eitaa logo
🕌مسجدجامع امام حسن عسکری(ع)(قزوین_کوثر)
1.9هزار دنبال‌کننده
18.2هزار عکس
11.8هزار ویدیو
74 فایل
﷽ این کانال جهت اطلاع رسانی فعالیت های مسجدجامع امام حسن عسکری (ع) واقع در شهرک کوثر قزوین راه اندازی گردیده است. پیشنهادات خود در رابطه موضوعات فرهنگی و نحوه مدیریت و توسعه مجموعه را با مدیر کانال 👇 در میان بگذارید: @khademmojtah @khademsm
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻 / توی فرودگاه دور و بر حاجی شلوغ بود . با همه رو بوسی و احوالپرسی میکرد. نگران شدم!قبل اینکه برسیم پای هواپیما،همراه شدیم. توی اتوبوس هر دو از یک میله گرفتیم. ✍دستش را فشار دادم و گفتم :«حاجی! مواظب باش، یه وقت خدایی نکرده یکی چاقویی داره، اتفاقی می‌افته برات...» گفت:«این مردم خیلی عزیز هستن» بعد با لحن شوخی گفت: «تو که از شهادت نمیترسیدی!» 🔹قیافه حق به جانب گرفتم و گفتم : «حاجی من نگفتم از شهادت میترسم !» صد تا مثل من فدای شما بشه. شما الان امید بچه یتیم ها هستید .شما الان امید بچه‌های مظلوم عراق و ..هستید.» خندید و گفت: «نه، گاهی اوقات شهادت تاثیرش از موندن بیشتره.» 📚منبع: کتاب سلیمانی عزیز
4.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امام خمینی(ره) از شجاعت آیت‌الله هنگام تهدید نظامی دشمن 🗓 ۱۰ آذر، سالروز شهادت آیت الله 🕊شادی روح بلندش صلوات https://eitaa.com/MasjedjameEmamHasanAsgary
7.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👈خاطره‌ای بسیار شیرین از راوی اصفهانی دفاع مقدس •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• https://eitaa.com/MasjedjameEmamHasanAsgary
🔹مضيف ☘️خاطره شفاهي از مرحوم حاج شيخ احمد كافي (واعظ مشهور) 🌺 خداوند لطف کرده و قریب سي سفر از نجف پیاده به کربلا آمده باشم؛ سالی پنج مرتبه می‌آمدیم، الان هم آقایان می‌آیند؛ علما، مراجع، طلبه‌ها، فضلا و مدرسین. آقا سیدالشهدا(ع) سالی پنج زیارت مخصوص دارند؛ اول رجب، نیمه‌رجب، نیمه‌شعبان، عرفه و اربعین. [طلبه‌ها] ده‌تا ده‌تا، بیست‌تا بیست‌تا با هم جمع می‌شدند و مقداری نان خشک کرده و کمی هم ماست و نعناع با هم مخلوط کرده به همراه یک کاسه و نمک با خودشان برمی‌دارند. قبا و عبایشان را هم تا کرده و داخل کوله‌پشتی قرار می‌دهند، نعلین‌هایشان را هم می‌گذارند درون کوله‌پشتی. اندکی که از شب می‌گذرد، از مدرسه‌ها و خانه‌ها بیرون می‌آیند به حرم آقا امیرالمؤمنین(ع) میروند، سلامی به حضرت می‌دهند و می‌گویند علی(ع) ما داریم می‌رویم کربلا، امری ندارید؟ داریم می‌رویم کنار قبر ابا‌عبدالله‌الحسین(ع). سه روز در راه بودیم و تقریباً روزی شش فرسخ پیاده می‌رفتیم. چه حال خوشی؛ افراد در مسیری که طی می‌کنند با هم بحث می‌کنند، حدیث می‌خوانند، مطالب دینی به هم می‌گویند، دور هم می‌نشینند، واقعاً انسی است؛ انس دینی و معنوی. در راه وقتی در حال حرکت هستیم، عرب‌ها «مُضیف» (مهمان‌خانه) درست کرده‌اند. تشریفاتی نیست، چهار تکه حصیر را روی هم انداخته‌اند و یک تکه هم حصیر پهن کرده‌اند به‌عنوان مهمانخانه‌شان. بیچاره‌ها در طول سال برنج می‌کارند، برنج‌هایشان را کنار می‌گذارند و به بچه‌های خود در آن هوای گرم، نان و خرما می‌دهند. به‌جای هندوانه، آب فرات و به‌جای خورشت، خرما می‌دهند و اندکی که برنج دارند می‌گویند صبر کنید این زوار سیدالشهدا بیایند. وقتی زائران غذا خوردند، هر چه که باقی ماند آن‌ها را برمی‌دارند و به جمعیت اطرافشان می‌دهند و می‌گویند این‌ها را بخورید که از باقی‌مانده‌های زوار سیدالشهدا(ع) است... ┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈  https://eitaa.com/MasjedjameEmamHasanAsgary
