eitaa logo
مهر ماندگار
1.7هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
3.7هزار ویدیو
46 فایل
یاوران وقف/ خادمان قرآن و امامزادگان فرهنگی _ اجتماعی _ سیاسی ارتباط با مدیر کانال: @khrazaviadmin
مشاهده در ایتا
دانلود
💠خاطرات شهید یونس زنگی آبادی 📕برگرفته از کتاب مثل مالک 🔅ساعت هشت شب ترکش خورد توی کتفش ، از ترس این که کار کاریز تموم نشه ، یا اینکه حاج قاسم بفهمه و برش گردونه عقب ، 🌛تاساعت چهار صبح کار کرد و کاریز رو تموم کرد. دو سه روز بعد دیدمش ،از بیمارستان فرار کرده بود ،خندید و گفت: هنوز این دستم سالمه 😊 🕊🕊🕊🕊 🔅آخرین باری که زخمی شد ترکش خورد به گلوش ،راننده داشت راه رو اشتباه می رفت ،همونطور که کف آمبولانس خوابیده بود با دست راه رو نشون می داد . 🌛اونقدر توی منطقه مونده بود که با اون حال و روزش می دونست باید از کدوم راه بره . 🕊🕊🕊🕊 🔅حواله ی ماشین رو که دادن بهش ،قبول نکرد.با خودم گفتم : چقدر وضعش خوبه که ماشین رو قبول نمی کنه . وقتی رفتم تو خونه ش دیدم یه اتاق کاهگلی هست و یه اتاق نیمه کاره 😳 🕊🕊🕊🕊 🔅بیست و پنج روز از عملیات" والفجر هشت "میگذشت،تصمیم گرفت خاکریز یکی از خطوط فاو- البحار رو دو جداره کنه با یک چراغ قوه ی کوچک راننده ی بلدوزر رو هدایت میکرد که خاک رو کجا بریزه ... 🌛 راننده که خسته میشد خودش پشت فرمون می نشست .... 🕊🕊🕊 🔅لباسش پر از خون بود تا رفت وضو بگیره لباسشو شستم ،خیلی ناراحت شد؛ 🌛گفت : " راضی نبودم به این کار ؛ وظیفه ی خودم بود ، با همین یه دست سالم می شستم " @Mehremaandegar
✨💔✨ ای شیعه بزن ناله و فریاد امشب از غربت آن غریب کن یاد امشب مسموم شد از زهر، در حجره ی در بسته ی بغداد امشب ✨شهادت امام‌ جواد (ع) تسلیت باد✨ @Mehremaandegar
مهر ماندگار
✅قسمت سی و نهم: نجات یوسف 💥💥💥 سکوت عمیقی بین ما حاکم شد ... می تونستم صدای ضربان قلب مادرم رو بشنوم
✅قسمت چهلم: من واقعا پشیمانم 💥💥💥 با تلاش و سخت کوشی کارم رو شروع کردم ... مورد توجه و احترام همه قرار گرفته بودم ... با تمام وجود زحمت می کشیدم ... حال پدرم هم بهتر می شد ... دیگه بدون عصا و کمک حرکت می کرد و راه می رفت ... همه چیز خوب بود تا اینکه از طریق سفارت اعلام کردن ... متین می خواد آرتا رو ازم بگیره ... دوباره ازدواج کرده بود ... تمام این مدت از ترس اینکه روی بچه دست بزاره هیچی نگفته بودم ... تازه داشت زندگیم سر و سامان می گرفت ... اما حالا ... اشک چشمم بند نمی اومد ... هر شب، تا صبح بالای سرش می نشستم و بهش نگاه می کردم ... صبح ها با چشم پف کرده و سرخ می رفتم سر کار... سرپرست تیم، چند مرتبه اومد سراغم ... تعجب کرده بود چرا اون آدم پرانرژی اینقدر گرفته و افسرده شده ... 🍀🍀🍀 اون روز حالم خیلی خراب بود ... رفتم مرخصی بگیرم ... علت درخواستم رو پرسید ... منم خلاصه ای از دردی رو که تحمل می کردم براش گفتم... نمی دونم، شاید منتظر بودم با کسی حرف بزنم ... 🍁🍁🍁 ازم پرسید پشیمون نیستی؟ ... عمیق، توی فکر فرو رفتم ... تمام زندگی، از مقابل چشمم عبور کرد ... اسلام آوردنم ... ازدواجم ... فرارم ... وعده های رنگارنگ اون غریبه ها ... کارگری کردنم و ... نمی دونم چقدر طول کشید تا جوابش رو دادم ... 