eitaa logo
🌄 مهمانان خدا 💕
196 دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
5.8هزار ویدیو
50 فایل
پیامهای گوناگون. قرآن حدیث یاد شهدا و....
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ 🔴فرار از زندان ✍️مردی بازاری خلافی کرد و حاکم او را به انداخت. زنش پیش یکی از یارانش رفت و گفت چه نشسته ای که دوستت پنج سال به محبس افتاد، برخیز و مرامی به خرج بده. مرد هم خراب مرام شد و یک شب از دیوار قلعه بالا رفت و از بین نگهبانان گذشت و خودش را به سلول رفیقش رساند. مرد زندانی خوشحال شد و گفت زود باش زنجیرها را باز کن که الآن نگهبان ها می رسند. دوستش گفت می دانی چه خطرها کرده ام، از دیوار قلعه بالا آمدم، از بین نگهبان ها گذشتم، برای نجات تو خودم را به خطر انداختم. سپس زنجیرها را باز کرد. 🔸به طرف در که رفتند، مرد گفت می دانی چه خطری کرده ام، از دیوار قلعه بالا آمدم، از بین نگهبان ها گذشتم، برای نجات تو خودم را به خطر انداختم. رفتند پای دیوار قلعه که با طناب خودشان را بالا بکشند. مرد گفت می دانی چه خطری کرده ام، از دیوار قلعه بالا آمدم، از بین نگهبان ها گذشتم، برای نجات تو خودم را به خطر انداختم. با دردسر خودشان را بالا کشیدند. 🔹همین که خواستند از دیوار به پایین بپرند، مرد گفت می دانی چه خطری کرده ام، از دیوار قلعه بالا آمدم، از بین نگهبان ها گذشتم، برای نجات تو خودم را به خطر انداختم. مرد زندانی فریاد زد نگهبان ها، نگهبان ها، بیایید این مرد می خواهد من را فراری بدهد! تا نگهبان ها آمدند، مرد فرار کرده بود. از زندانی پرسیدند چرا سر و صدا کردی و با او فرار نکردی؟ 🔺مرد گفت پنج سال در شما باشم، بهتر است که یک عمر زندانی او باشم.
🚨رهبر انقلاب خود را چگونه گذراندند؟ ✍️ رهبرانقلاب: من خودم شخصاً جوانىِ بسیار داشتم. هم قبل از شروع انقلاب، به خاطر فعّالیتهای ادبی و و امثال اینها، هیجانی در زندگی من بود و هم بعد که در سال 1341 شروع شد، که من در آن سال، 23 سالم بود.طبعاً دیگر ما در قلب هیجان های اساسی کشور قرار گرفتیم و من در سال 42 ، دو مرتبه به افتادم؛ بازداشت،زندان، بازجویی.می دانید که اینها به انسان هیجان می دهد. بعد که انسان بیرون می آمد و خیل عظیم مردمی را که به این ارزشها علاقه‌مند بودند، و رهبری مثل رضوان‌الله علیه را که به هدایت مردم می پرداخت و کارها و فکرها و راهها را تصحیح میکرد، مشاهده مینمود، هیجانش بیشتر میشد.این بود که زندگی برای امثال من که دراین مقوله‌ها زندگی و فکر میکردند، خیلی پرُهیجان بود؛ اما همه این‌طور نبودند.البته طبعاً دور هم که جمع می شوند،چون طبیعتاً دلشان گرم است، یعنی یک نوع حالت سرزندگی و شادی در طینتشان است. شما باور نمی کنید که انسان وقتی از سنین گذشت،آن لذّتی را که شما مثلاً از یک غذای می برید، دیگر نمی‌برد و نمی داندچیست! آن وقتها گاهی بزرگترهای ما چیزهایی می گفتند که ما تعجّب می کردیم چطور اینها این‌گونه فکر میکنند؟ حالا میبینیم نخیر؛ آن خیلی هم بیراه نمیگفتند. البته من خودم را به‌کلّی از جوانی نکرده‌ام.هنوز هم در خودم چیزی از جوانی احساس میکنم و نمی گذارم که به آن حالت بیفتم.الحمدلله تا به‌حال نگذاشته‌ام و بعد از این هم نمی گذارم. 1377/02/07