروش
https://splus.ir/reynewschanel
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/3805348007C39e28e14d5
🔰🔰🔰🔰🔰🔰
مسابقه کتابخوانی #سرباز_روز_نهم
شماره ۱۲
راوی: خانم ابراهیمپور (همسر شهید)
بود گاهی که در نداری باشیم، مخصوصا زمان تولد فاطمه. فاطمه یک سال و نیمش بود که از پوشک گرفتمش، چون اگر میخواستم به مصطفی بگویم پوشک بخر واقعا پول نداشت. خودم شرمنده میشدم، به خاطر همین دیدم راهش این است که زودتر پوشک را بگذاریم کنار. با این حال، وقتی کنار خانواده خودم یا خانواده آقا مصطفی مینشستیم، همیشه طوری صحبت میکردیم که وضعیت مالیمان خیلی خوب است. تمام اینها شده بود قانون زندگی ما که اگر مثلا نداریم، فقط برای خودمان نداریم؛ ولی همان موقع هم اگر قرار بود برای کسی هدیه ببریم، بهترین هدیه را میبردیم. بعضی وقتها پیش میآمد که میخواستیم به کسی هدیه بدهیم و به اندازه ده پونزده تومان بیشتر در خانه موجودی نداشتیم؛ نمیرفتیم. بعد که پول دستمان میآمد میرفتیم و کادو هم میبردیم.
صفحه ۲۴۱
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
هر روز از یازدهم تا پایان آبان ماه با ما همراه باشید
تاریخ مسابقه ۳۰ آبان
🟠🔶 تنها 10 روز مانده تا شروع مسابقه
---
https://eitaa.com/MarkazafarineshhayeREY1402
🔰 مرکز آفرینش های هنری سپاه حضرت عبدالعظیم الحسنی ( ع ) - ری🔰
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔰🔰🔰🔰🔰🔰
مسابقه کتابخوانی #سرباز_روز_نهم
شماره ۱۳
راوی: علی یاری
اسمش استخر بود، اما دربست در اختیار فعالیتهای پایگاه بود. بعد از گشت شبانه که خسته میشدیم، یک سر میرفتیم استخر. مصطفی به بچهها آبمیوه و کیک میداد. میگفتیم:« آقا مصطفی دیگه چیزی برای خودت میمونه؟» میگفت:«خدا بزرگه»
یک اتاق استخر را به پایگاه بسیج امام روحالله اختصاص داده بود. به یکی از بچهها پول میداد تا برای بعد از گشت بچهها ساندویچ بخرد.
از قِبل همین استخر حدود دوازده نفر از بچههای پایگاه نان میخوردند. چند نفر از بچههایی را که بیکار بودند به استخر آورد و گفت:«کارها رو برادرانه بین خودتون انجام بدید.» انگار برای خودمان کار میکردیم. چند نفر از نیروهایی هم که در ادارهی استخر به مصطفی کمک میکردند، بعدها پاسدار شدند.
مصطفی تقریبا دو سال استخر را اداره میکرد. ماه رمضان از صبح تا موقع افطار استخر تعطیل بود. حدود چهل دقیقه قبل از اذان مغرب به استخر میآمدیم. خود مصطفی افطار بچهها را میداد و بعد از اذان مغرب تا سحر کار میکردیم. زمانی هم که هیئت برنامه داشت، استخر را زودتر تعطیل میکرد تا همهی بچهها در هیئت شرکت کنند و کارشان به هیئت و بسیج لطمه نزند.
صفحه ۲۵۱
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
هر روز از یازدهم تا پایان آبان ماه با ما همراه باشید
تاریخ مسابقه ۳۰ آبان
---
https://eitaa.com/MarkazafarineshhayeREY1402
🔰 مرکز آفرینش های هنری سپاه حضرت عبدالعظیم الحسنی ( ع ) - ری🔰
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔰🔰🔰🔰🔰🔰
مسابقه کتابخوانی #سرباز_روز_نهم
شماره ۱۴
راوی: مسعود نعمتی
خط دشمن دقیقا روبهروی اتاق ما بود و قنّاصهچی به ویلای ما دید داشت. من زاویهاش را با آینه نگاه کردم و سنگرشان را دیدم. گفتم:«مصطفی بیا با گونیها دید تکتیرانداز رو ببندیم.» قبل از ما، با شش گونی، سوراخ روی دیوار را پر کرده و بقیهی گونیها را رها کرده بودند. هرچه هم به آنها گفتیم کمک کنید، گوش ندادند.
با آن حال خراب که گلوله هم در پایم بود، دو نفری با مصطفی تمام گونیها را بالای دیوار چیدیم و دید تکتیراندازشان بسته شد.
مصطفی خیلی دقیق بود. در سوریه هر حرکتی که میکردم با دقت نگاه میکرد. میدید با آینه خط دشمن را نگاه میکنم تا بر اساس زاویهی تیر، محل سنگرشان را پیدا کنم. مصطفی هم این کار را یاد گرفته بود و انجام میداد. از ویلای روبهروی ما یک تکتیرانداز هر روز صبح میآمد و تا شب مدام شلیک میکرد. ما را دیوانه کردی بود، ولی از سمت ما کسی به طرفش شلیک نمیکرد. یک روز صبح میخواستم بخوابم. به خاطر پست شب قبل خیلی خسته بودم. تکتیرانداز هم مدام شلیک میکرد. به مصطفی گفتم:«باید روی طرفو کم کنیم» به پشت دیوار ویلا آمدیم. سوراخی درست کردیم و رویش آب پاشیدیم که موقع شلیک تیر، خاک بلند نشود و موقعیتمان لو نرود. دو نفر در سنگر آنها نشسته بودند و چون کسی هم به طرفشان تیراندازی نمیکرد، خیلی پُررو شده بودند. گفتم:«مصطفی، طرف که آماده شلیک شد، بگو بزنم» مصطفی گفت:«بزن» زدم وسط سینهاش. روز بعد دیدیم سوراخ سنگرشان را کوچک کردهاند. من هم داخل آن سوراخ را با تیر میزدم که دیگر آن را هم بستند و تیراندازیشان به طرف ما کم شد.
صفحه۲۷۹
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
هر روز از یازدهم تا پایان آبان ماه با ما همراه باشید
تاریخ مسابقه ۳۰ آبان
---
https://eitaa.com/MarkazafarineshhayeREY1402
🔰 مرکز آفرینش های هنری سپاه حضرت عبدالعظیم الحسنی ( ع ) - ری🔰
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
هدایت شده از ری نیوز - پایگاه خبری تحلیلی
🔰🔰🔰🔰🔰🔰
مسابقه کتابخوانی #سرباز_روز_نهم
شماره ۱۵
راوی: فرهاد عباسی
بعد از آزادسازی هجیره باخانوادهای فلسطینی آشنا شدیم که آنجا زندگیمیکردند. روشا دختر بزرگ خانواده بود. حدود سی سال داشت و با پدر و خواهرهای کوچکترش در بخشی از هجیره که در تصرف مسلحین بود زندگی میکردند. در مدتی که آنجا درگیری بود، منطقه را ترک نکردند. سختیهای زیادی کشیده بودند. حتی زمانی که خودش و خانوادهاش را روی زمین نشاندند تا سرشان را ببُرند، باز هم حاضر به ترک منطقه نشدند. روشا میگفت پدرشان گفته است ما یکبار از خانه بیرون آمدیم و زندگیمان این شد؛ دیگر از اینجا بیرون نمیرویم.
میگفت جبهة النصرة دستگاههای بیسیم پیشرفتهای داشتند و مستقیم با الجزیره صحبت و مکالمات طرف مقابل را هم شنود میکردند. هر وقت در بین مکالمات کلمات فارسی میشنیدند، به تمام نیروهایشان آمادهباش میدادند. هنوز هم اگر در منطقهای ایرانیها حضور داشته باشند، دشمن دستپاچه میشود. حضور ایرانیها برای باقی رزمندهها هم قوّت قلب بود. افسر سوری که مسئولیت ساختمان ما را به عهده داشت میگفت:«اگه دو سه تا ایرانی اینجا باشه، من بقیه را مرخص میکنم.»
