eitaa logo
مطلع عشق
278 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2هزار ویدیو
73 فایل
@ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال برنامه کانال : شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج دوشنبه ، پنجشنبه : سواد رسانه داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از سنگرشهدا
اَعوذباللّٰه از تعَلقاتِ دُنیا که مٰا را ” دیر “ به حُسَین(ع) رِساند ... #صبحتون_حسینی🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 اگه براتون سوال شده که چرا رسانه‌های غربی و اصلاحاتی خبری از سارا بهمنیار کار نکردن این فیلم رو ببینید! دست ندادن با یک مرد حین گرفتن مدال طلا در لیگ جهانی کاراته وان ‌❣ @Mattla_eshgh
❤️🕌🖤نذر «حسینیه مجازی»🖤🕌❤️ شامل روضه به زبان اسپانیایی و حدیث خوانی، مقتل خوانی، منبر محرم در «حسینیه مجازی» ▪️به زبانهای فارسی و اسپانیایی ▪️آنلاین و آفلاین ✔️با هدف: ▫️ایجاد آمادگی جهت زیارت اربعین ▫️و عزاداری با معرفت ✔️با همت و حمایت خیرین عزیز برگزاری این دوره ها به صورت آتش به اختیار و با هدف افزایش معرفت حسینی تولید و در اختیار فراگیران قرار داده شده است. ✔️روش حمایت از این دوره ها: عزیزان با پرداخت حداقل 20 هزارتومان می توانند در هزینه تولید این دوره های تخصصی_تبلیغی مشارکت فرمایند و از اجر و ثواب معنوی بهره مند شوند. 🕌لبیک یا حسین ع🕌 📌لینک پرداخت اینجا: ◼️ https://idpay.ir/tablighgharb/shop/121224 🏴 @TablighGharb
🔴 بازی هایی با هدف و 🏳‍🌈 بازی‌های درون تصویر را نگاه کنید. هر کدام به شیوه‌ای نماد را درون آیکون بازی جای داده‌اند. 💢یعنی حتی اگر فرد زیاد هم بازی را انجام ندهد اما مدام آیکون بازی که شامل شیرینی، آبنبات و نماد همجنسبازان است را در صفحه دستگاه خود می‌بیند و به همین سادگی ذهن وی نسبت به این گناه شنیع، تلطیف می‌شود. 🎮 همانطور که می‌بینید رده سنی این بازی‌ها مثبت سه سال است. یعنی غربی‌ها روی بازی‌هایی برنامه ریزی کرده‌اند که بتوانند روی ذهن افراد از کودکی تأثیر بگذارند. ✅ حواس تان به بازی‌هایی که کودکان تان استفاده می‌کنند، باشد. همچنین سعی کنید مدت زمانی هر چند کوتاه را برای بازی با فرزندان تان اختصاص دهید. 🔸🔹🔸🔹 ‌❣ @Mattla_eshgh
... جهانیان هنوز معنای تمدن را نمیدانستند؛ که زن ایرانی در دوره هخامنشیان با آن حجاب مثال زدنی در تمام دنیا حجاب و ارزش زن را نشان داد... هنوز اسلام محمد رسول‌الله ؛روی زمین فراگیر نشده بود که زن ایرانی منزلت و نجابت و حیای زنانه اش را می‌شناخت... هنوز انسیه الحورا؛ اسوه زنان جهان پا به دامان پر برکت خدیجه کبری نگذاشته بود که زنان ایرانی با شال و چادرهای خاص و بلندشان؛ حجاب را در معنای واقعیش نشان دادند... هنوز غربی ها برای منزلت زن تعریفی نداشتند که ایرانی ها جایگاه زن را با حجاب و حیای شرقی بی مثالش نشان جهان دادند... پس حجاب هیچگاه تعریف اسلام؛ حداقل برای زن ایرانی نبوده!!!! حجاب پوشش تحسین برانگیز بانوی ایرانی در تمام دوران تاریخی سرزمین ما بوده...