eitaa logo
🕌مسجدجامع امام حسن عسکری(ع)(قزوین_کوثر)
1.6هزار دنبال‌کننده
17.4هزار عکس
11.7هزار ویدیو
72 فایل
﷽ این کانال جهت اطلاع رسانی فعالیت های مسجدجامع امام حسن عسکری (ع) واقع در شهرک کوثر قزوین راه اندازی گردیده است. پیشنهادات خود در رابطه موضوعات فرهنگی و نحوه مدیریت و توسعه مجموعه را با مدیر کانال 👇 در میان بگذارید: @khademmojtah @khademsm
مشاهده در ایتا
دانلود
❤سیره آقاجانم 🚨 ماجرای چاپ جزوه 💠 حجت الاسلام احمد مروی نقل می‌کند چند سال پیش جزوه ای را آقای آماده کرده بود، درباره مسائل بین فتوای ایشان و حضرت ره، که این برای خیلی از ایشان راه گشا بود. یک تقریباً ده بیست صفحه‌ای. ما گفتیم چون این جزوه می‌خواهد بشود، باید اجازه حضرت آقا باشد، لذا بردیم خدمت ایشان و گفتیم اجازه می‌فرمایید این را آقای فلاح زاده می‌خواهند چاپ کنند؟ این جزوه، مدتی نزد بود و آقای فلاح زاده با ما تماس می‌گرفت. تا یک دفعه خدمت آقا رفتم، گفتم درباره‌ی این جزوه لطفاً جواب بدهید که ما چه کنیم؟ آقا فرمودند: آیا دارد این چاپ بشود؟ عرض کردم این حداقل چیزی است که باید ما چاپ کنیم. چاره ای نیست. فرمودند خیلی خوب، من به دو اجازه می‌دهم؛ یک، اسمی از مهر من و من روی این نباشد. دوم، یک ریال هم ما پول نمی‌دهیم؛ نه من پول دارم، نه دفتر پول بدهد. اگر خود آقای فلاح زاده پول دارد، خودشان چاپ کنند. 📗 ویژه‌نامه‌ی تداوم آفتاب، سال ۱۳۸۷
❤سیره آقاجانم 🚨احترام ویژه به سردار پاسدار علی فضلی می‌گوید: 💠 من برادری داشتم به نام «رحمان» که در سال ۱۳۶۱ در جبهه شهید شد. وی پسری به نام دارد که در زمان شهادت پدر چهارماهه بود. یک روز که در محضر مقام معظم رهبری بودیم، مصطفی را نیز با خود بردم. او در داخل حیاط نشسته و ما وارد جلسه شدیم، جلسه‌ی ما حدود دو ساعت طول کشید. بعد از جلسه که بیرون آمدیم، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای چشمشان به مصطفی افتاد من او را به معرفی کردم. معظم له وقتی فهمیدند که وی فرزند شهید است چهره‌شان شد و مصطفی را در آغوش کشیدند و بوسیدند. سپس به صورت گلایه به من فرمودند: «چرا زودتر به من نگفتی؟» بعد، معظم‌له به داخل اتاق خود رفتند و یک و برای مصطفی هدیه آوردند و به وی دادند. 📘 خورشید در جبهه، ص ۱۹۴
❤ سیره آقاجانم 🚨 من صفر و هیچ هستم، راحت باشید! 🔘 شیخ محمود عید، مدیر مرکز اسلامی آرژانتین: ⭕️ پنج سال پیش با گروه ۲۲ نفری از فارغ التحصیلان به محضر مقام معظم رهبری رفتیم و دو نفر از طلاب یکی از و دیگری از قرار بود سخنرانی کنند. بعد از طلبه ترکیه‌ای آن طلبه دیگر هنگام سخنرانی دچار شد و دستانش به شدت می‌لرزید. فرمودند: اگر به خاطر من است که من هستم شما راحت باشید. وقتی این سخن را شنیدیم، همگی به افتادیم. بعد از مراسم به نوبت دست ایشان را بوسیدیم. در این میان یک طلبه به ایشان گفت: روز مرا دعا کنید. آیت‌الله خامنه‌ای فرمودند: اگر من باشم دعایتان می کنم و اگر شما اهل بهشت باشید، مرا دعا کنید. 📘 ماه در آینه، ص۱۵۳
