گلوش گز گز میکرد
دلش میخواست داد بزنه
دادو بی داد راه بندازه
بابا یکی بیاد درکم کنه یکی بیاد بفهمتم
دلش میخواست فریاد بزنه
بگه بابا من حرم میخوام
دلش میخواست زمانو به جلو ببره تا زودتر
به معشوقش برسه
دلش میخواست مثل بچه های کوچولو گریه و زاری راه بندازه و لج کنه
اما
هیچکاری نکرد
دستشو رو قلبش که تیر میکشید گرفت
و اروم خزید زیر پتو و بغضشو قورت داد 💔
+دلتنگتیم بامرام نگامون کن
#شرححال
#سخن