eitaa logo
کانال تنهامسیری های مازندران
1.1هزار دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
5هزار ویدیو
61 فایل
جهت انتقاد پیشنهاد و ارائه ی مطلب با ادمین ارتباط برقرار کنید.👇👇👇 @Yaa_ss در این کانال مباحث کاربردی و تربیتی موسسه تنهامسیر آرامش ارائه خواهدشد🌟
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من متولد ۶۶ هستم و همسرم از من ۱۱ سال بزرگتر است. ما سال ۹۰ با عشق و علاقه با هم ازدواج کردیم. ابتدا خانواده هامون با ازدواج ما مخالف بودند ولی بعدها با دیدن عشق و علاقه ما بهم آن ها هم راضی شدند. کم کم احساس نیاز می‌کردیم بچه دار شویم اما همچنان تحت تأثیر صحبت های دیگران که گوش زد می‌کردند هنوز زوده، کمی بگردید، بالاخره که بچه دار میشید، دو دل بودیم. تا اینکه یک روز گرم تابستانی من دوره ام عقب افتاد، همسرم سر کار بود، تست گرفتم و مثبت بود. بری اطمینان دوباره تست کردم و بازم مثبت، بله من باردار بودم و ذوق زده، فرزند اولم بود. چه فکر ها که در سرم تا آمدن همسر به خانه می‌چرخید، بالاخره به خودم اومدم و سریع دست به کار شدم. نمی‌خواستم بی مقدمه نوید حاصل عشقمان رو به همسرم بدهم. شام دونفره قشنگی آماده کردم، شمع روشن کردم و خودم هم لباسی زیبا و مرتب تنم کردم، همسرم که از راه رسید از اوضاع خانه و من ذوق زده شد، سر میز شام خیلی بی قرار بودم که سریعا خبر فرزندار شدن مان رو به او بدهم، همسرم گفت: انگار خبرهایی هست ...؟! من هم بی مقدمه گفتم: بله بابا شدی. اول بهم زل زد و بعد اشک شوق ریخت. همون شب مادرم، به عنوان همراه بیمارستان کنار خاله ام بود. قرار بود فرداش چشم خاله ام رو عمل کنند. و همسرم ذوق زده رفته بود اونجا و سریعا خبر بارداری من رو به اونها گفته بود. بارداری خوبی داشتم نه ویاری، نه اذیتی، خلاصه ۶ فروردین ۱۳۹۳ پسرم بدنیا آمد. یه پسر تپل و با مزه، خداشکر آروم بود و از اولین روز شب ها با من می‌خوابید و صبح بیدار می‌شد😍 پسرم پنج سال داشت ما دچار مشکلات مالی فراوانی بودیم و به ناچار در منزل پدری من زندگی میکردیم. پدر فوت شده بود و ما توان مالی برای اجاره منزل را نداشتیم. همسرم بیماری اعصاب گرفته بود و به شدت قرص اعصاب مصرف می‌کرد و من که در منزل پدری بودم، بشدت تحت تهاجم اطرافم بود که این چه زندگیه، شما که توان مالی نداشتید بچه میخواستید چه کار، البته ناگفته نماند که قبلا خانه ای اجاره کرده بودیم ولی چون توان مالی نداشتیم به ناچار به منزل مادرم رفتیم. در این گیرو دار متوجه شدم بوها آزارم می‌دهد، به صورت ناباورانه دیدم که باردارم، دوران بارداریم با وجود مشکلات به سختی گذشت تا اینکه در اسفند ۹۷ دختر نازم به جمع ما پیوست، چه دعا ها که به هنگام زایمان نکردم، چه التماس هایی که به درگاه خدا نکردم و شگفتا که همه را خدا با دخترم به ما هدیه داد. به طرز معجزه آسایی طی دو سه ماه زندگی ما زیرو رو شد طوری که همه متعجب بودند و ما همه را از پا قدم دخترم می‌دانستیم، همسرم کار پیدا کرد،پولی وام گرفتیم به عنوان پول پیش منزل و خانه اجاره کردیم و خلاصه خوشبختی زندگی ما بیشتر شد، این بار دیگه مورد سرزنش نبودم. همه تحسینم میکردند که آفرین تو با صبرت همه چی رو درست کردی. همسرم بدون هیچ پزشک و درمانی از بیماری اعصاب نجات پیدا کرد و ما آرامش رو با صبر و شکیبایی و پا قدم دخترم به خانوادمون برگرداندیم. ادامه 👇 🌹 @Mazan_tanhamasir
