✨﷽✨
✳️ فقط جنس ایرانی!
✍ شاگرد خیاط تا شهاب را دید، برایش چهارپایه گذاشت تا بنشیند. شهابالدین روی چهارپایه نشست. خیاط از پشت میزش بلند شد. شهاب میدانست که او با وضو کار میکند، برای همین دوست داشت این خیاط لباسش را بدوزد.
«احوال شما استاد؟»
«به مرحمت حضرتعالی.»
«اسباب زحمت، استاد! لباس ما آماده شد؟»
«بله، ولی آقای مرعشی، من هرچه جستوجو کردم نتوانستم دکمهٔ ایرانی پیدا کنم. اصلاً گویا تمام دکمههای بازار از کشورهای دیگر وارد میشود. حسب فرمایشتان که فرمودید فقط جنس ایرانی استفاده کنم، به قبا و پیراهنتان دکمه ندوختم.»
«خدا خیرت بدهد، مشتی!»
«آقای مرعشی، شما میتوانید یک متر قیطان بگیرید و به عیال بفرمایید برایتان چیزی شبیه دکمه درست کنند.»
«خدا برکت بدهد به کسبوکارت، مشتی!»
لباس را زیر بغلش زد و از خرازی یک متر قیطان خرید و به خانه رفت.
📚 از کتاب #شهاب_دین | برشهایی از زندگانی آیتالله سید شهابالدین مرعشی نجفی
📖 ص 134
┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
https://eitaa.com/MasjedjameEmamHasanAsgary