eitaa logo
🌄 مهمانان خدا 💕
140 دنبال‌کننده
10هزار عکس
5.5هزار ویدیو
50 فایل
پیامهای گوناگون. قرآن حدیث یاد شهدا و....
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 گاهی اتفاق می افتد در یک مکانی حضور می یابیم که اینترنت وای فای در آنجا فعال است.⬇️👇 💯 آیا می توانیم از صاحب آن، از اینترنت آنجا استفاده کنیم❓ ✍️ پاسخ 👇⬇️ ✅ در صورتی که دارید اینترنت وای فای برای استفاده در آن مکان نصب شده است از آن استفاده کنید🌟 ☑️ اما اگر یقین به عمومی بودن آن نداشته باشید لازم است کرده و از صاحبان آن مکان 💫 💢 زیرا اتصال به اینترنت دیگران و استفاده از آن از صاحبش و حرام است ⛔️ ⬅️ و در صورت استفاده کردن، 👇 💯 باید به همان اندازه ای که مصرف شده، را به صاحبش 📣 و اگر صاحبش را نمی شناسید باید به دنبال او بگردید و ❗️ 🌐 و در صورت نیافتن صاحب آن، از طرف او بدهید.❗️ ┄┄┅═✧❁🌼💐🌸❁✧═┅┄ @golestannahj ┄┄┅═✧❁🌼💐🌸❁✧═┅┄
🏴 شب عاشوراست... و قلب نازنین امام زمان (عج الله تعالی فرجه) در عزای سرداران دشت کربلا در فشار زیاد است؛😔 برای سلامتی وجود مبارک حضرت، فراموش نشود لطفا به دیگران هم اطلاع دهید اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
🔴همدردی با نیازمندان ✍یکی از مقلدین شیخ انصاری که از تجار و ارادتمندان او بود به خدمت شیخ رسید و بعد از بوسیدن دست او یک عبای گران قیمت زمستانی که در نوع خود از جهت جنس ورنگ از ارزش زیادی برخوردار بود به رسم هدیه بر دوش وی انداخت. روز بعد که برای نماز جماعت به امامت شیخ انصاری به محضر او آمد ، مشاهده کرد همان عبای ساده ی قبلی بر دوش اوست که با مقام بزرگ زعامت وی سازگاری ندارد. از عبایی که هدیه کرده بود سوال کرد . شیخ فرمود: آن را فروختم و از پول آن چندین عبا تهیه کردم. گفته اند شیخ دوازده عبای زمستانی تهیه کرده و به مستحقین که عبای زمستانی نداشتند داد. تاجر گفت:مولای من! آن عبا برای شما بود و برای شخص شما آورده بودم که از آن استفاده کنید،نه اینکه آن را بفروشید و با پول آن ،عبا های متعددی تهیه کنید و به مستحقین بدهید. شیخ فرمود:دلم راضی نمی شود که خود چنین عبایی بپوشم و دیگران از یک عبای ساده زمستانی محروم باشند. 📚مکاسب کلانتر، ج 1، ص 129. (علیه السلام) لباسی را خریداری کرد که خوشایند او قرار گرفت، پس آن را در راه خدا داد و فرمود:شنیدم (ص)فرمود:کسی که دیگری را بر خود برگزیند خداوند در روز را برای او بر می گزیند. 📚 تفسیر نورالثقلین، ج5 ، ص 285. 📚 قصه های تربیتی / محمد رضا اکبری
⭕️به خدا توبه دارد، خجالت دارد، یه بی سر و پا کتاب می نویسد بنام «امیرالمومنین مروان»!!! یه بی غیرت دیگر می نویسه «امیرالمومنین یزید» و... اونوقت من و تو می گیم «امام»علی!!!!! 🔰 آیه الله جواد تبریزی روی منبر گریه می کرد و می گفت: ( اینقدر نگید «امام علی» سنی ها به حجت الاسلام میگن «امام»! مگر رسول الله در غدیر دستور نداد از این به بعد به علی(علیه السلام) بگید امیرالمومنین؟ پس چرا در ۳۰ - ۴۰سال گذشته عادت کردید بگید «امام علی»؟ آیا «آقای عالم» کم مظلوم بوده که در بین شیعیان، مظلومیت تازه ای پیدا کرده؟ ✳️من بعد از شنیدن این سخنان با تعجب دست به تحقیق زدم اون زمان این نرم افزار و...نبود، ولی با کمال تعجب دیدم در کل آثار محدث قمی ( م. ۱۳۱۹ ش. ) یک جا کلمه «امام علی» نیست، در آثار علامه امینی (م. ۱۳۴۹ ش.) نیست، در کتب دیگر هم نیست؛ مگر کتب اهل سنت! بله در آثار علامه عسکری زیاده چون مخاطب او اهل سنت بودند 🌸جهت خوشنودی دل آقا علیه السلام این متن را ترویج کنید تاجبران مافات شود!.... 🌺نشر این مطلب جاریه برای دنیا واخرت نشر دهنده محسوب میشود...
