هدایت شده از MoWji 🌊
امروز انگشترم را در خانه جا گذاشته بودم، چند روز پیش هم تسبیحم را!
وقتی متوجه شدم فقط کمی دل نگران شدم، حس کردم چیزی از من کم شده؛
انگار ظاهر دینداری ام ناقص شده باشد،
انگار ایمانم با آن حلقه نقره و عقیق سرخ یمن معنا میگرفت و انگار یاد خدا فقط زمانی همراهم بود که دانه های تسبیح زیر انگشتانم میلغزد.
اما بعد از مدتی تلنگر عمیق تری در دلم نشست...
از کی ایمانم گره خورده به چیزی که در انگشت میچرخد؟
از کی یاد خدا را در مهره های چوبی تکراری گم کرده ام؟
از کی حضور خدا را در برق نگینی کوچک خلاصه کرده ام؟
چقدر آسان، نشانه ها را با معانی عوض کرده ایم!
من ماندهام و خودم...
در حالی که تسبیح و انگشتر در خانه مانده اند،
اما از این میترسم که شاید خودِ دلم سال هاست از خانهٔ ایمان بیرون مانده.
شاید مدت هاست ذکرهایم فقط بر زبان چرخیدهاند،
نه در دل!
شاید مدتهاست که ظاهر را حفظ کردم ، ولی روحی که باید روییده باشد، خشک مانده.
حقیقتا دلم از خودم گرفت...
از این غفلت در لباسی از تقوا،
از این همه ظاهر که برقش چشم مردم را کور میکند و باطن که بیصدا خاک میخورد.
شاید این جا گذاشتن ها بیحکمت نبود...
شاید قرار بود بفهمم که ایمان، به تسبیحی در دست و انگشتری در انگشت نیست،
به دلیست که یاد خدا در آن جا بماند؛
-حتی اگر همه ی نشانهها را جا بگذارد...
Cosmic Koala, Lucid Keys02 Intensity In Silence.mp3
زمان:
حجم:
5.8M
واقعا روانیم میکنه
بی نظیره(: