eitaa logo
کانال تنهامسیری های مازندران
1.1هزار دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
5هزار ویدیو
61 فایل
جهت انتقاد پیشنهاد و ارائه ی مطلب با ادمین ارتباط برقرار کنید.👇👇👇 @Yaa_ss در این کانال مباحث کاربردی و تربیتی موسسه تنهامسیر آرامش ارائه خواهدشد🌟
مشاهده در ایتا
دانلود
چرا اربعین مقدمه ساز ظهور هست؟ 💢 الان بیش از صد ساله که جهان داره با تفکر "لیبرالیسم" اداره میشه. تفکری که در اون هوای نفس، آزاد گذاشته میشه و انسان ها رو در نهایت به جهنم میبره. ⭕️ در این تفکر هر کسی به "هوای نفس خودش" میپردازه و کسی به فکر سعادت دیگران نیست. این آخرین حرفی هست که با ترفند های رسانه ای صهیونیست ها در جهان بیشترین رای رو آورده 🔸و خودشون مدعی هستن لیبرالیسم آخرین و تنها راه زندگی در دنیاست و اساس تمدن غرب بر همین مبناست. ⭕️ در کشور ما هم از سرتاپای نظام اداری و زندگی مردم همش داره طبق نظام لیبرالی اداره میشه. هر کسی به فکر منافع خودشه در حالی که در چنین تفکری هیچ کس حتی به منافع خودش هم نخواهد رسید... 🔸 حالا این وسط اگه یه تفکری بیاد و اثبات کنه که جور دیگه ای هم میشه زندگی کرد چه اتفاقی میفته؟ خیلی زود تمدن لرزان غرب نابود خواهد شد.... اربعین چطور میتونه تمدن غرب رو نابود کنه؟ ✅💥 اربعین اومده تا به مردم جهان بگه میشه جور دیگه ای زندگی کرد... میشه تمام زندگیت رو فدای مردم کنی تا هر روز به خودشکوفایی بالاتری برسی... 🚩 اربعین اومده بگه آی مردم جهان! شما اگه میخواید حتی توی دنیا هم خوب و عالی زندگی کنید تنها راه اینه که مقابل هوای نفستون بایستید... بجای اینکه هر کسی به تنهایی سمت خودش بکشه بیاید همه با هم حول محور امام زمان جمع بشید و از لذت ها استفاده کنید... 💥✅ و اگر این حرف به درستی برای همه مردم جهان تصویرسازی بشه تمدن لرزان ابلیس خیلی زود نابود خواهد شد و ما با ظهور امام زمان و برپایی حکومت عدل جهانی فاصله ای نخواهیم داشت... 🌹 @Mazan_tanhamasir
مداحی_آنلاین_دلم_به_یاد_حرم_کریمی.mp3
4.64M
🌴شب زیارتی امام حسین(ع) 🍃دلم به یاد حرم تا کربلا راهیه 🍃میخونه تو قتلگاه زیارت ناحیه 🎙 🏴 تا 🌷 ✋ 🌙 🌹 @Mazan_tanhamasir
❤️ نیـٰاز؎‌نیست‌حتے‌گُفتنِ‌اوضـٰاع‌دلتنگے..؛ بخوان‌از‌چشـم‌هـٰایَم‌آرزو؎ یك‌زیارت‌را✋ تا 🥀 🌺 🥀 🌹 @Mazan_tanhamasir
❣✋ . 🌱آقـــای جمــعه های غریــبی ظهـــور کن دهــلیزهای شــب زده را غـــرق نــــور کن 🌱یک گوشــه از جــمال تــو یعنی تمــام عشـــق یا باز گـــــرد یا دل ما را صـــــبور کن 🌱آقــــا چقدر فاصــله , اندوه , انتـــظار فکــــری به حـــال این ســـفر راه دور کــن 🤲🍃 (عج)❤️ 🌹 @Mazan_tanhamasir
1_1110879038
9.74M
📜 قرائت 🎊 تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد... ره: اگر هر روز خواندی ، مقدراتت عوض می‌شود...⚡️ ✅ امروز محکم‌تر سربازی و یاریم را تمدید می‌کنم. 🌤اللهم عجل لولیک الفرج 🌤 التماس دعا ....🌷 ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌ ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎ ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌ ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎ @Mazan_tanhamasir ┈‌┈•❣💐❣•┈┈