😁 ‏🚶‍♂حیف‌نون یه کاغذ پيدا ميکنه که روش يه شماره تلفن نوشته بود 📞زنگ ميزنه به همون و ميگه: آقا من شماره تون رو پيدا کردم آدرس بديد بيارم خدمتتون! 😐😐 🤣🤣😁 🌷🌹🌷🌹🌷 ⭕️برداشتن یا پول پیدا شده است ✍️.. كه انسان پيدا می‏كند : اگر نشانه‏ اى ندارد كه بواسطه آن معلوم شود احتياط واجب آن است كه از طرف صاحبش بدهد. احکام شیرین
😂 ‏یه بار یکی از رفقا یه 10هزار تومنی پیدا کرد، برداشت گذاشت جیبش و گفت: "چرا همیشه امتحان باشه یه بارم باشه" 😎 🤣🤣😁 🌷🌹🌷🌹 ⭕️برداشتن شیء یا پول پیدا شده است ✍️.. مالى كه انسان پيدا می‏كند : 1️⃣ اگر نشانه‏ اى ندارد كه بواسطه آن صاحبش معلوم شود احتياط واجب آن است كه از طرف صاحبش بدهد. 2️⃣ اگر مال پیدا شده، نشانه دارد و ارزش آن 1درهم و بیشتر است، واجب است بى درنگ آن را اعلام كند و اگر به عمد اعلام نكند و تأخیر بیندازد، گناه كرده، و باز هم واجب است اعلام كند. 3️⃣ اگر مال پیدا شده نشانه‌دار است و ارزش آن كمتر از 1درهم باشد، طرف میتواند برا خودش بردارد ، ولی اگر مالك پیدا شود و مال از بین نرفته، باید آن را به صاحبش برگرداند و اگر از بین رفته، ضامن نیست. احکام شیرین
🟢 فضائل امیرالمونین علیه السلام ♦️تیم یک نفره مذاکره کننده امیرالمؤمنین علی علیه السلام با معاویه 🔸 براى امير المومنين عليه السلام نامه اى از معاويه رسيد. 🔹 حضرت مهر نامه را شكست و قرائت كرد : 🔹 " از طرف امير المومنين و خليفة المسلمين ، معاويه بن ابى سفيان براى على! 🔹 اى على ! در جنگ جمل هر چه خواستى با ام المومنين عايشه و اصحاب رسول خدا طلحه و زبير كردى، اكنون مهياى جنگ باش! 🔹 حضرت جواب نامه را اينگونه نوشت : از طرف عبدالله، تو به رياست مى نازى و من به بندگى خداوند، من آماده جنگ هستم. به همان نشان كه " انا قاتل جدك و عمك و خالك : من همان قاتل پدربزرگ و عمو و دايى تو هستم " 🔸 سپس نامه را مهر و امضاء فرمود و از شاگردانش كه در محضرش بودند ، پرسيد : كيست كه اين نامه را به شام ببرد ؟ كسى جواب نداد. 🔹 دوباره حضرت سوالش را تكرار فرمود و اين بار طرماح از ميان جمعيت برخاست و عرض كرد : على جان ! من حاضرم . 🔹 حضرت ضمن اينكه او را از متن تند نامه آگاه كرد ، فرمود : طرماح ! به شام كه رفتى مواظب آبروى على باش... 🔹طرماح گفت : سمعاً و طاعةً ... آنگاه نامه را گرفت و بسوى شام حركت كرد 🔹 معاويه در باغ قصرش بود كه عمرو عاص خبر رسيدن يكى از شاگردان على را به او رساند. 🔹 معاويه فورا دستور داد كه بساطى رنگين پهن كنند تا شكوه آن طرماح را تحت تاثير قرار بدهد و او را به لكنت بيندازد . 