خونها رو مصادره به مطلوب میکنن. فرقی هم نمیکنه مال کدوم طرفن. میکشن و کشته میدن تا مقبولیت کسب کنن..
✍🏻' Mava | مأوی
در شب تردید من، برگ نگاه!
میروی با موج خاموشی کجا؟
ریشهام از هوشیاری خورده آب
من کجا، خاک فراموشی کجا...
- #سهراب_سپهری
#بـَحریة
☕️' Mava | مأوی
مانند شیشهای که خریدار سنگ بود
این دل شکستن تو برایم قشنگ بود
رؤیای باشکوه رسیدن به ساحلت
آغاز خودکشی هزاران نهنگ بود
ماه شب چهاردهی که تصاحبت
چون حسرتی به سینهٔ صدها پلنگ بود
خوشبخت آن دلی که برای تو میتپید
خوشبخت آن دلی که برای تو تنگ بود
تو، یک جهان تازه پر از صلح و دوستی
من، کشوری که با همه در حال جنگ بود
با من هر آنچه از تو بهجا ماند نام بود
از من هر آنچه بی تو بهجا ماند ننگ بود
پایین نشستهام که تو بالانشین شوی
این ماجرا حکایت الاکلنگ بود...
- #رضا_نیکوکار
#وِنوش
☕️' Mava | مأوی
امیدوارم یکیو پیدا کنی که نصف شب بهت زنگ بزنه، چون دلش برات تنگ شده
وقتی رفتین بیرون بستنی یا دونات مورد علاقتو برات بگیره
اصن آهنگایی که دوست داریو بشینه باهات گوش کنه
بهت احترام بذاره و فکرای عجیب توی سرتو با حوصله بشنوه، درکت کنه
اعتمادتو جلب کنه و ازش مطمئن باشی
پشتت باشه جوری که از هیچ چیزی نترسی
یکی که حتی با فکر کردن بهش لبخند بزنی و آروم شی
بیش تر بغلت کنه؛ بیش تر دوست داشته باشه
مثل رفیق صمیمی باشین باهم
یکی که بتونه حالتو خوب کنه، بلدت باشه
یکی که روش حساب کنی و بتونی کنارش پیشرفت کنی، بتونی خودت باشی
وقتی نگات میکنه مطمئن باشی هیچ آدم دیگه ای هیچوقت اینجوری دوستت نداشته و نخواهد داشت:)
- #دیاکو
#هناس
☕' Mava | مأوی
اول هوس و شیطنتی پر هیجان بود
نوعی طپشِ قلب، شبیهِ ضربان بود!
هی رفتم و هی دیدم و هی آه کشیدم،
دلبستگیام بیشتر از تاب و توان بود
فهمید که دیوانه و دلبستهی اویم
از بسکه اشارات نظر، نامهرسان بود
میخواستم اقرار کنم عاشقم اما
چیزی که عیان بود چه حاجت به بیان بود؟
از آنچه میان من و او بود چه گویم؟
مجنونِ زمان بودم و لیلایِ زمان بود
القصه گرفتار دل هم شده بودیم
روزی که جوان بودم و او نیز جوان بود...
کم کم همهی دغدغهام دیدن او شد
انگار که جذاب ترین فردِ جهان بود...
اما وسط آنهمه دلبستگی و عشق،
معشوقهام انگار کمی دلنگران بود!
او رفت و غمش شعله به جان قلم انداخت
من ماندم و یک دفتر و طبعی که روان بود
خوردیم به یک مشکلِ معمولیِ ساده...
من زاغه نشین بودم و او دختر خان بود!
کم کم به خودش آمد و فهمید چه کرده
حق داشت که پا پس بکشد؛ بحثِ زیان بود
بیش از دو دهه دور خودم گشتم و گشتم
دل در گروِ عشق و سرم در دَوَران بود
اصلا تو بگو؛ دختر خان با دک و پوزش
هم شأن من پاپَتیِ غاز چران بود؟
یک مشت غزل شد همهی دار و ندارم،
دیوان بزرگی که پر از آه و فغان بود
البته که نه... رفت؛ خدا پشت و پناهش
اصرار چرا؟ قسمتِ او با دگران بود
حُسنش همه گفتند و من سر به هوا را
آگاه نکردند به شری که در آن بود
گفتم که بدانید وفا، عشق، دروغ است
من تجربه کردم، به همین قبله چَخان بود
ویروس، خطرناک تر از عشق ندیدم
یک قاتل بِالفطره اگر بود، همان بود
- #محمدرضا_نظری
#هناس
☕' Mava | مأوی