eitaa logo
موعود(عج)12
1.7هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
11.3هزار ویدیو
18 فایل
﷽ 🔶احادیث.روایات مهدوی 🔶بشارت نزدیکی ظهور 🔶سخن بزرگان در مورد منجی(عج) 🔶️اخبار سیاسی روز 🔶️اخبار جبهه مقاومت 🔶️اخبار سرزمین‌های اشغالی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 👈کپی با ذکر صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بهلول را گفتند، می خواهی قاضی شوی؟؟؟ گفت : نه گفتند : چرا؟؟؟ گفت: نمی خواهم نادانی بین دو دانا باشم، شاکی و متهم هر دو اصل ماجرا را می دانند و من ساده باید حقیقت را حدس بزنم.
🌟اربابی یکی را کشت و زندانی شد. و حکم بر مرگ و قصاص او قاضی صادر کرد. شب قبل از اعدامش، غلامش از بیرون زندان، تونلی به داخل زندان زد و نیمه شب او را از زندان فراری داد. 🐎اسبی برایش مهیا کرد و اسب خود سوار شد. اندکی از شهر دور شدند، غلام به ارباب گفت: ارباب تصور کن الان اگر من نبودم تو را برای نوشتن وصیتت در زندان آماده می‌کردند. ارباب گفت: 👈سپاسگزارم بدان جبران می‌کنم. نزدیک طلوع شد، غلام گفت: ارباب تصور کن چه حالی داشتی الان من نبودم، داشتی با خانواده‌ات و فرزندانت وداع می‌کردی؟ ارباب گفت: سپاسگزارم، جبران می کنم. 👥اندکی رفتند تا غلام خواست بار دیگر دهان باز کند، ارباب گفت تو برو. من می‌روم خود را تسلیم کنم. من اگر اعدام شوم یک بار خواهم مرد ولی اگر زنده بمانم با منتی که تو خواهی کرد، هر روز پیش چشم تو هزاران بار مرده و زنده خواهم شد 💐قرآن کریم: لاتبطلوا صدقاتکم بالمن و الذی هرگز نیکی‌های خود را با منت باطل نکنید
🔸🔹🔸حکایت🔸🔹🔸 💠در کمک به فقرا مراقب این مسأله باشیم💠 ✅ حضرت علامه آیت الله حاج سید محمدحسین حسینی طهرانی قدّس الله نفسه الزکیه ⬅️در اوقاتى كه در نجف أشرف به تحصيل اشتغال داشتم، عصر پنجشنبه اى بود كه براى زيارت اهل قبور به وادى السّلام رفتم. در بين قبرها كه مىگرديدم، برخورد كردم به مرحوم آيه الله آقاى حاج شيخ آقا بزرگ طهرانى ... و سلام كردم، با يكديگر فاتحه ميخوانديم و ميرفتيم ... در راه فرمود: ⬅️ من طفل بودم و منزل ما در طهران، پامنار بود، و چند روز بود كه مادر بزرگ من يعنى مادر پدر من از دنيا رفته بود و مجالس ترحيم برقرار شده و خاتمه يافته بود. يك روز مادر من در منزل آلبالو پلو پخته بود. 💎⬅️هنگام ظهر يك سائلى در كوچه سؤال ميكرد و مادر هم كه در مطبخ مشغول طبخ بود صداى سائل را شنيد و براى خيرات به روح مادر بزرگ من كه مادر شوهرش بوده و تازه از دنيا رحلت كرده بود ميخواهد مقدارى از غذا به سائل بدهد ولى ظرف تميز در دسترس نبوده، به عجله براى آنكه سائل از در منزل ردّ نشود مقدارى از آن آلبالو پلو را در طاس حمّام كه در دسترس بود ريخته و به سائل ميدهد، و از اين موضوع كسى خبر نداشت. ⬅️ نيمه شب پدر من از خواب بيدار شده و مادر مرا بيدار كرد و گفت: امروز چه كار كردى؟ چه كار كردى؟ مادرم گفت: نمىدانم! ⬅️ پدرم گفت: الآن مادرم را در خواب ديدم و بمن گفت: من از عروس خودم گله دارم، امروز آبروى مرا در نزد مردگان برد؛ غذاى مرا در طاس حمّام فرستاد.تو چه كار كرده اى؟ ⬅️ مادرم مىگفت: هر چه فكر كردم چيزى بنظر نيامد، ناگهان متوجّه شدم كه اين آلبالو پلو را به سائل چون به قصد هديّه براى روح تازه گذشته داده ام و در آن عالم غذاى آن مرحومه بوده است، چون بصورت نامطلوبى به سائل داده شده است، به همان طريق آن را در عالم ملكوت براى مادر شوهرم برده اند و او از اين كار گله مند است. ⬅️ آرى، او شِكوه دارد كه چرا غذاى مرا كه صورت مُلكى اش آلبالو پلو به سائل است و صورت ملكوتى اش يك طبق نور است كه براى روان متوفّى مىبرند، در طاس حمّام ريخته! و اهانت به سائل، اهانت به روح متوفّى بوده است. ⬅️ هر احسانى كه انسان ميخواهد بكند بايد با كمال احترام و بزرگداشت سائل و فقير، و با توقير و تجليل آنها انجام يابد. 📚 معادشناسی ج 1 ص 188
كوتاه و شيرين مردی از اولیای الهی، در بیابانی گم شده بود. پس از ساعتها سردرگمی و تشنگی، بر سر چاه آبی رسید. وقتی که قصد کرد تا از آب چاه بنوشد. متوجه شد که ارتفاع آب خیلی پایین است؛ و بدون دلو و طناب نمی توان از آن آب کشید. هرچه گشت، نتوانست وسیله ای برای آب کشیدن بیابد. لذا روی تخته سنگی دراز کشید و بی حال افتاد. پس از لحظاتی، یک گله آهو پدیدار شد و بر سر چاه آمدند. بلافاصله، آب از چاه بیرون آمد و همه آن حیوانات از آن نوشیدند و رفتند. با رفتن آنها، آب چاه هم پایین رفت! آن فرد با دیدن این منظره، دلش شکست و رو به آسمان کرد و گفت: خدایا! می خواستی با همان چشمی که به آهوهایت نگاه کردی، به من هم نگاه کنی! همان لحظه ندا آمد: ای بنده من، تو چشمت به دنبال دلو و طناب بود، باید بروی و آن را پیدا کنی. اما آن زبان بسته ها، امیدی به غیر از من نداشتند، لذا من هم به آنها آب دادم! تنها امید و تکیه‌گاهت رو فراموش نکن ...
✨﷽✨ روزی امام حسن با برادرش امام حسین علیه السلام مشغول نوشتن بودند. حسن به برادرش حسین علیه السلام گفت: خط من بهتر از خط تو است. حسین: نه، خط من بهتر است. حالا که این طور است مادرمان فاطمه علیها السلام در حق ما قضاوت کند. - مادر جان! خط کدامیک از ما بهتر است؟ زهرای مرضیه برای این که هیچ کدامشان ناراحت نگردند، قضاوت را به عهده امیرالمؤمنین گذاشت و فرمود: بروید از پدرتان بپرسید. پدر جان شما بفرمایید خط کدامیک از ما بهتر است؟ علی علیه السلام احساس کرد اگر قضاوت کند یکی از آنان ناراحت خواهد شد، از این رو فرمود: عزیزانم بروید از جدتان پیامبر اکرم بپرسید. - پدر بزرگ و مهربان خط کدام یک از ما بهتر است؟ پیامبر: من درباره شما قضاوت نمی کنم، مگر این که از جبرئیل بپرسم. جبرئیل خدمت رسول خدا رسید عرض کرد: یا رسول الله! من هم در بین ایشان قضاوت نمی کنم باید اسرافیل بین آنان قضاوت کند. اسرافیل گفت:من نیز تا از خداوند پرسش نکنم، قضاوت نخواهم کرد. اسرافیل: خدایا! خط حسن بهتر است یا خط حسین؟ خطاب آمد: قضاوت به عهده مادرشان فاطمه علیها السلام است باید بگوید خط کدام یک از آنان بهتر است. حضرت فاطمه علیها السلام فرمود: عزیزانم دانه های این گردن بند را میان شما پراکنده می کنم هر کدام از شما بیشترین دانه ها را جمع کند خط او بهتر است. آن گاه دانه های گردن بند را پراکنده کرد، خداوند به جبرئیل دستور داد به زمین فرود آمده دانه های گردن بند را بین ایشان تقسیم کند تا هیچ کدام آن دو بزرگوار رنجیده خاطر نشود. جبرئیل نیز برای احترام و تعظیم ایشان امر خدا را بجا آورد. 📚 بحار ج 43، ص 309
