eitaa logo
مطلع عشق
281 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
73 فایل
@ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال برنامه کانال : شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج دوشنبه ، پنجشنبه : سواد رسانه داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )
مشاهده در ایتا
دانلود
ساعت حدود ده بود که زنگ خانه به صدا درآمد . نگار و مهتا بودند. نگار گفته بود که شاید به خانه ی آن ها بیاید و حالا آمده بود آن هم با مهتا ! نرگس برای استقبال از آن ها به حیاط رفت و در حالی که با هم به داخل خانه می آمدند، مشغول حرف زدن هم شدند. نرگس : سلام نگاری... سلام شازده ! مهتا : علیک سلام خفته جونم ! خوبی ؟! نگار : سلام نرگسی ... چه طوری عشقم ؟! نرگس : خوبم خوبم ... شما چه طورین ؟! نگار و مهتا : خوبیم ! مهتا با لحن موذیانه ای گفت : خب خب چه خبرا از خفته ی قصه ی ما ؟! نرگس خودش را به نفهمیدن زد و گفت : هیچی سلامتی ! مهتا : اَه ! لوس ! بگو بینم دیشب چه کردین ؟! نرگس : خیلی بی ادبی شازده ! همینه که هیچ بنی بشری نمیاد خواستگاریت دیگه ! مهتا با غرور خاصی گفت : من افتخار نمیدم اگر نه خواستگار که برام ریخته ! نرگس و نگار در حالی که برای او شکلک درمی آوردند وارد خانه شدند و مهتا هم که حرصش گرفته بود از پشت چادر نرگس را میکشید. ناگهان چشمشان به نیما افتاد و مهتا و نگار از اینکه با آن وضع وارد خانه شده اند خجالت کشیدند. نرگس ریز ریز خندید و نگار نیشگونی از بازوی او گرفت و لبش را گزید! مهتا چادرش را محکم تر گرفت و سر به زیر و آرام گفت: سلام آقای اشرفی...ببخشید ما نمیدونستیم شما هم خونه این! نگار هم آرام و زیر لب سلامی کرد. نیما هم خجالت زده و شرمگین گفت: سلام مهتا خانوم...سلام نگار خانوم...نه شما ببخشید که من خونه ام ! نمیدونستم قراره بیاین اینجا وگرنه خونه نمیموندم !
نرگس پقی زد زیر خنده و در جواب هم ، سه چشم غره از طرف نیما و مهتا و نگار نثارش شد. همانطور سر به زیر ایستاده بودند . گویا هر کدام منتظر عکس العملی از دیگری بود ! نگار زیر گوش نرگس گفت : از جامد به مایع تبدیل شدیم ! قبله اینکه کلا بخار شیم یه کاری کن ! نرگس ریز خندید و گفت : خب بچه ها بریم توو اتاق من ؟! مهتا که گویی فقط منتظر همین بود، لبخند پهنی زد و گفت: بریم... با اجازه آقای اشرفی ! - خواهش میکنم ! هنوز این حرف کاملا از دهان نیما خارج نشده بود که دختر ها خودشان را به اتاق نرگس رساندند! مهتا : ای درد بی درمون نگیری ! چرا نگفتی داداشت خونه س ؟! ینی دلم میخواست زمین دهن باز کنه منو بخوره ! نرگس آن قدر میخندید که نمیتوانست چیزی بگوید. نگار : نخند ! نرگس نخند ! وای ! ینی من دیگه آب شدم ! نرگس چند نفس عمیق کشید تا خنده اش را تمام کند و حالش سر جایش بیاید. نرگس : ببخشید بچه ها اصن شما رو دیدم یادم رفت نیما هم هست ! تازه پسر عمومم هست بالاخوابیده ! مهتا چشمانش گرد شد و گفت : جــــــــان ؟! کدوم پسر عموت ؟! چرا اینجا خوابیده ؟! نگار آهی کشید و گفت : بیا شانس ما رو ببین ! میگم اگه کسه دیگه ایَم اینورا قایم شده بگو ! ما طاقتشو داریم ! نرگس خندید و گفت: نه دیگه کسی نیست... سعید، همون آتش نشانه !... رفته بودن خونه ی بابابزرگ اینا با نیما اومد اینجا ! بعد از ظهرم شیفتشه باید یه کم استراحت کنه بنده خدا ! مهتا خودش را روی تخت نرگس انداخت و پوفی کرد. نگار هم کنار مهتا نشست. نرگس در حالی که دستگیره ی در را گرفته بود گفت : برم براتون یه شربت بیارم ! نگار : نه نمیخواد ... ما زود میریم ... من فقط اومدم حلالیت بگیرم ازت ... فردا صبح عازمم ! ادامه دارد ....
