eitaa logo
کانال تنهامسیری های مازندران
1.1هزار دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
5هزار ویدیو
61 فایل
جهت انتقاد پیشنهاد و ارائه ی مطلب با ادمین ارتباط برقرار کنید.👇👇👇 @Yaa_ss در این کانال مباحث کاربردی و تربیتی موسسه تنهامسیر آرامش ارائه خواهدشد🌟
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 🍃(پیامبر(ص) فرمود: ازدواج نماييد، زيرا من در فرداى قيامت به فزونى شما بر امت ها افتخار مى كنم، تا جايى كه فرزند سقط شده با انتظار و ناراحتى بر در بهشت مى آيد به او گفته مى شود: وارد بهشت شو. در پاسخ گويد: خير وارد بهشت نمى شوم؛ مگر اين كه پدر و مادرم پيش از من وارد شوند).🍃🌹 ☘️دل نوشته : خالق زیبایی ها از بهشت برایم فرشته ای برای عشق ورزیدن فرستاده؛ تا او را شب ها نگه دارم و تکان دهم و ببوسم تا او را تنگ در آغوشم بگیرم و چه زیباست حس مادری🌹🍀 دوست داشتن فرزند دلبندم بزرگترین نعمت دنیاست که مرا شاد میکند ☺️و لبخند را به دنیایم هدیه می‌دهد. من این دوست داشتن را بیشتر از هرچیز دیگری دراین دنیا دوست دارم چرا که پروردگارم برای هر شب زنده داری و حتی سیراب کردن فرزندم👶 از شیره جانم، ثواب جهاد می نویسد و چه پاداشی ازین بهتر و بالاتر؟!!!💐🎊 🌹 @Mazan_tanhamasir
🧕🏻مادرها مایه‌ی انتقال عناصر هویت ملّی‌اند، هویت ملی یک چیز مهمی است، یعنی هویت یک ملت، شخصیت یک ملت در درجه‌ی اول بوسیله‌ی مادرها منتقل میشوند.‌ 🔰 🌹 @Mazan_tanhamasir
و چه دعای مجیرهایی که هر زمان مادر قصد خواندن آن را داشت، خدمتی به اهل خانه، قد علم کرد و آن را به ساعتی دیگر موکول کرد... ایام البیض رمضان بود... مادر، سفره افطاری اهل خانه را فراهم کرد و زیر لب گفت: یادم نرود امشب دعای مجیر را... سفره را جمع کرد و نگاهی به ساعت انداخت، حالا وقت تدارک سحری بود؛ مادر زیر لب گفت: یادم نرود دعای مجیر را! ظرف ها را شست، سحری را آماده کرد، خواست مشغول دعا شود که متوجه شد کودک نوپایش بدجور خود و لباس‌هایش را کثیف کرده، پس مشغول تعویض پوشک و لباس‌هایش شد و زیر لب گفت:یادم نرود دعای مجیر را! خسته و تکیده سرجایش نشست؛ تا خواست دعا را شروع کند آن یکی فرزندش کتاب به دست سراغ مادر امد برای دیکته شب... مادر زیر لب گفت یادم نرود دعای مجیر را! کارها یکی پس از دیگری قد علم می کردند و ساعت بی رحمانه می‌گذشت و مادر در حسرت یک ساعت مناجات بی دغدغه، شب را سپری می‌کند... و حالا که تمام اهل خانه را به هزار زحمت خوابانده و به زندگی سامان داده تا خلوتی باخدای خویش داشته باشد، چشم های مادر خسته و خواب آلوده، حالا دیگر نایی برای دعای مجیر نمانده! سر بر بالین می گذارد و زیر لب آرام زمزمه می‌کند: نشد بخوانم دعای مجیر را! قطره اشکی از گوشه چشم مادر روانه ی بالشت می شود و مادر،خسته و دلشکسته از روزمره، لب به مناجات می‌گشاید: خدایا؛ به حق لحظات پختن افطاری با زبان روزه و حرارت اجاق گاز که بدجور تشنه می‌کند مرا: اجرنا من النار یا مجیر... خدایا به حق لحظاتی که ایستاده ام تابشورم ظرف ها و نظافت کنم خانه را: اجرنا من النار یا مجیر... خدایا به حق خستگی پاها و بی رمقی دست هایم: اجرنا من النار یا مجیر... خدایا به حق ساعات عمرم که در راه خدمت به همسر و فرزندانم، به بندگانت که به من واگذار نمودی سپری شد: اجرنا من النار یا مجیر... خدایا اصلا به حق این دل شکسته و حسرت زده ی خواندن دعای مجیر و چشم های بی رمق از همراهیم: اجرنا من النار یا مجیر... حالا مادر آرام می‌خوابد، هرچند تا صبح چند بار دیگر بیدار می‌شود تا یکی از فرزندان را آب بدهد، یکی را شیر بدهد و برای آن یکی که بیقرار شده آغوش مهر مادری بگشاید... مگر می‌شود چنین دعای مجیری مقبول درگاه ربوبی نگردد؟ اصلا تمام عمر مادرها ایام البیض است، چه رجب، چه شعبان، چه رمضان و چه... خدایا به حق لحظه به لحظه خستگی مادرانمان: اجرنا من النار یا مجیر! ✍آينــــــــــﮫ 🥀 @Mazan_tanhamasir
امشب، دیگر شب حسرت خوردن نیست! این بار مادر، خانه و اهلش را برای شب قدر آماده کرده... برای بچه ها داستان شب قدر را گفته و با وعده‌ی رفتن به مسجد و شب را تا صبح به بیداری سپری کردن، همه را خوابانده... حالا نوبت خلوت اوست... مادر به حسینیه کوچکش_همان اتاقی که با کتیبه ی اشکیِ السلام علی الحسین آراسته وارد می‌شود؛ اینجا قرارگاه او و حـــسین است... امشب شب حسرت خوردن نیست،حالا باید جانِ خود را برای بهره بردن از شب قدر آماده کند؛ بر سر سجاده‌ی فیروزه‌ای، تسبیح تربت به دست می گیرد و بسم الله گویان، قرآن می‌گشاید «ووصینا الانسان بوالدیه احسانا حملته امه کرها ووضعته کرها وحمله وفصاله ثلاثون شهرا»...(احقاف/۱۵) اشک در چشمان مادر حلقه می‌زند، گویا خدا خستگی های مادرانه اش را، خدا قوت گفته و پاسخ حسرت ِنخواندن دعای مجیر و اشک چکیده اش را این گونه داده: من شاهد تک تک خستگی ها و سختی‌هایت هستم! من تو را مادر آفریدم... مادر! کتاب خدا را می‌بندد؛ ناخودآگاه این آیه به قلب او خطور می‌کند: الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‌ جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ(آل عمران/۱۹۱) مادر به فکر فرو می رود: خدا مرا مادر آفریده! مادری یعنی عبادت خدا قیاماًو قعوداً و علی جنوبهم! یعنی هر لحظه به مادری مشغولم، خدا را یاد می‌کنم: آن لحظه که طفلم را شیر می‌دهم، تلالؤ یا رازق الطفل الصغیر می‌شوم آن لحظه که به کودک ناتوانم کمک می‌کنم؛ تلالؤ یا معین من لا معین له می‌شوم... آن لحظه که کودک وحشت زده ام را در آغوش می‌کشم؛ یا مونسی عند وحشتی می‌شوم... آن لحظه که عذر فرزند تقصیر کرده ام را می پذیرم؛ تلالؤ یا غفار الذنوب می‌شوم... من مادرم... مادری یعنی تلالو صفات خدا بودن! من مادرم! انسان سازم! من مهد خلقت خداوندم! پس چگونه می‌توانم اندوهگین باشم آنگاه که مادری کردن، فرصت جوشن کبیر خواندنم را محدود کرده؟ مگر نمی دانم، مادری کردن یعنی آینه‌ی جوشن کبیر بودن! چرا فراموش کردم که خلقت خداوند عبث نیست و او خواسته من در دانشگاه مادری ساخته شوم! دانشگاهی که مریم، آمنه، خدیجه و فــــــــــاطمه آن را قدر دانسته و عیسی و محمد و حــــسین را تقدیم دنیا کردند! پس دیگر اشکِ حسرت مجیر و جوشن کبیر و دعاهای نخوانده ام را نمی‌ریزم! بلکه راضیهً مرضیه به مادری کردن می‌پردازم! امشب شب قدر است؛ شب منزلت و تقدیر است! و ما ادراک ما لیله القدر... و تو چه می‌دانی منزلتِ تقدیر ِمادری را! ✍آينــــــــــﮫ (کپی و نشر با اسم مستعار) 🏴 @Mazan_tanhamasir
"شهید و امید" من یک مادر نسل سومی هستم. دوران دفاع مقدس را ندیده ام. از نزدیکان ظاهری ام هم کسی شهید مدافع حرم نبود. ولی امروز به معنای واقعی کلمه حس کردم عزیزانم را از دست داده ام و تجمع محکومیت اسرائیل خبیث برایم حکم مجلس ختم شان را داشت😭 کاش کاری بیشتر از گریه کردن و حلوا پختن و انتقال خشم و نفرت به فرزندانم ازم برمی آمد. کاش صدایم به مادران و کودکان غزه می رسید که از ته قلبم فریاد میزنم: "شما تنها نیستید" کاش می توانستم با تمام وجود مسجدالاقصی را به آغوش بکشم و به اندازه ی تمام تاریخ پیامبران اشک بریزم. آه از این غم؛ و چه غم عجیبی ست این بار؛ آمیخته با شوقی روح افزا. چنان عطر ظهور جهانم را فرا گرفته که گاه بین گریه، خنده ام می گیرد و گاه بین خنده اضطرابی ناگهانی آشفته ام می کند. حال عجیبی دارد این روزها. من دوران قبل از انقلاب را ندیده ام، اما انگار مثل آن روزها که از هر کوی و برزن عطر شهیدی نوید پیروزی می داد و غم و امید را در دلها می آمیخت، این روزها دلم پر از احساسات در هم آمیخته ایست که وزن امید و شعف در میان آن ها بیشتر است... 🖌 س.شفاعت خواه 🥀 @Mazan_tanhamasir
! ما زن‌هارا بفرستید غزه... مردها بلد نیستند بچه ها را آرام کنند! مادران فرزند مرده را دلداری دهند و بگن آروم باش... ما زن‌هارا بفرستید، همه کودکان را پناه می‌شویم. ما بلدیم چطور اشک‌های بچه‌ها را پاک کنیم، ما که از پشت هر عکس و فیلم بچه‌ها را نوازش می‌کنیم... حتی بعد دیدن فیلم‌ها جانم جانم میکنیم، گریه نکن مادر، بمیرم برات عزیزم.... گریه امان نمی‌دهد... ‎ 🥀 @Mazan_tanhamasir
﷽ ------- بانو مادرشدنتان مبارک! 💗 گمانم از شادی شما تمام جهان شکفت؛ آن لحظه که برای اولین بار قنداقه ی حَسَن را به دست گرفتید و نگاهتان به چشم های معصوم مولای کریم ما گره خورد! اصلاً فکر میکنم با تولد نوزاد شما و جوشش مهر مادرانه شما متولد شد!... و نه! اشتباه میکنم! مگر نه اینکه از روز الست، شما مادر ما بوده اید؟... و حتی مادر پدرتان؟ مادری، به واسطه وجود شما، ازلی بوده و ابدی خواهدبود! و اصلاً مادریِ شما، تمام امید ماست برای آن روز که «تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّآ أَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا»! آن روز ما را چه پناهی جز پر چادرتان، حضرت مادر؟... 🔹🔸🔷🔶🔹🔸🔷🔶🔹🔸 را دوست دارم چرا که شأنی از شئون شماست! اصلاً هرچه را که در شماست، دوست میدارم حتی شده فقط در دل با ضعف در عمل... با تولد هر فرزند، هربار که مادر میشوم، حس میکنم مرا برداشته اند از خاک تکانده اند و نشانده اند در طاق افلاک کنار شما! یا نه، حتی شده گوشه ای، کُنجی از آن سَرسَرای باشکوه مادری! هر بار که میشوم حس میکنم به دیدنم می آیید و با لبخندی لطیف -که امتدادش میرسد به بهشت- دست بر سرم میکشید؛ چونان که رسم است مادران، به دیدن دخترهای تازه زایمان کرده شان میروند و عرق از جبینشان میگیرند... . . را دوست دارم چرا که اگر نبود خداوند آن را در مسیر زندگی شما قرار نمیداد! مادری را دوست دارم چرا که اگر به و نمیرسید، بهار عمر کوتاه شما برایش صرف نمیشد! مادری را دوست دارم چرا که اگر از بهترین و والاترین مقام ها نبود خداوند آن را برای شما مقدر نمیکرد! مادری را دوست دارم