4_5785260620601362689.mp3
4M
▪️به مناسبت وفات حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام (15 شوال)؛ #حکایت عنایت عجیب حضرت سید الکریم به آیت الله مرعشی نجفی👌 🍃ألّلهُـــمَّ ؏َـجِّـلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــرج🍃 کانال موعود(عج) 👇👇👇 @Mawud12
✨﷽✨ ✍امام صادق(ع) و ابوشاكر ديصانى ابوشاكر مردى دهرى مسلك و منكر حق بود، روزى به محضر حضرت صادق آمد و گفت: مرا به پروردگارم هدايت كن و دليلى استوار و واضع بر وجود خدا بياور، حضرت فرمود جلوس كن، ابوشاكر نشست. در آنجا طفلى بود كه با تخم مرغى سرگرم بازى بود، حضرت تخم مرغ را از آن طفل گرفت و به ابوشاكر فرمود: با دقت بنگر، اين تخم مرغ چون حصار استوارى است كه از همه جهات پوشيده شده، جدار بيرونى آن را پوستى قوى و ضخيم تشكيل داده و زير آن پوسته نازكى قرار دارد، در داخل آن سفيده سيال و روانى است كه در ميان آن زردهاى مايع مانند وجود دارد، نه سفيده با زرده مخلوط ميشود، و نه زرده با سفيده آميخته مى گردد، تخممرغ به همين كيفيت ساخته و پرداخته شده، نه چيزى در آن وارد مى شود، و نه از درون آن چيزى بيرون مى آيد، هم اكنون تو نمى دانى اين تخم منشأ حيوانى ماده يا نر است، هنگامى كه با شرايط ويژه شكست و باز شود جوجه اى همانند طاوس به رنگ هاى گوناگون از درون آن بيرون مى آيد. اى ابوشاكر آيا براى پديد آمدن اين تخم مرغ با چنين خصوصيت هائى مدبرى حكيم و آفريننده اى عليم لازم مى دانى يا اعتقاد دارى كه اين تخم مرغ تصادفى و خود به خود پيدا شده؟! 💥ابوشاكر سر به زير افكند و مدتى در انديشه و فكر غرق شد سپس سر برداشت و گفت: «اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له و اشهد ان محمداً عبده و رسوله و انك امام و حجة من الله على خلقه و انا تائب مما كنت فيه:» 📚برگرفته از کتاب تفسير حكيم اثر استاد حسین انصاریان 🍃ألّلهُـــمَّ ؏َـجِّـلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــرج🍃 کانال موعود(عج) 👇👇👇 @Mawud12
موعود(عج)12
امام باقر سلام الله علیه فرمودند : اگر ایمان #ابوطالب علیه السلام در کفه ترازو قرار بگیرد و ایمان خ
به مناسبت وفات حضرت ابوطالب علیه السلام علیه السلام فرمودند : روزی عليه السلام در مسجد نشسته بودند و مردم گرد او جمع بودند . ناگهان مردى بلند شد و گفت: اى اميرالمؤمنين ! چطور مى ‏شود كه خداوند برای شما چنین جایگاهی قرار داده است ، در حالى كه پدرت در آتش جهنم معذب است ؟! حضرت فرمود : « مَهْ ، فَضَّ الله فَاكَ وَالَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبِيّاً لَوْ شَفَعَ أَبِي فِي كُلِّ مُذْنِبٍ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ لَشَفَّعَهُ اللَّهُ فِيهِمْ أَبِي مُعَذَّبٌ فِي النَّارِ وَابْنُهُ قَسِيمُ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ ... ساکت باش ، خدا دهانت را بشکند ! قسم به خدايى كه صلی‌الله علیه و آله را به پيامبرى مبعوث فرمود ، اگر پدرم تمام زمين را كند ، خداوند آن را مى ‏پذيرد . مگر مى ‏شود كه پدرم به آتش در عذاب باشد و فرزند او قسيم بهشت و جهنّم باشد؟! قسم به آنكه محمد صلی‌الله علیه و آله را به پيامبرى مبعوث فرمود ، بدون شک نور پدرم در روز قيامت نور همه ی خلائق را خاموش می کند [ کنایه از برتری ایشان دارد ] جز پنج نور : نور محمّد ، نور من ، نور حسن و نور حسين و نور نه فرزند از اولاد حسین . زيرا نور او از نور ما است، خداوند آن را دو هزار سال قبل از خلقت حضرت آدم علیه السلام آفريده است. 