صفحه ۳۱۷
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
هر روز از یازدهم تا پایان آبان ماه با ما همراه باشید
تاریخ مسابقه ۳۰ آبان
---
https://eitaa.com/MarkazafarineshhayeREY1402
🔰 مرکز آفرینش های هنری سپاه حضرت عبدالعظیم الحسنی ( ع ) - ری🔰
اخبارجذابومهم در رینیوز👇
سروش
https://splus.ir/reynewschanel
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/3805348007C39e28e14d5
🔰🔰🔰🔰🔰🔰
مسابقه کتابخوانی #سرباز_روز_نهم
شماره ۱۶
راوی: علیاکبر فرهنگیان
مصطفی خیلی شبها ترک موتور همحجرهاش از حوزه بیرون میزد.عشق این را داشت که برای امر به معروف، ترک موتور بنشیند. خلافکارهایی را هم که میگرفت، به حوزه بسیج میبرد. با کمترین امکانات، کار یک کلانتری را انجام میداد. نترس بود و به تنهایی یک پایگاه بسیج سیّار.
به خیابان مطهری و سر تختطاووس و ونک میرفتیم. آنجا دخترهای فراری یاخانمهای مسئلهدار کنار خیابان میآمدند. وقتی آنها بغل خیابان میایستادند، بعضی ماشینها هم برای انها میایستادند. ما در آنجا از هیبت بسیجیمان استفاده میکردیم و ماشینها را رد میکردیم. بعد برای آن خانمها ماشین دربست میگرفتیم. با آنها صحبت میکردیم تا به خانههایشان بروند و آنجا پاتوق این قضیه نشود.
صفحه ۹۸
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
هر روز از یازدهم تا پایان آبان ماه با ما همراه باشید
تاریخ مسابقه ۳۰ آبان
---
https://eitaa.com/MarkazafarineshhayeREY1402
🔰 مرکز آفرینش های هنری سپاه حضرت عبدالعظیم الحسنی ( ع ) - ری🔰
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
📚مسابقه کتابخوانی سرباز روز نهم
🎁همراه با جوایز ارزنده برای ۵ نفر برگزیده
❗️بدون نیاز به خرید کتاب !!!
محتوای مسابقه را به صورت روزانه از کانال مرکز آفرینشهای هنری سپاه ری مطالعه کنید
#سرباز_روز_نهم
هر روز از یازدهم تا پایان آبان ماه با ما همراه باشید
تاریخ مسابقه ۳۰ آبان
---
https://eitaa.com/MarkazafarineshhayeREY1402
🔰 مرکز آفرینش های هنری سپاه حضرت عبدالعظیم الحسنی ( ع ) - ری
اخبارجذابومهم در رینیوز👇
سروش
https://splus.ir/reynewschanel
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/3805348007C39e28e14d5
🔰🔰🔰🔰🔰🔰
مسابقه کتابخوانی #سرباز_روز_نهم
شماره ۱۷
راوی: خانم ابراهیمپور
ازش دلخور بودم. باهاش قهر کردم و آمدم توی هال. سه دقیقه هم نشد، امد و گفت:«سلام، مشکل تموم شد دیگه» گفتم:«کجا تموم شد؟» گفت:«نه دیگه، تمومش کن. حلش میکنیم، ولی باید با هم صحبت کنیم و قهر نداریم» این اولین و آخرین قهر ما بود.
قانونمان بعد از ناراحتی از دست هم، دو بند داشت؛ بند اول اینکه قهری در کار نباشد؛ بند دوم هم این بود که اجازه نداشتیم هیچکس متوجه ناراحتیمان شود؛ حتی پدر و مادرمان.
این قانون را هم من پذیرفتم، هم مصطفی. اگر وقتی از هم ناراحت بودیم، همان لحظه مهمانی هم میرسید، آنقدر گشادهرو و خندان بودیم که محال ممکن بود چیزی بفمد. دیر به مصطفی دلبستم، اما وقتی بستم رفتارهایم مطابق خواستههایش شد.