•┄❁بِـسْـم‌‌ِاللّٰه‌ِالࢪَّحمن‌ِالࢪَّحیمْ❁┄• دوستان و همراهان عزیز سلااااام🤚❣ 🌸 آدینه تون پُر برکت با صلوات بر حضرت محمد (ص)🌺☺️ امروز با نثار شاخه های گل صلوات🌸 محضر حضرت ختمی مرتبت و ائمه هدی علیهم السلام شریک شادی اهل بیت نبوت می شیم... ممنونم از مهربانی و لطف شما عزیزان....☺️🌺 ممنون که هستید و ما رو همراهی می کنید 😍 با حضور شما، دلگرمیم و خستگی ناپذير😇 🌹 @Mazan_tanhamasir
🔴 در اربعین چطور می‌توانی در خانه بمانی؟! 🔻اگر امام حسن عسکری(ع) زیارت اربعین را علامت مؤمن، بیان نفرموده بود و اگر ده‌ها روایت دربارۀ اهمیت پیاده‌روی برای زیارت امام حسین(ع) وجود نداشت، الآن باز هم وظیفه داشتیم با کمک به این راهپیمایی باعظمت، بر قدرت و عزت اسلام بیفزاییم. 🔻چطور بعضی‌ها هنوز بر چهرۀ مؤمنانۀشان این علامت ایمان(زیارت اربعین) ثبت نشده است؟! این افراد چطور می‌توانند با خودشان کنار بیایند؟! چطور کسی می‌تواند اربعین در خانه بماند؟! 🔻حتی اگر روایتی در این‌باره نداشتیم، وقتی می‌بینیم تجمع مؤمنین در اربعین، مظهر قدرت و عزت امت اسلامی است، آیا حضور در اربعین برای ما تکلیف‌آور نمی‌شود؟ و آیا می‌توانیم اربعین در خانه بنشینیم؟! 👤 - ۹۴/۰۸/۰۹ 🌹 @Mazan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 طرح دین برای نجات مستضعفان ➕روشی برای سفر اربعین 🔻چگونه می‌شود که بعد از ظهور قدرت و ثروت از دست مستکبران خارج می‌شود و به دست مستضعفان می‌رسد؟ با چه روشی؟ 🎤 🌹 @Mazan_tanhamasir
❗️جواب (مسئول موسسه تنهامسیر آرامش ) در مورد وام اربعین !👇👇👇 بنده از جزئیات این وام اطلاعی ندارم ولی چند تا نکته وجود داره. 🔸 در احکام اسلام قرض دادن یه کار بسیار پرثواب و عالی هست ولی از اون طرف قرض گرفتن یه کار مکروه و زشت هست مگر اینکه آدم واقعا مجبور باشه به این که قرض بگیره. در مورد اربعین آدم تا جایی که میشه بهتره خودش کار کنه و پول در بیاره و زیارت بره. 🌷 بنده های خدا عراقی های عزیز یک سال کار میکنن و پول در میارن تا در ایام اربعین هرچی دارن تقدیم زائرین اربعین کنند ما هم حداقل خرج سفر خودمون و هزینه هامون رو خوبه که خودمون بدیم. 💢 وامی هم که داده میشه ظاهرا بابتش باید به بانک، سود داده بشه که این طبق نظر همه فقها حرام هست. بله شاید با کاغذبازی بتونن یه داستانی براش درست کنند ولی خدا رو که نمیشه فریب داد. ⭕️ در مجموع توصیه اکید میکنیم اگه مجبور شدید پول قرض بگیرید از اطرافیان طوری نیست ولی به هیچ وجه از بانک وام نگیرید. 🌹 @Mazan_tanhamasir
❇️ دوره تخصصی تربیت فرزند زیر 7 سال با تدریس استاد حسینی مدیر موسسه تنهامسیرآرامش 🔶 جهت ثبت نام کلمه تربیت فرزند را به آی دی زیر ارسال بفرمایید تا شرایط ثبت نام خدمتتون ارسال بشه:👇🏼👇🏼👇🏼 @admin_tarbiatfarzand 🎁 هزینه ثبت نام با تخفیف ویژه تنهامسیریها 200 تومان و مدت دوره دو ماه هست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با خزعبلات فمینیستی «زن مستقل و قوی» ازدواج نکرده و حالا هم سن ازدواجش گذشته و هم فهمیده چه کلاهی سرش رفته و هم تنها و افسرده است.... ✍️آزوف 🌹 @Mazan_tanhamasir
من سال ۸۹ از دانشگاه فارغ التحصیل شدم و همونجا با همسرم آشنا شدم. آشنایی فقط در حد اجازه برای خواستگاری بود و بقیه مراحل زیر نظر خانواده ها پیش رفت. ما سال ۹۰ رفتیم سر خونه و زندگی مون. همسرم از دوران دانشجویی در شرکتی مشغول کار بود ولی خب درآمدش کم بود. پدرشون قول داده بودن خونه ای بخرن و در اختیار ما قرار بدن. اما باقی هزینه ها به عهده همسرم بود و چون به هر حال شرایط مالی همسرم خوب نبود ما برای عروسی میگشتیم و با توجه به بودجه مون انتخاب میکردیم و من راضی بودم چون با توجه به بودجه مون مدیریت شده انتخاب کرده بودیم و انصافا همه چیز هم عالی بود. بعد ازدواج یه دوره کاری برای همسرم پیش اومد و یکسال رفت شهر دیگه و واقعا بدترین دوران زندگی من بود. خیلی تنهایی و دلتنگی اذیتم میکرد و چون همسرم دوست نداشت تنها بمونم یا باید میرفتم منزل مادرم یا مادر همسرم که خب هر دو واقعا سخت بود و برنامه زندگیم بهم ریخته بود. ما تا سال ۹۲ که دوره همسرم تموم شه خیلی فکر بچه نبودیم اما سال ۹۲ یواش یواش فکرش افتادیم و متاسفانه با تاخیر ۹ ماهه مواجه شدیم. من خیلی استرس داشتم و میترسیدم چون برادرم هم ده سال درگیر نازایی بودن و بعد ده سال به لطف خدا خانم شون باردار شده بود. ماه محرم بود و من رفتم مسجد و از امام حسین خواستم از لطف خودش بچه ای به ما بده و همون ماه یه سفر مشهد خانمانه برام پیش اومد و من تو اون سفر باردار بودم ولی نمیدونستم. وقتی برگشتم و بی بی چک گذاشتم و مثبت شد خیلی خوشحال شدیم. البته که من از همسرم خواستم فعلا به کسی نگه ولی ایشون طاقت نیاورد و به همه خانواده خبر داد. بچه اولم دختر بود و من تمام مواردی که باید رعایت میکردیم را رعایت کردم. اعمال فردی و عبادی و ... آزمایش‌ها هم همه رو انجام دادم غیر از یک سونوی انومالی که متاسفانه سونویی که آنها معرفی کرده بودن آقا بود و همسرم مایل بود سونوگراف خانم باشن ما به جایی دیگه رفتیم تا یک خانم سونوی آنومالی را انجام بدن. اون خانم خیلی جوان بودن و بعد سونو تشخیص دادن که قلب بچه مشکل داره و در مغزش یک لکه خون هست. خدا میدونه ما با شنیدن این حرفا به چه حالی افتادیم تا یکماه تمام بیمارستانها میرفتیم که دکتر قلب جنین پیدا کنیم. روزا در حال دکتر رفتن و شبا در حال گریه بودم. عاقبت یه خانم دکتری گفت سونو را تکرار کن و برام بیار ولی باید جایی بری که من میگم. یکی از جاهایی که مد نظر ایشون بود در محله خودمون دکتر مسن و با تجربه ای بود. این جریانا که پیش اومد، من با امام حسین عهد کردم انشالا بچم سالم باشه اسمش را اسم مادر ایشون زهرا بذاریم. البته این تو دل خودم بود. اون روز صبح من به همراه مادرم رفتم برای سونو و دکتر گفتن بچه کاملا سالمه و هیچ مشکلی نداره. خدا میدونه چقدر خوشحال شدم و فاصله دکتر تا خونه را با چه شوق و شعفی برگشتم. خلاصه دخترم با زایمان طبیعی در مرداد ۹۳ به دنیا اومد. من خیلی به اصول روانشناسی و تربیتی پایبندم، خیلی کتاب میخوندم و سعی میکردم از نکاتشون در تربیت بچه هام استفاده کنم. من در دوران شیردهی بودم که فروردین سال ۹۴ فهمیدم مجددا باردارم. خیلی ناراحت شدم. دلم برای دخترم میسوخت که نباید شیر بخوره و اذیت میشه. دوست داشتم ۴ سالگی دخترم بچه بعدی را بیارم ولی خب همیشه اونجور که ما میخواهیم پیش نمیره. دختر اولم هفت ماهه بود که من فهمیدم باردارم و استرس و نگرانی زیادی از بابت نگهداریشون داشتم. برای این دخترم رفتم پیش همون دکتر با تجربه و خداروشکر از سلامتش مطمئن شدم. چون همزمان شیر میدادم و باردار بودم به شدت وزن کم کردم و ترسم ازین بود که