هر وقت از سوریہ میومد
هیچ چیزی با خودش نمےآورد
میگفت:
من از بازار شام هیچ چیزی نمیخرم..
بازاری ڪه دراون حضرت زینب
رو چرخونده باشن😭 خرید نداره...
#شهید_روحاللهقربانی🕊
رفته بودند جنوب.
توی فکه، یکی از رفقایش مداحی میکرد
و روضه میخواند..!
یکدفعه روحالله بلندشد و گفت:
سید، رسیدی به گوشواره..
از رقیه بخون از بیابونهای داغ،
پای برهنه، دستهای سنگین دشمن..
میگفت و بلندبلند گریه میکرد.
از خود بیخود شدهبود..!
همه با دیدن حالِ روحالله به گریه افتادند
عاشقِ حضرت رقیه(س)بود!
همین که شنیدهبود تکفیریها تا حرم حضرت رقیه(س) رسیده بودند، دیوانه میشد..!
حتی نمیتوانست غذا بخورد.
میگفت: من نباید الان اینجا باشم
و اون حرومیها برسند نزدیکِ حرمِ حضرت رقیه..!
#شهید_روحاللهقربانی
•┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈••