سلام
جونم براتون بگه خواهرم در مورد من میگه هر جا خطری باشه همه فرار کنند من برعکس میرم داخل مهلکه راست هم میگه من مثل ماشینی هستم که خلاف جهت همه ماشینا حرکت می کنم خدا کنه فقط راهبندون نکنم😂😂
در همین راستا یه بار خواهر کوچیکم جو پرک ریخته بود داخل زود پز که بپزه ( طفلی ندونسته بود نباید زودپزی که جو پرک توش می پزه درش رو سفت کرد وگرنه جو جلوی سوپاپ رو می گیره و خطر انفجار هست ) خلاصه در زود پز رو نیمه سفت بسته بود یهو دیدم خواهرم از آشپزخونه عین جت پرید بیرون وصدای فیس بلند و بخار و مخلفات دنبالش شلیک شدند بیرون با همون سرعتی که آبجی اومد بیرون من رفتم داخل که مثلا زیر زود پز رو خاموش کنم😂😂😂😂 توی اون بخارات که چشم چشمو نمیدید فهمیدم گاز رو خاموش کرده و دیده صدای زودپز نمیاد فکر کرده بادش خالی شده اومده که در زودپز رو باز کنه مخلفات با بخار فراوان ریخته بیرون کل آشپزخونه سوپی شد😂😂😂😂به علاوه هیکل منو و آبجی😂😂 خلاصه تا یه ساعت داشتیم عدس و جو از موهای همدیگه جمع می کردیم مگه با شستن پاک میشد😂😂😂
#سوتی_دادی🤣
سوتی هاتو برام بفرست👇👇👇
@ad_helma2015
این سوتی که میخام تعریف کنم مربوط به سه ساله پیشه که ما تابستان برای مسافرت رفتیم جنوب که البته من مخالف بودم چون وقتی زیاد تو گرما و ماشین باشم حالم بد میشه کارم به دکتر میکشه به هرحال ما راه افتادیم تو راه من طبق و همیشه تب و لرز کردم و اسهال استفراغ🤢🤮 من و گرفت واز اونجایی که همیشه قوز بالا قوز میشه بین راه تصادف کردیم که در سمتی که من نشسته بودم اسیب دید و فقط به زور از داخل باز میشد این گذشت تا رسیدیم به یه پمپ بنزین من پیاده شدم که برم سرویس بهداشتی که بین راه دمپایی لا انگشتی هام یکیش کنده شد😣😖 و من مجبور شدم یه پام و رو زمین بکشم که در نیاد دیگه گریم گرفت🥺🥺🥺😭ه بود همه این هارو گفتم که برسم به این جا وقتی برگشتم خیلی عصبی بودم رنگ پریده . یهو در و کشیدم باز بشه نشد 😳😡🤯خودم انداختم رو در ای زور زدم ای زور زدم دیدم نه نمیشه با عصبانیت دوتا مشت کوبیدم تو شیشه داد زدم لعنتی باز کن تا اون خواهر بیغیرتم در و باز کنه یهو بعد کشتی گرفتن با در چشمم افتاد تو ماشین 😳دیدم چهار جفت چشم ورقلمبیده دارن تقلاهام و فش دادنام و نگاه میکنن نگو بابام بنزین زده رفته اون ماشینه شکله ماله ما بود اوناهم در و قفل کرده بودن یکی نیس بگه مادمازل مگه براتو وایمیسن تا تو برگردی تو اون حاله خرابم هم میخندیدم هم گریه میکردم نگو بابام منو دیده داشته صدام میزده من نفهمیدم🤦♀😅 همه پمپ بنزین نگام میکردن 😃هروقت یادمون میاد کلی میخندیم 😂😂😂
امیدوارم شما هم بخندید 😂😂😂🤣🤣😅😅😜
#سوتی_دادی🤣
سوتی هاتو برام بفرست👇
@ad_helma2015
سلام باز ی چی یادم افتاد جالبه.
یکی از دوستان تعریف میکرد میگفت یکی از همسایه هاشون ماشین خریده بوده خلاصه واسه اینکه شب دزد نبره ی طناب میبنده بهش میاره از پنجره که طبقه دومه میبنده ب ی پاش میخابه .
نگو ماشین و خلاص گذاشته و ماشین نصف شب خودش راه افتاده و اینو چسبونده ب پنجره گیر کرده نمیتونه تکون بخوره .خلاصه دادو بیداد راه میندازه دزد ای دزد همه همسایه ها بیدار میشن وصحنه رو میبینن حالا جالب اینجاست که فکر میکرده ماشینو خودش از بالا نگه داشته نمیزاره دزد ببره میگفته نگه داشتم بگیرینش
بعد دزد گیری به صاحب ماشین میگن عقل کل طنابو ب خودت برا چی میبندی حداقل ماشینتو میبرن خودتو که نمیبرن
حالا قیافه صاحب ماشین🕴🕴😱😱😱
ملت حاضر در صحنه😂😂😂😜😅
#سوتی_دادی🤣