جنین وزن نگیره. همون موقع که فهمیدم باردارم همسرم گفت دعوت شدیم به غبار روبی از حرم حضرت عبدالعظیم و چه رزق زیبا و معنوی ای بود. در اون روزهایی که هم درگیر بچه داری بودم و هم درگیر ویار بارداری خیلی روحیه امو عوض کرد. من همون موقع از خدا خواستم حالا که به لطف خودش مجددا باردار شدم این هم دختر باشه چون فاصله سنیشون کم بود در آینده به درد هم بخورن و علاوه بر اون نگران برخورد اطرافیان بودم که نکنه این پسر باشه و اینو بیشتر دوست داشته باشند و دخترم ناراحت بشه. من خیلی به روحیه بچه ها حساسم. دلم نمیخواد اصلا از لحاظ روحی اذیت بشن. خلاصه فهمیدیم این هدیه خدا هم دختره و من خودم خیلی خوشحال شدم و تصمیم گرفتم به عشق امام حسین اسمش را زینب بذاریم. زینب خانم ما در دی ماه ۹۴ به دنیا اومدن. 👈 ادامه در پست بعدی... 👇👇👇 🌹 @Mazan_tanhamasir
خب زندگی با دوتا بچه کوچک و همسری که همیشه سر کاره و شغلش جوریه که گاهی نیست و محله ای که از دو خانواده‌ها دوره، واقعا سخت بود. من تک و تنها تو خونه مینشستم و تمام وقتم با بچه ها بود. از حق نگذریم روزای اول و ماههای اول خیلی سخت بود .یکی رو همسرم میخوابوند، یکی رو من. یا اینکه یکی را رو پام میذاشتم و یکی در حال شیر خوردن میخوابیدن. اما شیطنتهاو بازیهاشون و محبتشون به همدیگه به کل این سختیها می ارزید. در همین زمان ها چون همسرم هم بیشتر سر کار بود و من با بچه ها تنها بودم به خیاطی روی آوردم. البته در دوران دانشجویی به اصرار مادرم به کلاس خیاطی رفتم و به یکباره به خیاطی علاقمند شدم و بعد ازون برای خودم و بچه ها خیاطی میکردم تا اینکه بعضی از اقوام و دوستان مایل بودن براشون خیاطی کنم منم قبول کردم ابتدا با دستمزد خیلی کم شروع به کار کردم ولی خیلی برکت داشت. از اونجایی که دوست دارم در هر کاری عالی باشم، خیلی رو لباسا وقت میذاشتم و کار تمیز از آب در می اومد و همین مشتریها را زیاد میکرد. با اینکه دستمزدم کم بود اما من راضی بودم به رضای خدا و خداروشکر میکردم و از همین راه تونستم کلی پس انداز داشته باشم. گذشت و گذشت تا دخترا حدود چهار و پنج سالشون شد. من به خاطر بچه ها قید هر گونه کاری را زده بودم. دلم میخواست بچه ها زیر نظر خودم بزرگ بشن و خودم لحظه لحظه کنارشون باشم. اما حالا که دختر اولم پیش دبستانی میرفت و کوچکه هم گهگاهی کلاسی جایی میبردمش، یه روز خواهرم زنگ زد گفت آموزش و پرورش آزمون استخدامی گذاشته شرکت نمیکنی؟ منم با اینکه ده سال از فارغ التحصیلیم می‌گذشت، ثبت نام کردم و با توکل بر خدا شروع به خواندن کردم. حدود یک ماه و نیم تا آزمون وقت بود، اوایل که شروع به خوندن کردم تمام مطالب برام تازه بود. حتی یادم نمی اومد اینا را کی خوندیم. ولی با لطف خدا و حمایتهای معنوی همسرم تمام تلاشمو کردم و نتیجه را به خدا سپردم. منم با توکل بر خدا و با عشقی که به رشته معلمی داشتم قدم در این راه گذاشتم و صفر تا صد کار را به خدا سپردم و لطف خدا شامل حالم شد و من پذیرفته شدم. همون سال کرونا اوج گرفت و مدارس غیر حضوری شدند. البته روزهایی هم برای رفع اشکال باید حضوری میرفتیم. به هر حال این روزها هم گذشت تا اینکه قسمت شد ما به خونه دیگری که نزدیکتر به محل کارمه اسباب کشی کنیم. بعد از اسباب کشی حدود یکی دو ماه بعد عید نوروز هم سپری شد و ماه رمضان رسید من و همسرم روزه بودیم و چون هنوز فرصت نشده بود برای یکی از پنجره ها پرده تهیه کنیم برای خرید به بازار رفتیم که متاسفانه همون مغازه اول من زمین خوردم و پام از سه ناحیه شکست. کار به عمل جراحی و پلاتین کشید و منی که فکر میکردم نهایتا دو سه روز درگیرم حدود ۶ ماه قادر به راه رفتن نبودم و استخوان هام جوش نمیخورد. با دو بچه کوچک واقعا شرایط سختی داشتم. دکتر منع کرده بود که تحرک داشته باشم و من گهگاهی دور از چشم همسرم مجبور میشدم بلند شوم و کارهای منزل را انجام دهم. در همان حال و با پای شکسته که بودم همسرم نیت کرد که روز عید غدیر به چند نفر خانواده یتیم غذا بدیم. غذاها را تهیه کردیم از بیرون و همراه با شیرینی بسته بندی کردیم و پخش کردیم و ازین موضوع حتی مادر و پدرمون هم خبر نداشت فقط ما و اون شخص واسطه خبر داشت. حدود سه چهار ماهی بود که پام شکسته بود و من در بستر بیماری بودم که کرونا گرفتم. یک ماه بعد از کرونا هنوز دچار سردرد بودم طوری که اصلا نمیتونستم از جام بلند بشم. چند وقتی هم به همین ترتیب گذشت و سردردهای من بدتر شد و حالت تهوع هم به ان اضافه شد تا اینکه یادم افتاد دچار تاخیر شده ام. همسرم یه بی بی چک خرید و در کمال ناباوری دیدم باردارم. خیلی شوکه شدم. با شرایطی که داشتم واقعا ترسناک بود. پای شکسته ای که جوش نخورده و شاغل بودنم و... هرگز تصور بارداری مجدد را هم نداشتم. راستش سر دوتای اول چون پشت سر هم بودن خیلی اذیت شدیم علاوه بر آن انرژی های منفی اطرافیان بخصوص مادر همسرم هم باعث این قضیه شده بود. همون ایام دکتر هم برام آمپولهایی را تجویز کرد که به استخوان سازی کمک کنه و من حدود ۱۵ عدد ازین آمپول ها را هر روز تزریق میکردم و در آن دوره ای که بیماری کرونا گرفته بودم خب طبیعتا داروهای مسکن و ...میخوردم. این موضوع منو خیلی نگران کرده بود که خدای نکرده این دارو ها و آمپولها روی بچه اثر منفی نداشته باشه. ولی قربون خدا برم که واقعا اگر خدا بخواد دیگه همه چی خوب هست. 👈 ادامه در پست بعدی... 👇👇👇 🌹 @Mazan_tanhamasir
ما در کمال ناباوری مجددا پدر و مادر شدیم. ویار فوق العاده سختی داشتم. همسرم هماهنگ کرده بود خانم همکارش هر روز بیاد یه سُرم بهم بزنه بلکه حالم بهتر بشه. چند ماه تمام من روزا از جام تکون نخوردم. به شدت وزن کم کردم. فقط شبها نیمه شب بیدار میشدم و چون همه جا تاریک بود کمی احساس سبکی داشتم. وضو میگرفتم و با روزی فرزند جدید، نماز شب میخوندم. تقریبا تا آخر بارداری من هر شب نماز شب خوندم و اینو به برکت وجود فرزند عزیزم میدونم. در سونوگرافی به من گفتن بچه پسر است و ما این را هدیه امام علی ع دونستیم و به عشق ایشون اسمش را علی گذاشتیم. تا اینکه کم کم مهرماه رسید و فصل مدرسه و من باید سرکار می رفتم. علاوه بر آن هر دو دخترام هم مدرسه میرفتن. با شروع مهرماه کم کم حال منم رو به بهبودی رفت و ویارم بهتر از قبل شده بود. ولی درد پام اذیت میکرد و من چون نتونستم مراحل آخر را عکس رادیو گرافی داشته باشم نمیدونستم پام جوش خورده یا نه. به لطف خدا هم سرکار میرفتم و هم به درس و مدرسه بچه ها میرسیدم و هم به غذا و کارای خونه. منی که فکر میکردم دیگه با آن ویارها مثل سابق نمیشم حالا خدا چنان انرژی ای به من داده بود که خودمم تعجب میکردم. کم کم داشتیم به عید نزدیک