خیلی خوشحال بودیم، آرامش سرتا سر زندگی ما رو فرا گرفته بود. همسرم فرد معتقد و با ایمانی هستند و با کمک از درگاه خدا و امام زمان زندگیمان رو سر و سامان دادند. یواش یواش توانستیم برای خودمان مغازه میوه فروشی دست و پا کنیم و من نیز در این فاصله توانستم لیسانس روانشناسی بگیرم. روز ها با فرزندانم در مغازه به کمک همسرم میرفتم و شب ها بعد خوابیدن آنها و کار های منزل مشغول درس خواندن بودم چه شب ها که سر از کتاب برمیداشتم و هوا روشن شده بود و چه شب‌هایی که از فرط خستگی بر سر کتاب های درس خوابم می برد. همچنان مستأجر بودیم اما کاملا توان آن را داشتیم زندگی خود را اداره کنیم. من که لیسانس رو گرفتم، در یکی از مدارس غیر انتفاعی مشغول به کار شدم. دخترم پنج ساله شده بود و پسرم هم ده ساله تا اینکه تابستان امسال اثاث کشی منزل داشتیم بشدت استرس داشتم تا زمان شروع مدارس تمام شود تا اثاث کشی و چیدمان منزل با مدرسه رفتن من هم زمان نشه. قرص مصرف میکردم با همسرم می‌گفتیم که دیگه کافیه و بچه نمی خواستیم تا اینکه نمیدانم چطور شد و در این گیر و دار (شاید زمان قرص ها رو پس و پیش کردم) دوره ام عقب افتاد. با خودم میگفتم شاید از استرس اثاث کشی هست اما یه روز رفتم آزمایش خون دادم و دوباره باردار بودم. آمادگی نداشتم شوکه بودم. رفتم دکتر گفت من چیزی نمی‌بینم یه بار دیگه تست بتا بده این‌بار رفتم مشهورترین آزمایشگاه شهرمان فردا که تست رو دادن تیتر بتا زیر ۲ بود من مطمئن شدم که آزمایشگاه قبلی دچار اشتباه شدند. اما همچنان دوره ام عقب افتاده بود تا اینکه رفتم دوباره آزمایش دادم، دیدم مثبته و در آزمایش منفی نمونه خون من با کسی دیگر اشتباه شده بود. درسته اولش خیلی ناراحت شدم که من دوباره نمیتونم بارداری رو تحمل کنم، دوباره زایمان طبیعی انجام بدم ولی الان که پنج ماه از بارداریم میگذره من و همسرم این فرزندمان رو هدیه خدا میدونیم، از وقتی فهمیدم باردارم خدا رزق و روزیمان رو دوبرابر کرده به هیچ وجه جیبمان خالی نمیشه و آرامش مان بیشتر شده، به کسی هم اجازه نمی‌دهیم حرف نامربوط بزنه که چی کار داشتید و...ما با جان و دل از هدیه خدا محافظت میکنیم. خدا خودش دامن تمام چشم انتظارن رو سبز کنه و فرزندان ما را هم حفظ کنه چون آنها بزرگترین سرمایه انسانند. در آخر هم از کانال شما سپاسگزارم چون به آرامش ما و کنار آمدن با شرایطمان خیلی کمک کرد. اجرتان با خدا🌺 🌹 @Mazan_tanhamasir
سرباز ارتشی، بعد از یک ماه، برای اولین بار بچه شو دیده... 😍 👌این شیرینی تمام شدنی نیست... 🌹 @Mazan_tanhamasir
Panahian-Clip-AmoozeshNmaz BeFarzandan.mp3
2.45M
🎵آموزش نماز 🔸چگونه فرزندانی نمازخوان تربیت کنیم؟ 👶مجموعه کلیپ‌های تربیت فرزند(قسمت ۴) 🌹 @Mazan_tanhamasir
👤🗣وقتی این چند تا آمار را حفظ کنید، توی بحث‌هایی که در مهمونی‌ها، محل کار، تاکسی، مترو و... در می‌گیره و میگن جمهوری اسلامی چه کار کرده میتونید پاسخ بدید و روشنگری کنید.🔐🔓 🌹 @Mazan_tanhamasir
🔴شنیدن کی بود مانند دیدن ⏪تنهایی ماحصل ترویج زندگی مستقل برای دختران دهه شصت دهه هفتاد سالهایی است که الگوی زندگی دختران مستقل به شدت تبلیغ و روی ترویج ان سرمایه گذاری میشد، دختران هم به صورت عجیبی روی به تحصیل و کسب فرصت اشتغال آورده بودند. مدارس حتی از پذیرش دختران متاهل و نامزد سر باز میزد و آنها حق تحصیل در مدارس را نداشتند. ورود به دانشگاه یک آرمان برای دختران آن دهه بود. امروز هم به شکلی دیگر با جذابیت‌ پول و درآمد، الگوی دختر مستقل پولدار تبلیغ می‌شود، اما چرا راه دوری برویم، بیایید تجربه این دخترانی که فرصت ازدواج را قربانی تحصیل و اشتغال کردند را با هم بخوانیم تا بهتر برای آینده فرزندانمان تصمیم بگیریم ؟ 🔻باید توضیح دهم این تصاویر، یادداشت دختران و پسران دهه شصت است که مستقل هستند ولی ازدواج نکرده‌اند و در مدیریت فرهنگی کشور هم کسی دیگر به فکر نیازهای آنها نیست‌. ✍عالیه سادات ___________________ 🌹 @Mazan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩 اینجا لبنان است و شیر بچه‌های حزب‌الله اینگونه با توسل به اهل بیت(ع) و مادر سادت، برای مقابله با کودک‌کش‌های صهیونیستی مهیا می‌شوند و برات شهادت می‌گیرند. 🎙 با نفس گرم مداح لبنانی حاج حسین خیرالدین 🕌🚩 🇮🇷 🌹 @Mazan_tanhamasir