صفحه ۱۳۰
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
هر روز از یازدهم تا پایان آبان ماه با ما همراه باشید
تاریخ مسابقه ۳۰ آبان
---
https://eitaa.com/MarkazafarineshhayeREY1402
🔰 مرکز آفرینش های هنری سپاه حضرت عبدالعظیم الحسنی ( ع ) - ری🔰
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔰🔰🔰🔰🔰🔰
مسابقه کتابخوانی #سرباز_روز_نهم
شماره ۱۸
راوی: علی اسفندیاری
یکی دو نفر از یچههای مدرسهمان، میرفتند مسجد امیرالمومنین. به من هم گفتند به پایگاهشان بروم. روز اولی که به پایگاه الغدیر رفتم، یکیشان گفت:« مسئول ما آقا مصطفاست» وقتی دیدمش به نظرم آمد هم سن و سال خودمان باشد، لاغر بود و ریزه. اما بعد فهمیدم از من بزرگتر است. رفتم پیشش به من گفت:«از این به بعد به این پایگاه بیا تا بیشتر با هم آشنا بشیم.» این شد که پای من به پایگاه الغدیر باز شد. آقا مصطفی هم گاهی در مدرسه به ما سر میزد. بعد از مدتی انس ما باهم بیشتر شد. کمکم برایم مثل برادر شده بود. حتما هر روز باید میدیدمش یا صدایش را میشنیدم. ما در منطقه ملت۱ زندگی میکردیم. یکبار به آقا مصطفی گفتم:«تو ملت۱ هیئتی داریم» گفت:« باریک الله، هیئت شما کِی هست؟» گفتم:«چهارشنبهها» گفت:«پس ما چهارشنبه به هیئت میایم»
همان چهارشنبه با چندتا از بچهها آمد هیئت ما. وقتی دید همه هیئت نوجوان هستند خیلی ذوق کرد و گفت:«خب خدا رو شکر. مسئول هیئت کیه؟» گفتم:«منم»
بعد از آن برایمان یک پرچم سبز رنگ حضرت ابوالفضل (ع) گرفت و داد زیرش تاریخ تأسیس و اسم هیئت را بنویسند. حسن اکبری را هم به من معرفی کرد و گفت:«حسن آقا مداحه. از این به بعد چهارشنبهها تو هیئت برای ما مداحی میکنه». با آنکه بچهها توی ذوق حسن میزدند و میگفتند صدایش جیغ است، اما مصطفی میگفت:«نه! حسن باید بخونی» هر هفته هم حسن را میآورد تا بخواند. آنقدر او را تشویق کرد و به او بها داد که واقعا مداح شد.
صفحه ۱۳۴
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
هر روز از یازدهم تا پایان آبان ماه با ما همراه باشید
تاریخ مسابقه ۳۰ آبان
---
https://eitaa.com/MarkazafarineshhayeREY1402
🔰 مرکز آفرینش های هنری سپاه حضرت عبدالعظیم الحسنی ( ع ) - ری🔰
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
صحبت های سردار حاج قاسم سلیمانی درمورد
شهیدمصطفی صدرزاده
#کلیپ
#سرباز_روز_نهم
---
https://eitaa.com/MarkazafarineshhayeREY1402
🔰 مرکز آفرینش های هنری سپاه حضرت عبدالعظیم الحسنی ( ع ) - ری🔰
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔰🔰🔰🔰🔰🔰
مسابقه کتابخوانی #سرباز_روز_نهم
شماره ۱۹
راوی: محمدعلی محمدی
کوچهباغی کنار مسجد امیرالمومنین است. کنار آن رودخانه است؛ به آنجا شاهچاهی میگویند. چون از منطقه مسکونی دور و محصور بود رفتوآمد چندانی نداشت. با آقا مصطفی برای اموزش نظامی بیشتر آنجا میرفتیم. گاهی هم شبها به آنجا میرفتیم برای گشت. شبی برای گشت رفته بودیم که بعد از نیمساعت حرف زدن گفت:«شنیدم که افراد مشکوکی این اطراف اومدن. بریم و اونا رو بگیریم» بچهها میترسیدند، اما او جَو میداد که نه ، آنها را راحت میگیریم. اسلحهای درآورد و داد دست یکی از بچهها. دست ما چاقو داد و خودش هم با اسلحه جلویمان حرکت کرد. همانطور که آهسته میرفتیم، دو نفر را دیدیم که کنار آتش نشستهاند. از دور داد زد:«ایست» گلنگدن اسلحه را کشید و شلیک کرد. داد زد:«بگیریدشون» دویدیم دنبالشان اما فرار کردند.