میشدیم و علاوه بر کارای معمول، خونه تکونی هم به کارهام اضافه شد. همسرم یه نیروی کمکی گرفت و خلاصه به هر ترتیبی بود خونه را تمیز و آماده ایام عید شدیم. من هر روز که حجم سنگین کارها را انجام میدادم و شب با خستگی روی تخت دراز میکشیدم از شدت درد فکر میکردم وقت زایمانه و به خدا میگفتم انشالا پسرم سر وقت به دنیا بیاد منم از فردا قول میدم کمتر کار کنم و بیشتر استراحت کنم ولی واقعا شدنی نبود. ایام عید که رسید من بیشتر استراحت داشتم و کمی هم به دید و بازدید میگذشت. یه روز که خم شدم چیزی از زمین بردارم نافم درد گرفت، خیلی اهمیت ندادم ولی با گذشت چند روز این درد بدتر شد تا اینکه همسرم اصرار کرد که برای چکاپ بریم. من میترسیدم برا چکاپ برم. راستش کمی از زایمان ترس داشتم ولی توکل بر خدا رفتیم و با معاینه متوجه شدن وقت زایمانه و من بستری شدم و ساعت ده پسرم به لطف خدا به دنیا اومد. خب دردا خیلی شدید بودن و واقعا تحملش سخته ولی خدا بزرگه و قطعا کمک میکنه، مهم اینه که تموم میشه و بعدش دیگه سرحالی. خداروشکر با این که فعالیتم زیاد بود ولی پسرم سالم و با وزن خوب به دنیا اومد. البته گل پسر ما زردیش خیلی بالا بود و سه بار در بیمارستان بستری شد و واقعا ما را نگران کرد. ولی خب به لطف خدا این دورانم سپری شد و الان فقط شیرینی هست. گاهی که کارای بامزه پسرمو میبینم و شیرینیاشو نگاه میکنم به همسرم میگم ما چقدر به حضور این بچه نیاز داشتیم و نمیفهمیدیم و چقدر خدا خوب همه چیز را کنار هم قشنگ میچینه. من اگر به خودم بود اصلا به بچه ی دیگه فکر هم نمیکردم و همینطورم بود. تمرکزم فقط رو دخترام بود ولی خب وقتی خدا چیزی را بخواد همه چیز را براش جور میکنه. من مدتهاست ایمان قطعی و قلبی دارم که خدا هر چیز بده یا نه به حکمت و صلاحه. نمونه اش اینکه ما چند سال قبل که بچه ها کوچکتر بودن یه خونه سازمانی بودیم که دور بود و قدیمی ساز ولی همونم برا ما نعمت بود و من خیلی خدا را بابتش شکر میکردم. تا اینکه همسرم بعد دختر دومم یه شغل پاره وقت دیگه گرفت و به سبب دوری راه تا منزل مجبور بود شبا یا دیر بیاد و یا اصلا خونه نیاد و شب را در منزل مادرش سپری کنه. منم چون مسیر خطرناک بود و این بنده خدا خسته با شرایط کنار می اومدم، اما واقعا تنهایی و دوری از اقوام و نبود همسرم خیلی برام سخت بود. تا اینکه در یه محله ای تقریبا وسط شهر یه خونه ای خالی شد البته ما چند ماه تو نوبتش بودیم و همسرم برای اون خونه خیلی رفت و آمد. ولی خب قسمت ما نشد و یه بنده خدای دیگه که تو همون ساختمان بود و قبل ما درخواست جابجایی داده بود و با درخواستش موافقت کردن و به همین راحتی خونه از دست ما رفت. من خیلی ناراحت شدم. چقدر گله کردم و اصلا از شرایط راضی نبودم ولی در نهایت بازم توکل به خدا کردم و گفتم خدایا هر چی خودت بخوای، اما در دعاهام از خدا یه خونه نوساز و خوشگل و نورگیر که نزدیک محل کار همسرم باشه میخواستم. شاید باورتون نشه همسرم حدود چند ماه بعد اون جریان گفت که دارن یه خونه ای میسازن نزدیک محل کارم و قراره مسکونی باشه و من شبانه روز دعام این بود که یک از واحدهای اونجا را به ما اجاره بدن. همسرم زیاد امیدوار نبود ولی من میدونستم خدا دست رد به سینه بندش نمیزنه و در کمال ناباوری همون که خواستم و لطف خدا شامل حالمون شد و یه خونه نوساز و عالی نصیبمون شد. 👈 ادامه در پست بعدی... 👇👇👇 🌹 @Mazan_tanhamasir
