🕊 قسمت #دویست_وبیست
ماسک روی صورتم سنگینی میکند.
دوباره ادراکات دنیایی...
دوباره شنیدن، دوباره لمس کردن،
دوباره دیدن و درد کشیدن.
این صدای مادر است که دارد سوره الرحمن زمزمه میکند.
با شنیدن صدایش،
شوکه چشم باز میکنم و سر میچرخانم به سمت منبع صوت.
مادر نشسته کنار تخت ،
و قرآن کوچکی را مقابلش باز کرده.
مادر آمده است دمشق یا من برگشتهام ایران؟ چقدر بیهوش بودهام مگر؟
در آن جهانی که بودم،
زمان وجود نداشت که آدمها را اسیر خود کند و به بازی بگیرد.
تلاش میکنم از زیر ماسک اکسیژنی که روی صورتم گذاشتهاند، صدایم را به مادر برسانم:
- مامان...
ماسک بخار میگیرد.
مادر صدای آرام و بیرمقم را نمیشنود.
دوباره به حنجرهام فشار میآورم:
- مامان...
نگاه از قرآن کوچکش میگیرد ،
و من را نگاه میکند. چقدر دلم برای دیدن چهرهاش تنگ شده بود!
سیاوش راست میگفت ،
که ما هرقدر هم ادعا داشته باشیم، آخرش مادری هستیم.
مادر چند ثانیه از پشت شیشههای عینکش ،
به صورتم دقیق میشود و بعد، لبهایش به خنده باز میشود:
- عباس مادر! خوبی؟
میخندم.
مادر از جا بلند میشود و با دقت نگاهم میکند.
دستش را میان موهایم میکشد و برق اشک را در چشمانش میبینم:
- خدایا شکرت...خوبی مادر؟
- خوبم.
- داشتم نگران میشدم. دکتر گفته بود همین موقعها به هوش میای.
میخواهم بدنم را بالا بکشم و بنشینم؛ اما مادر اجازه نمیدهد:
- تکون نخور مادر. اصلا نباید تکون بخوری.
و به چستتیوبی* که به سینهام وارد کردهاند اشاره میکند.
از درد صورتم در هم جمع میشود و از چشم مادر دور نمیماند:
- الهی بمیرم مادر. زود درش میارن، نگران نباش.
بیمارستان آرام است. چشمم به آرم روی ملافه میافتد:
بیمارستان تخصصی و فوقتخصصی شهید آیتالله صدوقی اصفهان.
من را کی آوردند ایران که اصلا نفهمیدم؟
مادر خم میشود ،
و پیشانیام را میبوسد، عمیق و طولانی.
دلم برای عطر تنش تنگ شده بود.
اشکهای گرمش میچکد روی صورتم.
دستم را بالا میآورم و میگذارم پشت گردنش.
میگوید:
- یه لحظه فکر کردم از دستم رفتی. دورت بگردم مادر.
___________
*: چِستتیوب یا لوله قفسه سینه که با نام تخلیهکننده قفسه سینه، یا تخلیه بین دندهای نیز شناخته میشود، یک لوله پلاستیکی قابل انعطاف است که از طریق دیواره قفسه سینه وارد شده و در فضای داخل پرده جنب قرار میگیرد. هدف از قرار دادن این لوله تخلیه هوا، تخلیه مایعات، خون و یا تخلیه چرک تجمع یافته از فضای داخل قفسه سینه است