🗂منبع : امالی طوسی ، ص۴۵۸ احتجاج ، ج‏۱ ، ص۲۳۰ بحارالأنوار ، ج۳۵ 🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃 @Mawud12
كوتاه و شيرين👌 مردی از اولیای الهی، در بیابانی گم شده بود. پس از ساعتها سردرگمی و تشنگی، بر سر چاه آبی رسید. وقتی که قصد کرد تا از آب چاه بنوشد. متوجه شد که ارتفاع آب خیلی پایین است؛ و بدون دلو و طناب نمی توان از آن آب کشید. هرچه گشت، نتوانست وسیله ای برای آب کشیدن بیابد. لذا روی تخته سنگی دراز کشید و بی حال افتاد. پس از لحظاتی، یک گله آهو پدیدار شد و بر سر چاه آمدند. بلافاصله، آب از چاه بیرون آمد و همه آن حیوانات از آن نوشیدند و رفتند. با رفتن آنها، آب چاه هم پایین رفت! آن فرد با دیدن این منظره، دلش شکست و رو به آسمان کرد و گفت: خدایا! می خواستی با همان چشمی که به آهوهایت نگاه کردی، به من هم نگاه کنی! همان لحظه ندا آمد: ای بنده من، تو چشمت به دنبال دلو و طناب بود، باید بروی و آن را پیدا کنی. اما آن زبان بسته ها، امیدی به غیر از من نداشتند، لذا من هم به آنها آب دادم! تنها امید و تکیه‌گاهت رو فراموش نکن ... 🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃 @Mawud12
📚 می‌گویند که دو برادر بودند پس از مرگ پدر یکی جای پدر به زرگری نشسته دیگری تا از وسوسه نفس شیطانی به دور ماند از مردم کناره گرفته و غار نشین گردید. روزی قافله‌ای از جلو غار گذشته و چون به شهر برادر می‌رفتند، برادر غارنشین غربالی پر از آب کرده به قافله سالار می‌دهد تا در شهر به برادرش برساند. منظورش این بود که از ریاضت و دوری از خلایق به این مقام رسیده که غربال سوراخ سوراخ را پر از آب می‌تواند کرد بی آنکه بریزد. چون قافله سالار به شهر و بازار محل کسب برادر می‌رسد و امانتی را می‌دهد، برادر آن را نخ بسته و از سقف دکان آویزان می‌کند و در عوض گلوله آتشی از کوره در آورده میان پنبه گذاشته و به قافله سالار می‌دهد تا آن را در جواب به برادرش بدهد.چون برادر غارنشین برادر کاسب خود را کمتر از خود نمی‌بیند عزم دیدارش کرده و به شهر و دکان وی می‌رود. در گوشه دکان چشم به برادر داشت و دید که برادر زرگرش دستبندی از طلا را روی دست زنی امتحان می‌کند،‌ دیدن این منظره همان و دگرگون شدن حالت نفسانی همان و در همین لحظه آبی که در غربال بود از سوراخ غربال رد شده و از سقف دکان به زمین می‌ریزد. چون زرگر این را می‌بیند می‌گوید: «ای برادر اگر به دکان نشستی و هنگام کسب و کار و دیدن زنان آب از غربالت نریخت زاهد می‌باشی، وگرنه دور از اجتماع و عدم دسترس همه زاهد هستند!» ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌ 🍃اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً🍃