گفت:«بیا اطراف باغ رو بگردیم تا پیداشون کنیم» نیروها را اطراف باغ چید.یکییکی به دست ما اسلحه میداد و شلیک میکردیم. میگفت:«آفرین زدی به پاش» ما هم بیخبر از اینکه فشنگها مشقی است.
چند روز از این قضیه گذشت. یکی از بچههای بزرگتر را دیدیم که یکی از انگشتهایش شکسته بود. پرسو جو کردیم و فهمیدیم مصطفی دو نفر را آنجا گذاشته بود که ما دنبالشان برویم و ترسمان بریزد. انگشت آن شخص هم موقع فرار شکسته بود.
صفحه ۶۷
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
هر روز از یازدهم تا پایان آبان ماه با ما همراه باشید
تاریخ مسابقه ۳۰ آبان
---
https://eitaa.com/MarkazafarineshhayeREY1402
🔰 مرکز آفرینش های هنری سپاه حضرت عبدالعظیم الحسنی ( ع ) - ری🔰
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔰🔰🔰🔰🔰🔰
مسابقه کتابخوانی #سرباز_روز_نهم
شماره ۲۰
راوی: سبحان ابراهیمپور
یک بغل لباس خاکی بسیج را ریخت جلویمان و گفت:«بچهها بگردید هر کدومو که اندازتونه بردارید» همهشان آنقدر بزرگ بود که شش نفر از ما داخل یکی، جا میشدیم؛ اما علاقهای که مصطفی به لباس بسیجی در ما ایجاد کرده بود، باعث شد یکدست از لباسها را با ذوق ببرم خانه. جلوی مادر گذاشتم و گفتم:«اینو همین امشب باید برای من کوتاه کنی» مادرم گفت:«این که هماندازه پدرته! چطوری کوتاه کنم؟» هرطور که بود لباس را اندازهام کرد.
مصطفی خودش همیشه شلوار خاکی بسیجی پا میکرد و چفیه میانداخت. میگفت:«دو دست لباس خاکی داشته باشید؛ یکی را حالا بپوشید و آن دیگری باشد برای وقت ظهور»
تأثیرش در ما آنقدر بود که فردایش همهمان شلوار خاکی به تن و چفیه دور گردن رفتیم مسجد. با آن لباس به مدرسه هم میرفتیم، حتی مهمانی.
صفحه ۵۴
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
هر روز از یازدهم تا پایان آبان ماه با ما همراه باشید
تاریخ مسابقه ۳۰ آبان
---
https://eitaa.com/MarkazafarineshhayeREY1402
🔰 مرکز آفرینش های هنری سپاه حضرت عبدالعظیم الحسنی ( ع ) - ری🔰
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔰🔰🔰🔰🔰🔰
مسابقه کتابخوانی #سرباز_روز_نهم
شماره ۲۱
راوی:
بیدگنه روستایی است نزدیک ملارد. رفته بودیم آنجا برای تیراندازی. بعضیها مثلا از روی شوخی آنهم از نوع بینمکش ما را زدند. این بین آقا مصطفی یکدفعه سر رسید. آنقدر عصبانی شده بود که داد میزد:« چرا بچهها رو زدید؟ من با خونِدل بزرگشون کردم!»
واقعا ما را مصطفی بزرگ کرد. بهمان شخصیت داد. ما زیر پروبالش احساس امنیت میکردیم. گاهی که توی پایگاه میگفتند:«ما بچه گربههای مصطفی رو راه نمیدیم، پیش ما نیاین»؛ آقا مصطفی آنقدر دلگیر میشد که اشکش بیهوا میچکید روی گونههایش.