من از همون جا فهمیدم که وقتی خدا چیزی را بخواد فقط باید بگیم چشم و لاغیر. چون قطعا خواست خدا برای ما بهترینه. هزاران مورد دیگه ازین موارد دارم که شاید خیلی پیش پا افتاده باشن ولی برا من واقعا ارزشمنده و لذت بخش که میبینی خدا از چند ماه قبل حواسش به تو بوده و تو نمیفهمیدی و چقدر خجل میشدم در مقابل خدا و الطافش. اینطور بود که برای فرزند سوم هم فقط به خدا توکل کردم و همه چیز به بهترین نحو کنار هم چیده شد. قبل از زایمان و قبل از عید ۱۴۰۱ برای ارشد ثبت نام میشد که من دیر فهمیدم و مهلت ثبت نام تموم شده بود و میگفتم کاش منم ثبت نام کرده بودم. تا اینکه اسفند ماه بود که یه دفعه اعلام شد مجددا مهلت ثبت نام هست و من برای ارشد ثبت نام کردم. ولی قبل عید اصلا فرصت نکردم بخونم. بعد عید هم که زایمان و درگیری زردی پسرم بودم تا حدودای اواسط اردیبهشت که دو هفته تا کنکور مانده بود. من تمام این دو هفته را خوندم. نمونه سوالات ارشد را کار کردم. شبها که پسرم نمیخوابید درس میخوندم و شیرش میدادم یا بغلش میکردم. روز کنکور با توکل بر خدا رفتم. دلم میخواست فقط دولتی قبول شم اما همسرم چون شرایطمو میدونست، میگفت اگر آزادم قبول بشی خوبه خودتو اذیت نکن. کنکور را دادم و با لطف خدا دانشگاه دولتی و روزانه در تهران قبول شدم و من دانشجو شدم. ترم ما از بهمن شروع می‌شد که من این را هم لطف خدا دونستم و تا بهمن پسرم بزرگتر شده بود. قرار بود مرخصی بگیرم اما آموزش دانشگاه برنامه کلاسها را جوری چیده بود که کاملا با برنامه کاری ام جور بود. منم با توکل برخدا و حمایتهای همسرم قدم در دانشگاه گذاشتم. البته مادرم هم در نگه داری پسرم کمکم بود و من لطفشو فراموش نمیکنم. به نظر من در زندگی هر کسی بزنگاه هایی وجود داره و خدا یه دریچه هایی را برای اون فرد باز می کنه اگر استفاده کنی موفق میشی. به هر حال رسیدن به هر هدفی سختی هایی داره. روزای دانشگاه و سر کار در چند ماه گذشته برای من خیلی سخت بود. صبح تا ظهر کارای منزل و ناهار برای همسرم و بچه ها آماده میکردم، بعد از ظهر میرفتم سر کار و شب مجددا به تکالیف بچه ها و شام رسیدگی میکردم. در کنار همه اینها تکالیف دانشگاه را به موقع آماده می‌کردم، طوری که همکلاسی هایم تعجب میکردن من با این حجم مشغله چطور میرسم اونها را انجام بدم. ولی عشق و علاقه به درس خوندن و از طرفی مسئولیت پذیریم باعث میشد تمام کارهایم سر وقت انجام بشه. البته نباید از حمایت های معنوی و گاهی کمکهای همسرم هم چشم پوشی کنم. قطعا پشتیبانی ایشون نبود من نمیتونستم موفق بشم. وقتی وارد دانشگاه شدم برای استفاده از قانون جوانی جمعیت به دفتر نهاد مقام معظم رهبری مراجعه کردم اما دوستان در ابتدا به اشتباه پنداشتن من برای ثبت نام در طرح دردانه رفته ام و گفتند که با ثبت نام در این طرح میتونم وام دریافت کنم که من این را هم مرهون لطف خدای مهربون میدونم. خدا در لحظه لحظه ی زندگی تک تک ماها هست. اگر نمی بینید یا حس نمیکنیم ایراد از ماست نه خدا. خدا سالها و قرن هاست که خداست و خدایی کردن را خوب بلده. هر وقت هر جا گیر کردین فقط به خودش تکیه کنید. من الان مدتهاست میگم خدا خودت پازل زندگیم را بچین و زندگیم را مدیریت کن که تو بهترین