آن کس که آفریده نگاهت خمار بود
در خلق و آفرینش دل بی قرار بود
لب را که میسرشت خجالت کشیده بود
سرخی صورتش همه جا آشکار بود
ابرو که میکشید مدادش شکسته بود
گیسو که میبرید هوا تار تار بود
گرمای هر دو دست تو را جاودانه ساخت
آرامشی که تا به ابد ماندگار بود
روزی که در میان تنت روح میدمید
آبی تر آسمان و زمین بی غبار بود
تا کهکشان به یمن وجود تو چرخ خورد
بازار ماه و مشتریات برقرار بود
یادم نمیرود که بهار از تو آمده
وقتی که آمدی تو به دنیا بهار بود
#شاخه_نبآت
- @Mava_a !🌿'
به هرکس دل ببندم بعد از این خود نیز میدانم
بجز ″اندوهِ دل کندن ندارد حاصلی دیگر
- #فاضل_نظری
#وِنوش
- @Mava_a !🌿'
بی تو آوارم و بر خویش فرو ریختهام
ای همه سقف و ستون و همه آبادیِ من
- #حسین_منزوی
#هِناس
- @Mava_a !🌿'
میآیی و چون چاقویی
روزم را به دو نیم میکنی
میروی
پارههای تنم
در اتاقم میماند...
- #شمس_لنگرودی
#هِناس
- @Mava_a !🌿'
ما از اندیشه ی چشمان تو بی خواب شدیم
نیمه شب غرق دعا بر سر محراب شدیم...
- #سید_صادق_رمضانیان
#وِنوش
- @Mava_a !🌙'
آنچه پنهان در میان سینه باشد،عشق نیست!
عاشقان با رسم رسوائی به میدان میروند ˘˘
- #عارفه_نصيری
#مهروماه
- @Mava_a !🌿'
سنگ هایی که من از یاد تو بر سینه زدم
کعبه ای میــشـد اگر خانه بنا میکــردم ...
- #نعمت_خان_عالی
#وِنوش
- @Mava_a !🌿'