ساعت ۳۰ : ۱۱ میخوام سخنرانی طوفانی داشته باشم 😂 😱 دوس داشتین بیاین مکان : کانال مطلع عشق سرویس ایاب و ذهاب ورودی در ایتا آمادست 😄😄
سلام 😊 شبتون بخیر چطورین؟
مطلع عشق
سلام 😊👋 من اومدم با یه ماجرای دیگه 🙂 ماجرای راننده اسنپ دوست دارین براتون تعریف کنم ؟ نظرتو
به علت استقبال پرشور شما عزیزان 😅، تصمیم گرفتم ماجرای راننده اسنپ رو تعریف کنم براتون ☺️
چند وقت پیش اسنپ گرفتیم ، از قضا راننده خانوم بود سر صحبتو باز کرد شروع کرد به گلایه و درد و دل مستقیم رفت سراغ خانواده ی شوهر 🤦‍♀ 🤣 ( عاقا چی میخواین از این خانواده ی شوهر 😂 تقی به توقی میخوره ، بد و بیراه حوالشون میکنین ) مادر شوهرم اینطوریه ، اونطوریه ... پدر شوهرم فلانه .... ولی شوهرش ادم خوبی بود ، شبیه پدر مادرش نبود (جالبیش اینه ، با مادر پدر و خواهر برادر شوهر مشکل دارن ولی شوهرشون انگار از اسمون اومده فرشتست با خانوادش فرق داره بابا اونم بچه ی همین خونوادست دیگه ، زیر دست همین پدر مادر تربیت شده ، چطور پدر مادر بد ، بچه خوبی تربیت کردن!؟ یه کم انصاف بد نیستااا )
بگذریم .... ظاهرا با مادر شوهرش دعواش شده ، مادر شوهره بهش حرف زشتی زده ( البته بما حرف زشته رو گفت ، از حق نگذریم حرف زشتی بود🙈 ، اگه واقعا گفته باشه مادرشوهرش ، ما فرض میگیریم که گفته ) ایشونم کات میکنن رابطه رو با خانواده ی شوهر ، حتی اجازه نمیدن شوهره ، مادر خودشو ببینه 😢 مادره دلش تنگ میشه به فک فامیل عروس زنگ میزنه و گریه زاری میکنه که من دلم براشون تنگ شده ، نمیان پیش من ، زنگم حتی نمیزنن .... اینو که گفت ، قلبم اکلیلی شد ، بغضی شدم 😞 (تو پرانتز بگم خدمتتون ، هییچووقت دل کسیو نشکونین ، مخصوصا مادر ، چ مادر خودت چ مادر همسرت ، مادرا مظلومترین ادمای روی زمینن ) فقط اونقسمتش مهم بود که عروس ، خودشو لو داد تو صحبتاش میگفت شوهرم جرات نداره بره (از ترس خانومش) میگفت شوهرم زنگ زده به خواهرم ( خواهر خانومش) ، درد و دل و گریه و میگه خانومم بهم سرکوفت میزنه و همیشه منو سرزنش میکنه من نمیتونم باهاش درد دل کنم ، میترسم ازش
من اینجوری شدم 😶😑 یعنی الان این افتخاره که شوهرت نمیتوته باهات درد و دل کنه و ازت میترسه !؟ زن و شوهر که لباس همن ، و براهم باید مایه ی آرامش باشن ، از هم بترسن ، از زبون هم ؟! یه حدیث بود خونده بودم در این رابطه هست 🍃پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند: شَرُّ النّاسِ مَنْ اَكْرَمَهُ النّاسُ اتِّقاءَ شَرِّهِ؛ بدترين مردم كسى است كه ديگران از ترس شرش به او احترام بگذارند. مكارم الاخلاق، ص 433
این حدیثو خیلی ساله جایی خوندم ، همیشه تو ذهنمه ، برا خودم هی تکرار میکنم که یادم نره که ، خوش زبان و خوش رفتار باشم خصوصا با خانوادم و با مردم
مطلع عشق
من اینجوری شدم 😶😑 یعنی الان این افتخاره که شوهرت نمیتوته باهات درد و دل کنه و ازت میترسه !؟ زن و
مگه برده گرفتی که بنده خدا هر چی تو گفتی بگه چشم ؟! اونم آدمه دیگه غرور داره شخصیت داره شخصیتشو له میکنی که چی حس ریاست طلبی خودتو ارضا کنی ؟! به این فکر کردی ، که رو تربیت بچت اثر میذاره بچه ای که اقتدار پدرشو ، له کردی ، با تربیت و مودب بار نمیاد نکن عزیزم با خودت با همسرت با آیندتون بازی نکن
از اتاق فرمان اشاره میکنن ، چون خودت خانواده ی شوهری ، از خانواده ی شوهر دفاع میکنی نه والا ، من طرفدار حقم ولی ما از اون خواهرشوهر خوباییم ، از اونایی که عروسا بالا سرشون میذارن 😍🙃 لطفا پی وی نیاین ، دو تا برادر داشتم که ازدواج کردن😝 😅
میگین خودت عروس یه خانواده میشی بلاخره ، درک میکنی مارو بله بله صحیح میفرمایین 😊 همای سعادت بر خونشون میشینه با ورود من ، اصن هرجا من برم اونجا بهشت میشه ☺️ 😄 از شوخی بگذریم ، بلاخره تفاوت فرهنگ و سبک زندگی و .... وجود داره نباید انتظار داشته باشیم هیچ مسئله ای و اختلاف نظری نباشه پیش میاد گاهی ، مهم اینه توانایی حل مسئله ها رو داشته باشیم و انعطاف پذیر باشیم و اشتباهات خودمونو بپذیریم و سعی در رفع نقاط ضعفمون بکنیم