صفحه ۶۴
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
هر روز از یازدهم تا پایان آبان ماه با ما همراه باشید
تاریخ مسابقه ۳۰ آبان
---
https://eitaa.com/MarkazafarineshhayeREY1402
🔰 مرکز آفرینش های هنری سپاه حضرت عبدالعظیم الحسنی ( ع ) - ری🔰
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
مسابقه کتابخوانی #سرباز_روز_نهم
این مسابقه صرفا از محتوای بارگزاری شده در کانال مرکز آفرینشهای هنری ری طراحی شده است.
🗓 30 آبان
⏰ از ساعت : 10 صبح
⏳ مدت امتحان: 30 دقیقه
🎁 ۵ جایزه نفیس برای ۵ برنده
🔶 لینک آزمون 🔶
🔶 مسابقه سرباز روز نهم 🔶
https://digiform.ir/w5b2fb51b
🟠 نکته : لینک مسابقه ان شاالله از ساعت 10 صبح فعال میگردد جهت امتحان .
------------------------------------------
https://eitaa.com/MarkazafarineshhayeREY1402
🔰 مرکز آفرینش های هنری سپاه حضرت عبدالعظیم الحسنی ( ع ) - ری🔰
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
هدایت شده از ری نیوز - پایگاه خبری تحلیلی
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
مسابقه کتابخوانی #سرباز_روز_نهم
این مسابقه صرفا از محتوای بارگزاری شده در کانال مرکز آفرینشهای هنری ری طراحی شده است.
🗓 30 آبان
⏰ از ساعت : 10 صبح
⏳ مدت امتحان: 30 دقیقه
🎁 ۵ جایزه نفیس برای ۵ برنده
🔶 لینک آزمون 🔶
🔶 مسابقه سرباز روز نهم 🔶
https://digiform.ir/w5b2fb51b
🟠 نکته : لینک مسابقه ان شاالله از ساعت 10 صبح فعال میگردد جهت امتحان .
------------------------------------------
https://eitaa.com/MarkazafarineshhayeREY1402
🔰 مرکز آفرینش های هنری سپاه حضرت عبدالعظیم الحسنی ( ع ) - ری🔰
اخبارجذابومهم در رینیوز👇
سروش
https://splus.ir/reynewschanel
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/3805348007C39e28e14d5
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
مسابقه کتابخوانی #سرباز_روز_نهم
این مسابقه صرفا از محتوای بارگزاری شده در کانال مرکز آفرینشهای هنری ری طراحی شده است.
🗓 30 آبان
⏰ از ساعت : 10 صبح
⏳ مدت امتحان: 30 دقیقه
🎁 ۵ جایزه نفیس برای ۵ برنده
🔶 لینک آزمون 🔶
🔶 مسابقه سرباز روز نهم 🔶
https://digiform.ir/w5b2fb51b
🟠 نکته : لینک مسابقه ان شاالله از ساعت 10 صبح فعال میگردد جهت امتحان .
------------------------------------------
https://eitaa.com/MarkazafarineshhayeREY1402
🔰 مرکز آفرینش های هنری سپاه حضرت عبدالعظیم الحسنی ( ع ) - ری🔰
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🟢🟢🟢
نتایج مسابقه کتابخوانی #سرباز_روز_نهم اعلام میشود:
مرکز آفرینش های هنری سپاه ناحیه ری ضمن تشکر از همه بزرگوارانی که از سراسر ایران عزیز در این مسابقه شرکت کردند اعلام میدارد:
از بین تعداد بالای افرادی که موفق به کسب حداکثر امتیاز شده بودند ۵ نفر به قید قرعه انتخاب شدند.
🎁 به هر برگزیده مبلغ ۵۰۰ هزار تومان هدیه نقدی تقدیم میشود.
اسامی برندگان به شرح زیر میباشد:
۱- فاطمه رضایی از شهرری
۲- صمد علیدوست از البرز
۳- مائده رعیتی از شهرری
۴- صرفناز زعفرانی از آذربایجان غربی
۵- سجاد مازندرانی از مازندران
با آرزوی توفیقات روزافزون برای تمامی شرکتکنندگان
https://eitaa.com/MarkazafarineshhayeREY1402
🔰 مرکز آفرینش های هنری سپاه حضرت عبدالعظیم الحسنی ( ع ) - ری🔰
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•