🚨درس ما ضرورتی ندارد پخش شود 💠 یک وقتی برخی از ائمه‌‌ی جمعه و بعضی روحانیون اصرار می‌کردند که چون درس‌های بعضی از بزرگوار تقلید، از معارف پخش می‌شود، درس‌های را هم پخش کنید. خیلی‌ها اصرار داشتند که چرا درس آقا پخش نمی‌شود. عرض کردیم این از آن مسائلی است که باید خود آقا نظر بدهند. ما نمی‌توانیم. من رفتم خدمتشان و مطلب را عرض کردم. فرمودند : درس همه پخش می‌شود؟ عرض کردم نه، درس فلان آقا و فلان آقا و فلان آقا، درس‌های فقه‌شان پخش می‌شود. این سه نفر درسشان پخش می‌شود. ایشان فرمودند اگر رادیو، آن امکان را داشت که درس همه‌‌ی آقایان را پخش کند، درس ما را هم آخرش پخش کنند. اگر نه، این هنر نیست که چون رادیو و تلویزیون در اختیار ما هست، ما درس و برنامه‌های خودمان را مرتب پخش کنیم. نه، درس ما ضرورتی ندارد پخش بشود و این را آقا نپذیرفتند. 🌐 گفتگو با حجت الاسلام ، معاون سابق ارتباطات حوزه‌ای دفتر مقام معظم رهبری ، منتشر شده در ویژه‌نامه روزنامه جام‌جم در سال ۱۳۸۷
🚨ما منتظر بودیم! 💠 برای قضیه ، ما در دفتر مانده بودیم. شب با یکی از دوستانِ دفتر، به نمازِ رفتیم. بعد از نماز، آقا فرمودند: چطور شما این موقع (موقع افطار) در دفتر هستید؟ گفتیم: برای استهلال مانده‌ایم. فرمودند: خیلی خب، را برویم منزل ما. ما هم دلمان می‌خواست که برای افطار منزل آقا برویم، ولی هم می‌کردیم. گفتیم: نه آقا در دفتر غذا تهیه کردند. فرمودند: بیایید برویم! ما هم رفتیم. این آقای که پذیرایی می‌کند، مقداری و و و آورد. ما مقداری نان و پنیر یک مقدار هم حلوا خوردیم ولی بودیم که غذا را بیاورند بالاخره افطار است و با غذایی باید ادامه پیدا کند. چون ما کنار نشسته بودیم ایشان چشمشان توی چشم ما نمی‌افتاد، مقداری آزادتر بودیم. این آقای حاج ناصر که می‌آمد ، من یک جوری علامت دادم که چیزی ادامه دارد یا نه؟ که اگر ادامه ندارد ما همین را بخوریم و گرسنه نباشیم. اگر ادامه دارد خب خودمان را به اینها سیر نکنیم. علامتی دادم و ایشان گفت: نه ادامه ندارد. ما هم همان نان و حلوا و نان و پنیر را خوردیم، ولی اگر دفتر می‌آمدیم ، قطعاً غذایی که در دفتر درست کرده بودند، برای همین پرسنلی که شیفت کاری داشتند از غذای حضرت آقا بود. 💠 بعد که افطار کردیم و حضرت آقا تشریف بردند داخل، ما به آقای حاج ناصر عرض کردیم که این چه افطاری بود؟! اگر ما دفتر بودیم یک غذای حسابی به ما می‌دادند. ایشان گفت که خانواده حضرت آقا مشرف شدند و قبل از رفتن، یک قابلمه بزرگ از این حلواها درست کردند. به اندازه این سه چهار شب، افطارمان هرشب حلوا است و با حضرت آقا نان و پنیر و حلوا می‌خوریم. گفتم چه کار می‌کنید؟ ایشان گفت: برای سحر، ما درست می‌کنیم و به اندازه ، برای حضرت آقا آبگوشت می‌دهیم و بقیه اش را هم خودمان می‌خوریم. 🌐 به نقل از حجت الاسلام والمسلمین     ┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈ https://eitaa.com/MasjedjameEmamHasanAsgary