🔹روضه مجسم ✍️مریم احمدی (خانه‌دار) ☘️از همان روز اول پیاده‌روی پاهایم تاول زده بود. نمی‌خواستم بايستم. نمی‌خواستم کاروان معطل من بشوند و توی دلشان بگویند «یه پیرزن مارو کلی عقب انداخت!» اصلاً دلم نمی‌خواست بايستم. روی ایستادن نداشتم. من با این سن، اول مسیر بریده بودم پس چه¬طور بی‌بی رقیه این مسیر را طی کرده بود؟ نزدیکی‌های کربلا دیگر بی‌تاب شدم. رفتیم یکی از چادرهای «مفرزه الطبيه» که پرستار تاول‌هایم را بترکاند. آن زمان‌ها نه دکتر بود نه پرستار. زخم‌های پای رقیه را چه کسی تیمار می‌کرد. من اشک ریختم و پرستار درحالی‌که ماتش برده بود شروع به کار کرد. می‌شنیدم که همراهانم می‌گویند: مگر با تاول‌های به این بزرگی هم می‌شود راه رفت؟ و من اشک می‌ریختم و از خودم می‌پرسیدم پوست پای رقیه چهارساله نازک‌تر نبود؟ تاول‌ها برای من، روضه مجسم بود... ┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈ https://eitaa.com/MasjedjameEmamHasanAsgary
🔹عقل يا عشق؟ ✍️ناشناس ☘️مرد میان‌سال عربی را دیدم که از شدت عرق ریختن در آن سرمای زمستانی، تمام یقه لباس مندرسش خیس شده بود. باور نمی‌کنی اگر بگویم با دیدن او تمام خستگی وجودم از بین رفت و جایش را به‌نوعی خجالت همراه با سرافکندگی داد. من درحالی‌که بغض تمام گلویم را گرفته بود از او سؤالاتی می‌پرسیدم و او همان‌طور که کشان‌کشان خود را به جلو می‌کشید، بریده‌بریده به همه آن‌ها پاسخ می‌داد. وقتی در پایان گفت‌وگویم با او، از سختی‌های راه پرسیدم و این‌که چه عاملی او را به این راه صعب و دشوار کشانده است، لحظه‌ای از حرکت بازایستاد و به صورتم خیره شد. از عمق نگاه خسته‌اش می‌شد به صداقت لهجه‌اش که از یک ایمان راسخ حکایت داشت، پی برد. با همان حالت گفت «محبة الحسین». این بیابان چه راز نهفته‌ای دارد که کاخ‌نشین را خاک‌نشین نموده، چه جذبه‌ای دارد که کودک و پیر و زن و مرد و سیاه و سفید و معلول و سالم را به اين‌جا کشانده؟ اینان به‌یقین عاقل نیستند! کدام عقل می‌گوید از خانه و زندگی و راحتی بگذری؟ کدام عقل است که بگوید در عصر هواپیما، سه روز یا پانزده روز و یا حتي چهل روز پیاده و پابرهنه حرکت کنی؟ این عقل نیست، عشق است... ┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈ https://eitaa.com/MasjedjameEmamHasanAsgary
. 🌷روز عقد، زن‌های فامیل منتظر رؤيت روی ماهِ آقا دوماد بودن وقتی اومد گفتم: «بفرماييد، اینم شادوماد» داره میاد.. همه با تعجب نگاه می‌کردند مرتب بود و تر و تمیز.. اما به جای کت و شلوار با همون لباس سپاه اومده بود. فقط پوتینایش یه ذره خاکی بودن...🌷 ✍️همسر شهید مهدی ‌باکری ┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈ https://eitaa.com/MasjedjameEmamHasanAsgary