چون شأنی از شئون شما و وجهی از وجوه شماست. مرا به شما نزدیک میکند و این است که با عشق و بی منت، از جسم و روح و توان و زمان و آبروی خودم برایش مایه میگذارم🦋 🖋هـجرتــــ بله و ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8 سلام الله علیها علیه السلام 💚 پی‌نوشت: - مامان اولی ها، حس اشتراکتون با حضرت مادر رو خریدارم 😍 ان‌شاءالله همگی چهار و پنج فرزندی بشید و با پرورش اولاد صالح، مایه شادی دل بانو 😊🥺😍 - خدایا، اونایی که فرزند میخوان اما ... پروردگارا از فضل خودت به حق مولود کریم ماه رمضان الکریم اولاد صالح و سالم و کثیر و کوثر به همه عطا کن... @Mazan_tanhamasir ┈‌┈•❣💐❣•┈┈
امشب، دیگر شب حسرت خوردن نیست! این بار مادر، خانه و اهلش را برای شب قدر آماده کرده... برای بچه ها داستان شب قدر را گفته و با وعده‌ی رفتن به مسجد و شب را تا صبح به بیداری سپری کردن، همه را خوابانده... حالا نوبت خلوت اوست... مادر به حسینیه کوچکش_همان اتاقی که با کتیبه ی اشکیِ السلام علی الحسین آراسته وارد می‌شود؛ اینجا قرارگاه او و حـــسین است... امشب شب حسرت خوردن نیست،حالا باید جانِ خود را برای بهره بردن از شب قدر آماده کند؛ بر سر سجاده‌ی فیروزه‌ای، تسبیح تربت به دست می گیرد و بسم الله گویان، قرآن می‌گشاید «ووصینا الانسان بوالدیه احسانا حملته امه کرها ووضعته کرها وحمله وفصاله ثلاثون شهرا»...(احقاف/۱۵) اشک در چشمان مادر حلقه می‌زند، گویا خدا خستگی های مادرانه اش را، خدا قوت گفته و پاسخ حسرت ِنخواندن دعای مجیر و اشک چکیده اش را این گونه داده: من شاهد تک تک خستگی ها و سختی‌هایت هستم! من تو را مادر آفریدم... مادر! کتاب خدا را می‌بندد؛ ناخودآگاه این آیه به قلب او خطور می‌کند: الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‌ جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ(آل عمران/۱۹۱) مادر به فکر فرو می رود: خدا مرا مادر آفریده! مادری یعنی عبادت خدا قیاماًو قعوداً و علی جنوبهم! یعنی هر لحظه به مادری مشغولم، خدا را یاد می‌کنم: آن لحظه که طفلم را شیر می‌دهم، تلالؤ یا رازق الطفل الصغیر می‌شوم آن لحظه که به کودک ناتوانم کمک می‌کنم؛ تلالؤ یا معین من لا معین له می‌شوم... آن لحظه که کودک وحشت زده ام را در آغوش می‌کشم؛ یا مونسی عند وحشتی می‌شوم... آن لحظه که عذر فرزند تقصیر کرده ام را می پذیرم؛ تلالؤ یا غفار الذنوب می‌شوم... من مادرم... مادری یعنی تلالو صفات خدا بودن! من مادرم! انسان سازم! من مهد خلقت خداوندم! پس چگونه می‌توانم اندوهگین باشم آنگاه که مادری کردن، فرصت جوشن کبیر خواندنم را محدود کرده؟ مگر نمی دانم، مادری کردن یعنی آینه‌ی جوشن کبیر بودن! چرا فراموش کردم که خلقت خداوند عبث نیست و او خواسته من در دانشگاه مادری ساخته شوم! دانشگاهی که مریم، آمنه، خدیجه و فــــــــــاطمه آن را قدر دانسته و عیسی و محمد و حــــسین را تقدیم دنیا کردند! پس دیگر اشکِ حسرت مجیر و جوشن کبیر و دعاهای نخوانده ام را نمی‌ریزم! بلکه راضیهً مرضیه به مادری کردن می‌پردازم! امشب شب قدر است؛ شب منزلت و تقدیر است! و ما ادراک ما لیله القدر... و تو چه می‌دانی منزلتِ تقدیر ِمادری را! ✍آينــــــــــﮫ (کپی و نشر با اسم مستعار) 🏴 @Mazan_tanhamasir