این را تاریخ؛ با حیا و حجاب خاص شاهدخت ایرانی؛ شهربانوی نازنین ایران زمین؛تایید میکند... زنی که حجاب و حیا و نجابت ایرانی وارش او را لایق همسری بزرگمردی چون حسین بن علی و مادری چهارمین امام پاکدل شیعیان کرد.. تاریخ و تاریخ‌دانان نیز در اینکه حجاب از مشرق زمین و سرزمینی بنام ایران به جهان رسیده تردیدی نداشته اند... حال باید دید چرا بانوی ایرانی به جایی رسیده که به تاریخ گهربار حجاب و عفاف در این سرزمین غنی پشت کرده است....!!!! ‌❣ @Mattla_eshgh
🔴 الهام چرخنده: بارها هم خودم و هم فرزندم کتک خوردیم، نمی‌خواهم در قطعه هنرمندان دفن شوم! 🔸بارها هم خودم و هم فرزندم کتک خوردیم و می دانم حفظ این حجاب و حسینی بودن سخت است ولی من راهم را انتخاب کرده‌ام چون از یک «پاپتی پرگناه» برگشته‌ام و از حضرت زینب (س) و حسین (ع) کمک گرفته‌ام و فکر می‌کنم در برابر سختی‌های حضرت زینب (س) که ایشان را در خار مغیلان کشیدند من کسی نیستم و این سختی‌ها چیزی نیست و همه می‌توانیم زینب زمان خود باشیم. 🔸دیگر نمی‌خواهم در قطعه هنرمندان دفن شوم، من باید درس عبرت برای دختران جوان کشورم باشم و راه رفته به سوی دنیای غرب را که به سمت تباهی است به دختران سرزمینم نشان دهم و از عواقبش بگویم تا شاید نفر دومی وارد آن نشود و امروز هر ضربه‌ای که دشمن وارد می‌کند، من در مسیرم مصمم‌تر می‌شوم. ‌❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
قسمت ۶۹ 👇 بے توجہ بہ کنایہ ے من گفت: _چہ بوے خوبے..شام چے دارے؟ دلم نمیخواست شام پیشم باشہ. گفتم:ما
۷۰ 👇 🍃وقت خوبے بود براے خاتمہ دادن بہ همہ ے این بازیها.! بهش گفتم..با چشمان خیره..و با محڪم ترین ڪلمات!!! -بزار براے همیشہ روشنت ڪنم. دیگہ نمیخوام تو این بازے باشم! بخاطر همین هم با ڪامران بہ هم زدم. تمام.!!! او ضربہ اے نسبتا محڪم بہ زانوم زد و گفت: -لوس نشو!!چرا همہ چیز و با هم قاطے میڪنے؟ از من عصبانے هستے، بہ اون بیچاره چیڪار دارے؟ سعے میڪردم نگاهش نڪنم.از بچگے این اخلاق و داشتم. اگرڪسے دلم رو میشڪست یا ازش بدم میومد بہ هیچ طریقے نگاه تو صورتش نمیڪردم مگر براے فهموندن حس تنفرم بهش! گفتم:خودتم میدونے این تصمیم مال الان نیست. او لحنش رو لوس ڪرد. ڪلڪ..نڪنہ لقمہ ے چرب وچیلے ترے پیدا ڪردے؟ هان؟؟ پوزخند زدم:تا اون لقمہ ے چرب وچیلے از دید تو چے باشہ؟! گفت:معلومہ!! پولدارتر!! دست ودلبازتر!! الان وقتش بود نگاهش ڪنم! گفتم:اینها ملاڪهاے توست!!