#زندگینامه 🌸🍃
زندگینامه شهید علی خلیلی
علی خلیلی در سال ۱۳۷۱ در استان تهران متولد شد و تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم ادامه داد.علی خلیلی از سنین نوجوانی با موسسه فرهنگی دینی بهشت آشنا شده و وارد این مجموعه ی فرهنگی شد. او که انگیزه و استعداد خوبی در انجام فعالیت های فرهنگی داشت خیلی زود به یکی از مربیان موفق این مجموعه تبدیل شد و پس از اخذ مدرک دیپلم وارد حوزه علمیه امام محمد باقر(ع) شد. شام نیمه شعبان تصمیم می گیرد بعد از هیئت رفقای نوجوانش را از نارمک تا محله خاک سفید تهران بدرقه کند. شاید نگران بود. اضطراب اینکه نکند نیمه های شب برای هم هیئتی های کم سن و سالش خطرساز باشد. غیرتش اجازه نداد تنها راهیشان کند. اما در میان راه متوقف شد. غیرتش به جوش آمد. عده ای خناس در حال آزار و اذیت دختر جوان بودند. دخترک وحشت زده استمداد می طلبید. تاب نیآورد. امر به معروف کرد. محل نگذاشتند. طاقت نیآورد. جلو رفت. جامه به دندان گرفتند و گریختند. دخترک دامنش آلوده نشد. اما لحظاتی بعد...قمه جاهلی و اب دیده دیوان و ددان، خون علی را بر زمین ریخت. ماهها گذشت؛ تا در خلسه بهاری نوروز زهرائی سلام الله علیها، نام علی در قطعه آسمانی و بهشتی شهدای غیرت نقش ببندد. علی پهلوان و خوش عیار ماهها با بیماری دست و پنجه نرم کرد. طی این ایام آنقدر زخم زبان شنید که زخمهای جانکاهش را فراموش کرد. روزهای پایانی عمر کوتاهش نامه ای خطاب به رهبری نوشت تا تسکین و التیام زخم هایش باشد. زخم هائی که این روزهای آخر نه بر جسم که روح و قلبش را جریحه دار کرده بود. وقتی که مذهبی های تسبیح به دست و جانماز آب کشیده او را نصیحت می کردند: " جوان مگر مملکت قانون ندارد تو چرا درگیر شدی؟... رهبر هم راضی نبود جانت را به خطر بیاندازی و ..." و چه خوش گفت که از زاهدان خشک مجو پیچ تاب و عشق. اماعلی جان داد چون نخواست و نمی توانست بی غیرت باشد. ابرو در هم کشید و جان بر کف نهاد چرا که دفاع از ناموس را فتوای اخلاق و حکم دین می دانست و خونش را نیز در راه دفاع از غیرت و مردانگی اهدا کرد. *علی عزیز شهید غیرت است نه شهید امر به معروف.* اهل ظاهر شاید در آن لحظه به بیش از تذکر لسانی فهم نمی کردند. اینکه به حکم امر به معروف اگر ضرر جانی داشت نباید خطر کرد. عافیت اندیشی فقط یک انسان را فدا نمی کند؛ غیرت را به خاک می کشد. ماجرا اینجا تذکر لسانی نبود. قصه دفاع از ناموس بود که تاب از علی ربود. خون علی از رگ غیرتش جاری شد تا روح بلند مردان با غیرت زنده بماند. رخ گلگونش راز ماندگاری قلندری و رستم صولتی است. با خونش حرفها زد؛ نقشی ماندگار... در طلب ما بی زبانان امت پروانه ایم سوختن از عرض مطلب پیش ما آسانتر است
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#زندگینامه 🌸🍃
زندگینامه شهید مسلم خیزاب
بعضی آدمها معروف هستند و تقریبا همه آنها را میشناسند. میدانند که چه شد تا به این معروفیت رسیدند؛ با راه و رسم زندگیشان آشنا هستند و آن را الگوی خود قرار میدهند. برخی آدمها آوازهشان در همه دنیا میپیچد و سبب میشود تا افراد بیشتری کنجکاو شوند و برای شناخت آنها دست به مطالعه و تحقیق بزنند. برخی افراد هم هستند که با وجود معروفیت و محبوبیت بازهم نیاز به شناخت بیشتر دارند، ابعاد زندگیشان آنقدر گسترده است که هر بار اقدام به تحقیق میکنی چیزهای تازهای دستگیرت میشود. نمونه این آدمها شهدای مدافع حرم هستند، آنها که شجاعانه برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) راهی سوریه شدند و تا پای جان