#نمای_نزدیک
بالشتک شیرین
🍃صندلى عقب تاکسى نشسته بودم و مثل همه امروزى ها مشغول چک کردن گوشى و محتویات مجازیش بودم که راننده ترمز زد و یک آقا سوار شد. ته دلم گفتم: کاش تا آخر مسیر، دیگر مسافرى نباشد! خب ناسلامتى از آن هایى نیستم که نشستن دوشادوش کنار مردان نامحرم و تنه خوردن نگرانشان نمى کند. بین گوشى و دلم درحال هروله بودم و هنوز جناب راننده پدال گاز را فشار نداده بود که درب عقب تاکسى مجددا باز شد و یک آقاى دیگر گفت: مستقیم! تا آمد آه از نهادم بلند شود دیدم بالشتکى از جلو ماشین به عقب آمد. آقاى راننده بود که خیلى آرام بالشتکى را که پشت کمرش گذاشته بود به سمت من آورد. متوجه منظورش شدم و بالشتک را گرفتم و بین خودم و آقاى بغلى گذاشتم. باورم نمى شد چنین اتفاقى در زمان ما بیفتد. با خوشحالى سرم را بالا گرفتم، نفس راحتى کشیدم، شادباش و صلواتى نثار ارواح رفتگان راننده کردم و به نشستن در جاى خود ادامه دادم! هنوز طعم شیرین آن لحظه زیر زبانم است. راننده آرام و معمولى تاکسى، بدون هیچ حرف و حدیثى یا رفتار عجیب و غریبى فقط با یک حرکت، هم احساس امنیت را به من برگرداند و هم مانع یک منکر احتمالى شد و هم با رفتار محترمانه و البته قاطعانه اش اجازه نداد حتى فکر اعتراض روشنفکرمآبانه به ذهن سایر مسافران خطور کند.
دیدم چقدر خوب مى توان به جاى برخى امر و نهى هاى تکرارى و گاه تنش زا جلوى بسیارى از تخلفات یا اشتباهات را با یک عملکرد خلاقانه گرفت. تا حالا دیده اید وقتى یک فرد نابینا به جاهاى خطرناکى مثل چاله چوله هاى شهر یا خیابان هاى شلوغ نزدیک مى شود مردم فهیم براى نجات او داد و بیداد کنند، سنگ پرتاب کنند یا توى سرش بزنند و بگویند: «چشم هایت را باز کن!» یا بگویند: «هوى! باتوهستم! ببین چى میگم؟!!» نه، مى دوند و دستش را مى گیرند و از محل خطر دورش مى کنند یا اگر مانعى وجود داشته باشد مانع را برمى دارند.
اما نمى دانم چرا کلیت جامعه ما آن قدر پیچیده شده است که این همه مسأله ساده، لاینحل باقى مانده است. برخى در عزاى یک دستمال، قیصریه اى را آتش مى زنند و برخى به مجازات گناه آهنگر بلخى، گردن مسگر شوشترى را مى زنند و آهنگر راست راست، مى چرخد و همچنان هم از مشکلات پشته مى سازیم و هیچ چیز هم حل نمى شود که نمى شود. آیا واقعا نمى شود دختر و پسرها را رها نکرد و ازدواج را آسان گرفت تا با هم بودنشان آلوده نشود؟ نمى شود با مهربانى به راننده اتوبوس خسته، یک فلش پر از اصوات زیبا و دلنشین یا فیلم هاى خوب پیشنهاد داد تا هم او لذتش را ببرد و هم وقت مسافران به بیهودگى یا ابتذال نگذرد؟ یا مثلا نمى شود از خودروسازان بى وجدان لگن و فرغون نخرید تا حساب کار دستشان بیاید؟ یا براى اجناس وارداتى که مشابه خوب داخلى دارند پول نداد تا بیکارهایمان کمتر شوند؟ یا حتى به نماینده هاى مفت خور و بى ادب یا سایر بالادستى هاى بى کفایت رأى نداد تا برایمان مصیبت و تحقیر به ارمغان نیاورند؟ خدا وکیلى مى شود خیلى از مشکلات را به راحتى آب خوردن حل کرد فقط کافیست خلاق باشیم و دست بجنبانیم.
باران زعیمی
❣ @Mattla_eshgh