eitaa logo
متن های خاص
2.6هزار دنبال‌کننده
38هزار عکس
24.6هزار ویدیو
146 فایل
#تــــــــــــــــوجه👇👇👇 📚 کتاب هایی که قبل ازمرگ باید بخوانیم...👇✅ https://eitaa.com/joinchat/2373517458Cb099503ae7
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بوسه بر دست تمام مادران مهربان ❤️❤️ . گاهی زود دیر میشه... تقدیم کن به مادرت💝🌸
هدایت شده از گسترده مارال
🔴فوری ♨️حادثه تلخ برای دانش آموز دختر۹ساله در مشهد😔 ♨️مدیر مدرسه یکی از وسیله هاش رو تو مدرسه جا میزاره و برمیگرده مدرسه،همزمان دانش آموز میره داخل مدرسه و مدیر متوجه حضور دختر بچه نمیشه و متأسفانه ..... داستان دردناک و واقعیه 😔💔 اگر قلبتون ناراحته نخونید👇 https://eitaa.com/joinchat/2853175299Ce5d577dc8c 👆 مادرش وقتی میره مدرسه با صحنه دردناکی مواجهه میشه،خدا به خانواده ش صبر بده😔
هدایت شده از تبلیغات عجایب
وحشتناک شهید حججی که در رسانه ها گفته نشد. ♨️امیدواریم خانواده شهید هیچ وقت این کلیپ رو نبینند،حاوی تصاویر دلخراش 😭 📌ویدئو در کانال زیر↙️ https://eitaa.com/joinchat/2853175299Ce5d577dc8c https://eitaa.com/joinchat/2853175299Ce5d577dc8c
یارب توچنٖان کن که پریشان نشوم محتاج برادران و خـویشان نشوم بی منت خلق خــود مرا روزی ده تا از در تـــو بـــر درِ ایــشان نــشوم
تولدت مبارک
👌 ﻣﺮﺩﯼ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﮔﻞ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ . ﺍﻭ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺩﺳﺘﻪ ﮔﻠﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﻮﺩ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﺩﻫﺪ ﺗﺎ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﭘﺴﺖ ﺷﻮﺩ. ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﮔﻞ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ٬ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺩﺭﺏ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ. ﻣﺮﺩﻧﺰﺩﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﺩﺧﺘﺮ ﺧﻮﺏ ﭼﺮﺍ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ؟ ﺩﺧﺘﺮ ﮔﻔﺖ : ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﯾﮏ ﺷﺎﺧﻪ ﮔﻞ ﺑﺨﺮﻡ ﻭﻟﯽ ﭘﻮﻟﻢ ﮐﻢ ﺍﺳﺖ. ﻣﺮﺩ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﯿﺎ٬ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﯾﮏ ﺩﺳﺘﻪ ﮔﻞ ﺧﯿﻠﯽ ﻗﺸﻨﮓ ﻣﯿﺨﺮﻡ ﺗﺎ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪﻣﺎﺩﺭﺕ ﺑﺪﻫﯽ . ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﮔﻞ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﺧﺎﺭﺝ ﻣﯽ ﺷﺪﻧﺪ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﻪ ﮔﻞ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺶ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺣﺎﮐﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﻭ ﺭﺿﺎﯾﺖ ﺑﺮ ﻟﺐ ﺩﺍﺷﺖ. ﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﮔﻔﺖ : ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯽ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ؟ ﺩﺧﺘﺮ ﮔﻔﺖ : ﻧﻪ، ﺗﺎ ﻗﺒﺮ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﺍﻫﯽ ﻧﯿﺴﺖ ! ﻣﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﮕﻮﯾﺪ٬ ﺑﻐﺾ ﮔﻠﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺩﻟﺶ ﺷﮑﺴﺖ . ﻃﺎﻗﺖ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩ٬ ﺑﻪ ﮔﻞ ﻓﺮوشى برگشت ، ﺩﺳﺘﻪ ﮔﻞ ﺭﺍ ﭘﺲ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ 200 ﮐﯿﻠﻮﻣﺘﺮ ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺪﻫﺪ ! ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ : ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺗﺎﺝ ﮔﻞ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﮐﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺮﮔﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺎﺑﻮﺗﻢ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﯼ، ﺷﺎﺧﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﯿﺎﻭﺭ
هدایت شده از تبلیغات عجایب
چند سالی بود از شوهرم جداشده بودم و خاستگار نداشتم! وقتی منو با اون آرایش و سرو وضع گوشه ی خیابون دید زد بغل گفت بیا بالا! به صورتش که نگاه کردم آدامسمو بادکردم ترکوندمو بلند زدم زیر خنده!!! +قیافت که موءمن تر از این حرفا میزنه از شما بعیده دوست دختر بازی! _ابروهاش توهم گره خورد و سرشو حتی بلند نکرد تو چشام نگاه کنه و گفت سوارمیشی یا برم...؟؟؟ +یجورایی کرمم گرفت ،،،اخم و نجابتشو انگار دوست داشتم ! سوار شدم _اول موهاتو بده تو ، بعد بگو خونتون کجاست +خندیدم گفتم آها میخوای ثواب کنی!؟ حرفم هنوز تموم نشده بود که سرشو گرفت بالا بگه پیاده شو... با دیدن صورتش یهو دلم ریخت..... ادامه👇 https://eitaa.com/joinchat/3847160068C1b22445f5a 💐