مبارزه کردند. جوانی میگفت: «نمیدانم شهدای مدافع حرم فکر و عقیدهشان چه بود، نمیدانم چگونه تربیت شدند و در چه راهی قدم گذاشتند که اینگونه ایثار کردند و هر بار با فداکاری ما را حیرت زده کردند». برای همین است که جوانان و نوجوانان ما خواهان شناخت بیشتر زندگی این شهدا هستند. شهدای مدافع حرم جزو معدود افراد معروفی هستند که هرچقدر در مورد آنها مطالعه کنیم باز هم به ابعادی میرسیم که نمیدانستیم. نادانستههایی که هر بار به دانستههای ما افزوده میشود و تمامی هم ندارد. یکی از این شهدای مدافع حرم که معروف و محبوب است و مردم او را خوب میشناسند شهید مسلم خیزاب است. او نیز جزء آن دسته از افرادی است که هرچه در موردش بدانیم باز هم کم است و میتوانیم به شناخت بیشتری از او دست پیدا کنیم. شهید مسلم خیزاب سال 1359 دیده به جهان گشود و 26 مهر 1394 در سوریه در نبرد با تروریستهای داعش به شهادت رسید؛ پس از شهادتش بود که برخی از زوایای زندگی او و آرزوی شهادتش بر مردم آشکار شد و جزء آن دسته از شهدایی شد که بسیاری از مردم به سمت شناخت او گرایش پیدا کردند. ورود شهید خیزاب به سپاه؛ «من یک بال را از سپاه گرفتم» اعظم رنجبر همسر شهید مسلم خیزاب با اشاره به علاقه همسرش به سپاه گفت: بعد از گذراندن دوران دبیرستان یکی از دوستان آقا مسلم سر مزار شهید خرازی به ایشان پیشنهاد میدهد که من میخواهم برای عضویت در سپاه اقدام کنم و شما هم اگر دفترچه میخواهید بگیرید و درنهایت با هماهنگی یکدیگر دفترچه میگیرند. سپس شهید خیزاب به تهران منتقل میشوند و 4 سال دوره دانشگاهشان را در تهران سپری میکنند. وی افزود: سپس بلافاصله بعد از اتمام دوران دانشگاهشان در 23 سالگی به خواستگاری من آمدند و ازدواج کردیم، بعد از به دنیا آمدن محمدمهدی هم در مقطع فوق لیسانس که در کشور نفر اول شدند مجدداً از دانشگاه امام حسین(ع) تهران فارغ التحصیل شده و به نوعی در این مسیر بزرگ میشوند. همسر شهید خیزاب افزود: ایشان در روز خواستگاری به من گفتند: «من یک بال را از سپاه گرفتم و منتظر یک بال دیگرم برای پرواز» و من فکر میکنم قرار گرفتنشان در این مسیر هم به خاطر فعالیتشان در بسیج و سپاه باشد. وی ادامه داد: یک بار هم از شهید خیزاب پرسیدم چه چیزی باعث شده شما آنقدر زیاد به حضرت آقا علاقه داشته باشید و ایشان پاسخ دادند: «اگر من در مسیر سپاه قرار نمیگرفتم هرگز نمیتوانستم عاشق ولایت شوم». این مسئله بسیار مهمی است. علاقه شدید شهید خیزاب به رهبر معظم انقلاب وی بیان کرد: شهید خیزاب علاقه بسیاری به رهبر انقلاب داشتند و قبل از شهادتشان به من سفارش کرده بودند: «اگر من شهید شدم و از شما پرسیدند چه چیزی میخواهید، بگویید دیدار حضرت آقا». ایشان بارها تأکید کرده بودند «اگر من در مسیر سپاه نبودم نمیتوانستم به چنین درکی از ولایت برسم» و این حرف نشان دهنده این است که ایشان با قرار گرفتن در این مسیر به حقایق رسیدند و ولایت را با اعماق وجودشان پذیرفتند. همسر شهید خیزاب با اشاره به علاقهمندیهای همسرش در زندگی گفت: شهید خیزاب هر شب صد آیه از قرآن را در خانه تلاوت میکرد و میگفت که میخواهم نور شود به در و دیوار خانه بتابد برای زمانهایی که من نیستم، تا از شما مراقبت کند. وی در مورد زندگیاش با شهید اظهار داشت: زندگی من و آقا مسلم سرشار از آرامش و امنیت بود، هرگز بین ما بحثی پیش نیامد. آقا مسلم معتقد بود که زن از ارزش و جایگاه بسیار بالایی برخوردار است. من و همسرم در کنار هم یک "ما" کامل بودیم.
#ادامه_دارد
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