مدیر و مدبری و قطعا خدا بهترین را برای هر بنده اش میخواد. ولو اینکه اون لحظه دلخواه ما نباشه. از قدرت دعا غافل نشید. خدا درِ دعا را به روی بنده اش باز نمیکنه که در استجابت را ببنده. یعنی وقتی درِ دعا را باز کرد و شما دعا کردید درِ اجابت هم بازه. اما گاهی شکلش به دلخواه ما نیست. عزیزان دلم من این تجربه رو چند بار آماده ارسال کردم اما هربار به دلایل نامعلومی ارسالش نمیکردم تا اینکه تقریبا یک ماه قبل متوجه شدم برای بار چهارم و با لطف خدا باردارم. درسته اولش شوکه شدم و حال جسمی خیلی بدی داشتم، همسرم خیلی نگرانم بود ولی توکل بر خدا کردیم و مسیر را ادامه دادیم. امروز دومین امتحان از امتحانات دانشگاه را دادم در حالی که با بدترین ویار ممکن و حال جسمی بدی درس میخونم ولی باز هم به لطف خدا امیدوارم و از قدرت خدا کمک میخوام. قطعا خدا به ما نظر خواهد کرد. انشالا که نتیجه امتحاناتم هم خوب باشه. 👈 ادامه در پست بعدی... 👇👇👇 🌹 @Mazan_tanhamasir
عزیزای دلم درس خوندن و کار کردن و هر فعالیت دیگه ای مانع آوردن بچه نیست. یعنی اصل بچه است. مهم اینه که نتیجه تمام اقدامات شما پرورش یک انسان باشه تا انجام یک کار اداری یا یک مدرک. حالا اگر دوست دارید خب در کنار بچه ها جوری برنامه ریزی کنید که بچه ها اذیت نشن و فعالیتهاتونو انجام بدید. برای من در طول زندگی همیشه خانواده ام یعنی همسرم و بچه هام اولویت بوده. خداروشکر ایشونم همینطور بودن به این فکر کنید که یه روزی ازتون بپرسن این همه عمر کردی و کار کردی نتیجه چی شد و تو بگی این بچه ها را تربیت کردم و تحویل جامعه دادم. ما درگیر یک تابو یا فکر غلط شدیم و میترسیم این تابو را بشکنیم. و نکته بعدی، عزیزای دلم عید غدیر را جدی بگیرید بزرگ بگیرید. عزیزانی که در انتظار اولاد هستن نذر غدیر کنید. به نیت آقامون حضرت علی غذا بدید به فقرا. ما امسال سال سوم هست که انشالا خدا قسمت کنه میخواهیم غذا بدیم. ما روز ولادت آقامون حضرت علی هم غذا میدیم. البته در حد وسعمون و از این جریان کسی مطلع نیست. ما با مقدار کمی از حقوق باقی مانده ی همسرم اقدام به تهیه مواد غذایی برا نذرمون کردیم و در کمال ناباوری هنوز اقدام به پخت نکرده، پولش از طریق دیگه ای به حساب مون برگشت. ائمه کار خیر را بی‌جواب نمیذارن. عید غدیر را بزرگ بشمارید و ببینید چه گره هایی ازتون باز میشه. منم مثل همه خانما تو این سالها هم سختی کشیدم، هم نداری، هم فشارِ کارِ خونه روم بوده، ولی خدا قطعا توانش رو به آدم میده. بخصوص منی که میگرن دارم و دائم سردرد های وحشتناک دارم ولی خدا همیشه کمک کرده و کارا پیش رفته. در مورد رزق و روزی هم که واقعا خدا همه درها را باز کرده.مهم اینه که ببینیم و بفهمیم. انشالا همگی در پناه آقا امام زمان باشید. 🌹 @Mazan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
YEKNET.IR - nohe sonnati - motiee - shabe 4 muharram 1402.mp3
5.37M
(عج) 🍃این یاحسین فریاد هم عهدی است 🍃آماده باش لشکر مهدی(عج) است ✍ والله اِن قَطعتمو یَمینی (بخدا اگه دست راستم رو قطع کنین ) انی احامی ابداً عَن دینی (هرگز از حمایت دینم و ایمانم دست برنمیدارم) 🎙 🌷 🌹 @Mazan_tanhamasir
🔰 زیارت امام حسین(ع) مثل تجهیز ۱۰۰۰ مجاهد به اسب جنگی! 👈 کیفیت بهتر + متن 🚩 ۲۶روز مانده تا 🥀 🌹 @Mazan_tanhamasir