ملاڪها وایده آلهاے من با تو خیلے فرق داره.! من مال این شڪل زندگے نیستم! تا حالاشم اشتباه ڪردم قاطے این ڪثافتڪاریها شدم.دیگہ نمیخوام!! او با عصبانیت نفسش رو بیرون داد.بوے سیگار میداد.دوباره پوزخند زدم!! گفت:بببین الڪے قصہ سرهم نڪن!یا باید احمق باشے ڪہ بہ چنین موردے پشت ڪنے یا ڪیس بهترے پیدا ڪردے! چطور تو این ده سال عذاب وجدان نداشتے و با پول این بیچاره ها این زندگے و دم ودستگاه رو بہ هم زدے حالا الان بہ یڪباره متحول شدے؟ بلند شدم و بہ آشپزخونہ رفتم. ماڪارونے دم ڪشیده بود.زیرش روخاموش ڪردم و دوباره بہ سمتش برگشتم. ⏪ادامہ دارد......... ‌❣ @Mattla_eshgh
قسمت ۷۱ 👇 سعے ڪردم بغضم نترڪہ: -تو این ده سال بہ قول خودت مجبور بودم! گدا بودم .احمق بودم وگول شما بے دین وایمونها رو خوردم.ولے از حالا بہ بعد میخوام رو پاے خودم بایستم.ڪار ڪنم و بہ روزے خودم راضے باشم.نمیخوام آه این گنهڪارا دنبال زندگیم باشہ. نسیم قهقهه ای سرداد!! -واے تو روخدا بس ڪن!! چے عین ملاها حرف میزنے!!ببینم مطمئنے چیزے بہ سرت نخورده با صداے آرامترے گفتم: شاید!!! نسیم دست برد تو ڪیفش و پاڪت سیگارشو در آورد. سریع گفتم:نڪش!!! خودت میدونے بوش اذیتم میڪنہ او پاڪتش رو روے میز پرت ڪرد و درحالیڪہ با ناراحتے بہ سمتم میومد گفت: کنهههه!! مثل اینڪہ واقعا یہ مرگت شده! ! ولے من باورم نمیشہ ڪہ قشم متحولت ڪرده باشه.!! ایستاد مقابلم. گفت:ڪامران و میخواے چے ڪار ڪنے؟میدونے اگه بفهمہ سرڪار بوده چہ بلایے سرت میاد؟ باز شروع ڪرده بود بہ تحقیر و تهدیدم!!فڪر میڪرد بچہ ام. با غیظ گفتم:بلا سرم میاد یا سرمون میاد؟؟؟!!خودت هم خوب میدونے اگر او چیزے بفهمہ براے شما هم بد میشہ! او لحنش تغییر ڪرد.گفت: و تو دنبال دردسر درست ڪردن براے مایے؟ اینطورے میخواے مزد محبتمونو بدے؟؟ صورتم رو برگردوندم. -شما پورسانتتون رو گرفتید!! او خودش رو زد به مظلومیت! گفت:همین؟؟!؟! پس رفاقت چے؟ پس حساب نون ونمڪ چے میشہ؟ ده سالہ زیر بال و پرت رو گرفتیم.ده سالہ هواتو داشتیم بعد اینطورے میگے دستت درد نڪنہ؟! چه چرندیاتے!! با بے حوصلگے گفتم:لطفا سعے نڪن با زرنگے همہ چے رو باهم ترڪیب ڪنے.!!فڪر هم نڪن اینقدرڪودنم ڪہ نمیفهمم این حرفهات یہ جور تهدیده!! تا زمانے ڪہ تو و مسعود بہ ڪامران چیزے نگید اون متوجہ نمیشہ چہ ڪلاهے سرش رفتہ.!! اون جاخورد.سعے ڪرد حالتش رو عادے جلوه دهد. رفت سراغ حرف آخر! گفت:این حرف آخرتہ نہ؟؟! سرم رو بہ علامت مثبت تڪون دادم. سریع ڪیفش رو برداشت وپاڪت سیگارشو داخلش انداخت وبہ سمت در وردے رفت: -امیدوارم پشیمون نشے وتقققق!!!!!! همانجا ڪہ بودم نشستم. چہ دقایق نفس گیرے بود! دلم شکڪستہ بود اما قرص بود.دیگہ نمیترسیدم!! فڪر ڪنم این یعنے ایمانے ڪہ فاطمہ ازش حرف میزد! ⏪ادامہ دارد........ ‌❣ @Mattla_eshgh