🔹 طرماح وقتى وارد شد و آن فرشهاى رنگين و بساط مفصل را ديد ، بى اعتناء با همان كفشهاى خاك آلوده اش قدمها را بر فرشها گذاشت! 🔹 سپس خود را به معاويه رساند و همانطور كه او بر مسندش لميده بود ، طرماح نيز لم داد و پاهايش را دراز كرد! 🔹 اطرافيان معاويه به طرماح اعتراض كردند كه پاهايت را جمع كن! اما او گفت : تا آن مردك ( معاويه ) پاهايش را جمع نكند ، من هم پاهايم را جمع نخواهم كرد! 🔹عمرو عاص به معاويه در گوشى گفت : اين مردى بيابانيست و كافيست كه تو سر كيسه ات را كمى شل كنى تا او رام بشود و لحنش را هم عوض كند. 🔹 معاويه ضمن اينكه دستور داد تا سى هزار درهم پيش طرماح بگذارند ، از او پرسيد : از نزد كه به خدمت كه آمده اى ؟ 🔹 طرماح گفت : از طرف خليفه برحق ، اسدالله ، عين الله ، اذن الله ، وجه الله ، امير المومنين على بن ابيطالب نامه اى دارم براى امير زنازاده فاسق فاجر ظالم خائن ، معاوية بن ابى سفيان! 🔹 معاويه ناراحت از اينكه سى هزار درهم نيز نتوانسته است كه اين شاگرد على عليه السلام را ساكت كند ، گفت : نامه را بده ببينم! 🔹 طرماح گفت : روى پاهايت مى ايستى ، دو دستت را دراز ميكنى تا من نامه على عليه السلام را ببوسم و به تو بدهم. 🔹 معاويه گفت : نامه را به عمرو عاص بده 🔹 طرماح گفت : اميرى كه ظالم است ، وزيرش هم خائن است و من نامه را به خائنى چون او نميدهم. 🔹 معاويه گفت : نامه را به يزيد بده 🔹طرماح گفت : ما دل خوشى از شيطان نداريم چه رسد به بچه اش! بالاخره معاويه طبق خواسته طرماح عمل کرد و نامه را گرفت و خواند. 🔹 بعد هم با ناراحتى تمام كاتبانش را احضار كرد تا جواب نامه را اينگونه بنويسد : على ! عده لشكريان من به عدد ستارگان آسمان است، مهياى نبرد باش " 🔹 طرماح برخاست و گفت : من خودم جواب نامه ات را مى دهم: على عليه السلام خود به تنهايى خورشيديست كه ستارگان تو در برابرش نورى نخواهند داشت. 🔹 سپس خواست برود كه معاويه گفت " طرماح ! سى هزار درهمت را بردار و سپس برو " 🔹 اما طرماح بى اعتناء به حرف معاويه و بدون خداحافظى راه كوفه را در پيش گرفت. 🔹 معاويه رو به عمرو عاص كرد و گفت : حاضرم تمام ثروتم را بدهم تا يكى از شما به اندازه يک ساعتى كه اين مرد از على طرفدارى كرد ، از من طرفدارى كند! 🔹 عمرو عاص گفت : بخدا اگر على به شام بيايد ، من كه عمرو عاصم نمازم را پشت سر او ميخوانم اما غذايم را سر سفره تو ميخورم!! 📕 الأختصاص ص ١٣٨ ‌‌ مطالب جاریه است. صلوات یادتون نره ☺️ اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. 🌺🌺🌺🌺