#داستان: جوان خداترس و آیات عذاب الهی
امام صادق (علیه السلام) فرمود: روزی سلمان در بازار آهنگران عبور می کرد، دید جوانی فریاد می کشد و جمعیّت بسیاری دور او را گرفته اند و آن جوان به روی زمین افتاده و بیهوش شده است.
مردم تا سلمان را دیدند نزد او آمده، و گفتند: گویا به این جوان، بیهوشی یا دیوانگی روی داده است. به بالین او بیایید و از خدا بخواهید تا وی نجات یابد.
وقتی جوان احساس کرد که سلمان در کنارش است، آرامش یافت و چشم خود را گشود و عرض کرد: من نه دیوانه ام و نه حالت بیهوشی به من رخ داده است، بلکه در این بازار عبور می کردم وقتی دیدم آهنها را روی سندانها گذاشته و می کوبند به یاد آین آیه قرآن افتادم:
«فَالَّذینَ کَفَروا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیابٌ مِنْ نّار یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمیمُ، یُصْهَرُ بِهِ ما فی بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ، وَ لَهُمْ مَّقامِعُ مِنْ حَدید...»
«برای کافران لباسهائی از آتش بریده شود و آب سوزان بر سرهای آنها ریخته گردد که شدّت گرمی آن، اندرون و پوستشان را بسوزاند و برای آنها گرزهایی از آتش قرار داده شود» .
#آیات19تا21سوره_حج
یاد این آیه مرا به این وضع در آورده است.
محبّت آن جوان با ایمان در قلب سلمان راه یافت. او را به دوستی خود انتخاب کرد و همواره سلمان با او رفاقت داشت تا وقتی که به وی خبر دادند دوستت در بستر مرگ قرار گرفته است.
سلمان به بالین او آمد و گفت: ای فرشته مرگ (عزرائیل) با برادر من مهربانی کن. صدایی شنیده شده که گفت: «یا اَبا عَبْدِ الله اَنَا لِکُلَّ مُؤْمِن رَفیق» «ای سلمان، من نسبت به هر شخص با ایمان رفیق و مهربانم».
┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
https://eitaa.com/MasjedjameEmamHasanAsgary
#داستان_چهاردهم: جوان خداترس و آیات عذاب الهی
امام صادق (علیه السلام) فرمود: روزی سلمان در بازار آهنگران عبور می کرد، دید جوانی فریاد می کشد و جمعیّت بسیاری دور او را گرفته اند و آن جوان به روی زمین افتاده و بیهوش شده است.
مردم تا سلمان را دیدند نزد او آمده، و گفتند: گویا به این جوان، بیهوشی یا دیوانگی روی داده است. به بالین او بیایید و از خدا بخواهید تا وی نجات یابد.
وقتی جوان احساس کرد که سلمان در کنارش است، آرامش یافت و چشم خود را گشود و عرض کرد: من نه دیوانه ام و نه حالت بیهوشی به من رخ داده است، بلکه در این بازار عبور می کردم وقتی دیدم آهنها را روی سندانها گذاشته و می کوبند به یاد آین آیه قرآن افتادم:
«فَالَّذینَ کَفَروا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیابٌ مِنْ نّار یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمیمُ، یُصْهَرُ بِهِ ما فی بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ، وَ لَهُمْ مَّقامِعُ مِنْ حَدید...»
«برای کافران لباسهائی از آتش بریده شود و آب سوزان بر سرهای آنها ریخته گردد که شدّت گرمی آن، اندرون و پوستشان را بسوزاند و برای آنها گرزهایی از آتش قرار داده شود» .
#آیات19تا21سوره_حج
یاد این آیه مرا به این وضع در آورده است.
محبّت آن جوان با ایمان در قلب سلمان راه یافت. او را به دوستی خود انتخاب کرد و همواره سلمان با او رفاقت داشت تا وقتی که به وی خبر دادند دوستت در بستر مرگ قرار گرفته است.
سلمان به بالین او آمد و گفت: ای فرشته مرگ (عزرائیل) با برادر من مهربانی کن. صدایی شنیده شده که گفت: «یا اَبا عَبْدِ الله اَنَا لِکُلَّ مُؤْمِن رَفیق» «ای سلمان، من نسبت به هر شخص با ایمان رفیق و مهربانم».
┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
https://eitaa.com/MasjedjameEmamHasanAsgary