قسمت ۷۲ 👇 با رفتن نسیم میدانستم ڪہ فصل جدیدے از مشڪلات و سختیها شروع خواهد شد. من در گذشتہ ڪارهایی ڪرده بودم ڪہ حالا آثارش در زندگے ام بود.وقتے نگاه بہ هر گوشہ ے این خونہ میڪردم رد فریب یڪ پسر ثروتمند پیدا میشد! بیشتر وسایل این خونہ با پول وهدایایے تهیہ شده بود ڪہ پشتش گناهے عظیم خوابیده بود!! حالاڪہ دارم تغییر میڪنم تحمل دیدن اینها خیلے سخت بنظر میرسہ! باید چہ ڪار میڪردم؟؟ فڪرے بہ ذهنم رسید.یڪ روز تمام شهامتم رو جمع ڪردم و هرچہ ڪہ ڪامران برام خریده بود و هدایایش رو داخل ساڪے ریختم و بہ سمت ڪافے شاپش رفتم.نمیدونستم ڪارم درستہ یا نہ..!!! اصلا شاید داشتم خودم رو فریب میدادم!! شاید اینها بهانہ بود تا دوباره ڪامران رو ببینم! وقتے داخل ڪافہ شدم شلوغتر از همیشہ بہ نظر میرسید ! گارسونهاے ڪامران بہ محض دیدنم با چشمان از حدقہ بیرون زده بہ طرفم اومدند و حسابے تحویلم گرفتند.یڪے از آنها در حالیڪہ منو زیر چشمے زیر نظر داشت داخل اتاق مدیریت رفت.میدانستم ڪہ رفتہ ڪامران راخبر ڪند.یڪباره دلشوره گرفتم.بازهم این تپش قلب لعنتے شروع شد.لحظاتے بعد ڪامران ڪہ تیپ رسمے زده بود با هیجان بین درگاه حاضر شد.و نگاهے بہ من وساڪ در دستم انداخت. آب دهانم را قورت دادم و با غرور وشهامت نگاهش ڪردم. او با قدمهایے سریع و چشمانے ڪہ برق میزد بہ طرفم اومد. انگار میخواست گریہ ڪند ولے خجالت مے ڪشید. سرم رو بہ اطراف چرخوندم.چهره ے دخترهایے رو دیدم ڪہ با اینڪہ ڪنار دوست پسرهایشان نشستہ بودند ولے با حسرت و علاقہ بہ او نگاه میڪردند ونگاهے حسادت وار بہ من و ظاهر ساده و بے آرایشم میڪردند.اماڪامران ڪوچڪترین توجهے بہ آنها نداشت.اصلا آنها رو نمیدید!! تمام نگاهش سهم من بود!! باز احساس غرور ڪردم!! حسے ڪہ ڪامران در من ایجاد میڪرد همیشہ این بود و این حالم رو خوب میڪرد!! ⏪ادامہ دارد......... ‌❣ @Mattla_eshgh
قسمت ۷۳ 👇 سلام نڪرد.شاید چون هنوز در ناباورے بود! پرسید:واقعا خودتے؟؟؟ بہ سردے گفتم:میبینے ڪہ!!ڪجا میشہ بدون دردسر صحبت ڪرد؟ او خواست بازومو بگیره بہ رسم مشایعت, ولے خودم را ڪنارڪشیدم و با اخمے ڪمرنگ اعتراض ڪردم. او نگاهے شرمساربہ مشتریانش انداخت وگوشہ لبش رو گزید وگفت: بریم اتاق من!! جلوتر از او با غرور راه افتادم وداخل اتاق رفتم.او پشت سر من وارد اتاق شد.خواست در راببنددڪہ گفتم:بذار باز باشہ!! نشستم روے کاناپہ! او هیجان زده ونگران بود.!! یعنے من برایش مهم بودم؟؟ با صدایے مرتعش ،گارسونش رو صدا ڪرد: -سعید..!! دوتا سینے ویژه بیار بعد مقابلم نشست و دستهایش را قلاب ڪرد و سرش رو پایین انداخت. دلم یڪ مدلے شد. چقدر دلم براش تنگ شده بود.