42.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀°• فاطمه جان! برایِ علی بی تو بد میشود و این سقف سنگِ لحد مشود 🎙 🥀 @Mazan_tanhamasir
💚 دیریست دچار غم تو هستم سامان منے،بے ‌سر و سامان تو هستم اے در وادے غیبت صفت مانده بہ ڪنعان تو هستم اے حجت حق،جان جهان،لیلے عالم درمانده و پریشان تو هستم بردار دمے پرده ز آن چهره ے زیبا مشتاق نظر بر رخ رخشان تو هستم بیمار توام اے تو طبیب همہ عالم باز آے،ڪہ محتاج بہ درمان تو هستم تو بارش رحمانے،پایان زمانے خشڪیده زمین،تشنہ باران تو هستم گویند تو بهاران جهان است من منتظر فصل تو هستم 🌹 @Mazan_tanhamasir
1_1110879038
9.74M
📜 قرائت 🎊 تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد... ره: اگر هر روز خواندی ، مقدراتت عوض می‌شود...⚡️ ✅ امروز محکم‌تر سربازی و یاریم را تمدید می‌کنم. 🌤اللهم عجل لولیک الفرج 🌤 التماس دعا ....🌷 ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌ ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎ ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌ ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎ 🌹 @Mazan_tanhamasir
•┄❁بِـسْـم‌‌ِاللّٰه‌ِالࢪَّحمن‌ِالࢪَّحیمْ❁┄• ☀️روز زیبایی دیگر برکتی دیگر و فرصت دیگری برای زندگی☺️ خدای مہربانم❤️ تو را سپاس به خاطر روزی دیگر و آغازی نو🌹 روز زیبای پنجشنبه تون زیباا و دل انگیز همراه با شادی و مسرت بی انتها امیدوارم آخر هفته خوبی رو سرشار از آرامش و شادی و نشاط در کنار خانواده سپری کنید😊 🌹 @Mazan_tanhamasir
💌 راه برخورداری از حیات مضاعف 🌹 @Mazan_tanhamasir
در رابطه با تفاوت سنی کم بین بچه ها سوال پرسیده بودن، تفاوت سنی دختر و پسر بنده ۱۱ ماهه و واقعا خداروشکر میکنم به خاطر این فاصله سنی، بعد از اینکه دخترم دوماهش تموم شد و خواب شبش تنظیم شد با ما برای دومی اقدام کردیم. الان دخترم هنوز دوسالش نشده ولی خیلی خوب هوای داداششو داره با هم بازی میکنن، مراقبشه... پسرم میره طرف بخاری، دخترم میاد به من میگه (مامان داداجون بخاری جیز)😂 خیلی کارای شیرینی میکنن میره داداششو بو میکنه میگه(داداجون پی پی)🙊 دخترم ماشالا کامل مسئولیت پذیر شده با وجود داداشش، البته که موقع بازی سر یه وسیله دعوا هم میکنن ولی چون هنوز متوجه نمیشن سعی میکنم خودم یه جور سرگرمشون کنم که یادشون بره بلایی سرهم نیارن، معمولا هم همو چنگ میگیرن😅 پسرم که کوچیکتره و طبیعتا زورش کمتره داد میزنه😂 منم تا جایی که انگشت تو چش و چال هم نکنن جلو نمیرم، خودشون از پس خودشون بر میان.. ماه های اول خب سختی خودشو داره باید مراقب بود و یه کمک برای اون روزا واقعا نیازه که خدا خیر بده همه خانواده ها رو، مادرم خیلی زحمت ما رو میکشن❤️ و اینکه من بچه هامو از هم جدا نکردم که بفرستم مثلا خونه مادرم یکیشونو حالا شب بمونه من استراحت کنم. خیلی برام مهم بود که با هم باشن، همیشه به هم عادت کنن، سختی های خودشو داشت ولی به نظر من میارزه دخترم گاهی با باباش میره مسجد وقتی میاد خونه کلی دلشون برای هم تنگ شده مخصوصا پسرم هیجانی میشه😂دخترم بغلش میکنه بوسش میکنه🥰 خودم هم الان ۶ ماهه که باردارم😅 دعا کنید به موقع زایمان کنم🌸 🌹 @Mazan_tanhamasir
🔴 این تصویر باید تو ذهن و قلب تک تک مسلمونا حک بشه! 🌹 @Mazan_tanhamasir