#نحوهی شهادت دو قلو ها🍃⚘🍃⚘🍃:
محسن و مصطفی در روند عملیات بیت المقدس ۲ در ماووت عراق بودند. #گردان عمل کنندهی محسن، المهدی و #گردان مصطفی حر بود. عملیات در منطقهی کوهستانی ماووت عراق اجرایی شد. #گردان محسن در ابتدا وارد عمل میشود که به دلایلی اکثر بچهها به #شهادت می رسند. بعد از گذشت چند ساعت از #شهادت محسن، #گردان حر وارد منطقه ی عملیاتی بیت المقدس ۲ میشود و #مصطفی هم در ادامه ی عملیات به #شهادت میرسد.😔
ما چیز زیادی نمیدانیم. یعنی اصلاً نمیدانیم که مصطفی از #شهادت محسن مطلع شده بود یا نه، فقط #نکتهی جالبی که همرزمان و دوستان برادرانم برایمان گفتند این بود که بعد از #شهادت محسن و در بحبوحهی عملیات، امکان انتقال پیکر محسن به عقب فراهم نمیشود.
به همین خاطر #محسن را به داخل غاری در کوه منتقل میکنند تا بعد از عملیات عقب ببرند. کمی بعد با ریزش کوه، دهانه ی غار بسته میشود. #مصطفی که #شهید شد پیکرش را نگه میدارند تا پیکر #محسن پیدا شود. با پیدا شدن پیکر محسن هر #دو برادر را با هم به عقب میآورند.
۶
این تیرهای تک #شهید بدجور اعصاب بعثیها رو ریخته بود بهم.
یک بار یه تپه دست بعثی ها بود، بچه هارو کلافه کرده بودند.
ایشان با همین اس وی دی آزادش کرد.
🍃⚘🍃
#شهید حسین خرازی به ایشان میگفت #گردان تک نفره
🍃⚘🍃
یک بار هم با یک تک تیر انداز بعثی مستقیم رو در رو شدند، یه جور دوئل بود، باهم شلیک کردند، ایشان مغزشو پوکوند، اما گلوله ی اون فقط
لالهی گوش #شهید رو برید.
🍃⚘🍃
یک خاطره از #شهید:
نزدیک بعثیها بودند، خیلی فاصله نداشتند با هم، هیچ حرکتی نمیکردند
ایشان هم که خسته شده بود
یهو بلند شد به عربی گفت جاسم کیه؟
یکی از آن طرف بلند شد و گفت من
ایشان هم او را زد.
یه مدت گذشت پاشد داد زد
رحمان کیه؟
یکی بلند شد گفت من
بازم هم #شهید زدِش.
بعثی ها که تازه دوزاری شان افتاده بود، #شهید زرین که میشناختن یهو بلند شدند گفتند رسول کیه؟
به خیال خودشون بچه زرنگ بغداد بودند
ایشان جواب نداد
یه چند دقیقه دیگه بلند شد گفت
کی بود با رسول کار داشت؟
یکی بلند شد گفت من
و باز شهید کسی که بلند شد را زد.
🍃⚘🍃
۴