او لاغرتر بہ نظر میرسید!! مگہ میشہ او با این همہ ڪبڪبہ و دبدبہ عاشق من بے سرو پا بشہ؟ نہ امڪان نداشت..او داشت با من بازے میڪرد! همانند من ڪہ با آنها بازے ڪردم! سڪوت را شڪستم: -من اینجا نیومدم براے دیدنت.اومدم .. ساڪ رو روے میز گذاشتم و ادامہ دادم: اومدم امانتی هاتو بهت برگردونم. او با تعجب نگاهم ڪرد. -امانتے؟؟ من امانتے اے پیش تو نداشتم!! گفتم:چرا... داشتے!! او با تردید زیپ ساڪ رو باز ڪرد وبادیدن هدایا جا خورد. روے لباسها سرویس طلایی ڪہ قبل از سفر برام خریده بود رو برداشت و با گلہ مندے نگاهم ڪرد. سعے میڪردم حتے الامڪان نگاهش نڪنم. دلش شڪست. این رو حس ڪردم.. از رد اشڪے ڪہ توے چشمانش جمع شد و اجازه نداد دیده شہ!! آخه او هم مثل من مغرور بود. گفت:چرا دارے اینڪارو میڪنے؟ بعد از چندوقت بیخبرے پاشدے اومدے اینجا عذابم بدے؟ از من دقیقا چے میخواے؟ میخواے التماست ڪنم؟! چرا شما دخترها تا میفهمید یڪے... گفتم ڪہ!! مغرور بود!! اگر جملہ اش رو تموم میڪرد غرورش میشڪست.جملہ رو اینطورے بست: بیخیال!! مهم نیست! سعید با دو سینے وارد شد.تا خم شد ڪہ ازمون پذیرایی ڪنہ ڪامران اشاره ڪردڪہ بیرون بره. بعد در فنجانم ڪمے قهوه ریخت و منتظر شد تا چیزے بگم. گفتم:خدا خودش بهتر میدونه ڪہ من اینجا نیستم تا تو رو وادار ڪنم التماسم ڪنے.برعڪس اومدم التماست ڪنم حلالم ڪنے! او از جا بلند شد و باحرص گفت:حلالت نمیڪنم!!چون باهام بد ڪردے اونم بدون هیچ دلیلے!! در این مدت هرچے فڪرڪردم ببینم آخہ من چیڪار ڪردم ڪہ مستحق چنین رفتارے بودم چیزی بہ ذهنم نرسید.من فقط از تو یڪ توضیح خواستم! همین! اونوقت بجاے توضیح اومدے هدایامو برگردوندے؟؟من عادت ندارم هدایامو از ڪسے پس بگیرم! حتے اگر اون آدم مثل تو بے وفا و بے رحم باشہ.. من هم ایستادم وبا آرامش وخونسردے گفتم.: -من عهدے با ڪسے نبستم ڪہ حالا بهش وفا نڪرده باشم!! پس بے وفا نیستم. ودلم نمیخواد هدایایے بہ این با ارزشے رو از جانب ڪسے داشتہ باشم ڪہ قرار نیست با او ادامہ بدم..الان هم اینجام تا ازت حلالیت بطلبم چون.. نمیتونستم واقعیت رو بگم.دست ڪم الان نہ! ادامہ دادم: - ما هردومون حق انتخاب داریم! ممڪن بود شرایط عڪس این بشہ و تو بہ این دوستے خاتمہ بدے! اون زمان من قطعا تسلیم شرایط میشدم و درڪت میڪردم! ⏪ادامہ دارد............. ‌❣ @Mattla_eshgh
فعلا آروم باشین که عباس (ع) مراقب خیمه هاست... کسی جرئت نداره چپ نگاه کنه... امان از عصر امروز....💔🏴😭😭
هدایت شده از سنگرشهدا
@Ebrahimhadi-NemisheBavaram.mp3
9.27M
✧✦•﷽‌ ✧✦• نمیشہ باورم ڪه وقتِ رفتنہ.. 💔 ڪجا میخوای بری چرا منو نمیبری ...😭 #حاج_محمود_ڪریمی #وداع #امان_از_دل_زینب ว໐iภ ↬ @sangarshohada🏴