🍃🍂🍃🍂 - چرا پشیمونم ... اما نه به خاطر اسلام ... نه به خاطر رد کردن تمام چیزها و وعده هایی که بهم داده شد ... من انتخاب اشتباه و عجولانه ای کردم ... فراموش کردم انسان ها می تونن خوب یا بد باشن ... من اشتباه کردم و انسان بی هویتی رو انتخاب کردم که مسلمان نبود ... انسان ضعیف، بی ارزش و بی هویتی که برای کسب عزت و افتخار اینجا اومده بود ... اونقدر مظاهر و جلوه دنیا چشمش رو پر کرده بود که ارزش های زندگیش رو نمی دید ... کسی که حتی به مردم خودش با دید تحقیر نگاه می کرد ... به اون که فکر می کنم از انتخابم پشیمون میشم ... به پسرم که فکر می کنم شاکر خدا هستم ... @MehreMaandegar
مهر ماندگار
✅ 21 روز تا #عید_غدیر یک فرد از جامعه می تواند: 🔺- با پذیرایی از نمازگزاران در #مسجد محل، مبلّغ غد
✅ ۱۸روز تا یک هیأت و یا یک گروه چند نفره می تواند: 🔺- با دیدار از و اهداء به پدر و مادرهای دینی ما، مبلّغ غدیر باشد. 🔺- با ایجاد ایستگاه صلواتی، مبلّغ غدیر باشد. 🔺- با مراجعه به یک در روز غدیر و از بیماران، دل های پریشان آن ها را در غدیر شاد کند. 🔺- یک تاکسی می تواند در عید غدیر مسافرانش را با ویژه به مقصد برساند. 🔺- یک راننده ی اتوبوس می تواند با پذیرایی شکلات در ماشینش، مبلّغ غدیر باشد. 🔺- یک می تواند با طرّاحی کارت پستال با موضوع غدیر، مبلّغ غدیر باشد. 🔺- یک می تواند با درج یادداشت هایی در نشریّات، به سوالات مردم در مورد غدیر پاسخ بگوید. ⭕️ و شما در پیروی از فرمان پیامبر (ص)، برای رساندن خبر ولایت امیرالمومنین (ع)، در این چه می کنید؟ @Mehremaandegar
📕جانستان کابلستان 💠«..پرسه در خاک همسایه فرصتی است برای نگاه کردن دوباره به ، اتفاقات تازه و آینده پیش رو. هربار وقتی از سفری به ایران برمی‌گردم، دوست دارم سر فرو بیافکنم و بر خاک سرزمین‌م بوسه‌ای بیافشانم...» 🔸رضا_امیرخانی در سال88 سفری چند روزه به افغانستان داشت که حاصل این اتفاق، یک سفرنامه با نام شده است. 🔹در این سفرنامه، امیرخانی تنها در محدوده سفرش به افعانستان نمی ماند، بلکه به تاریخ و آینده، سیاست و اقتصاد و وقایع روز و گاه موضع بندی درباره اتفاقاتی معطوف می شود که این نویسنده همیشه در برابرشان سکوت کرده است. 🔸این سفر که یک مسافرت شخصی و برای ملاقات با چند دوست افغان و دیدار از شهرهای مهم این کشور بود با ماجراهای غیرمنتظره و جالبی برای این نویسنده همراه شد که این ماجراها گاهی است، گاهی و گاهی هم به آشکار شدن می انجامد.... @MehreMaandegar
Haj Mahmoud Karimi - Karimi-ShahadatImamJavad1389[02].mp3
8.14M
🎧 جوون امام رضا (زمينه) 🎤 ▪️مظلوم تر از جواد، بغداد نداشت ▫️آن مظهر داد، تاب بیداد نداشت ▪️مے خواست ڪه فریاد ڪند تشنه لبم ▫️از سوز عطش، طاقت فریاد نداشت @Mehremaandegar
مهر ماندگار
✅قسمت چهلم: من واقعا پشیمانم 💥💥💥 با تلاش و سخت کوشی کارم رو شروع کردم ... مورد توجه و احترام همه ق
✅قسمت چهل و یکم: درخواست عجیب 💥💥💥 جرات نمی کردم برگردم ایران ... من بدون اجازه و خلاف قانون، آرتا رو از کشور خارج کرده بودم ... رفتم سفارت و موضوع رو در میان گذاشتم ... خیلی ناراحت شدن و به نیابت من، وکیل گرفتن ... 🍀🍀🍀 چند جلسه دادگاه برگزار شد ... نمی دونم چطور راضیش کردن اما زودتر از چیزی که فکر می کردم حکم طلاق صادر شد ... به خصوص که پدرش توی دادگاه به نفع من شهادت داده بود ... وقتی نماینده سفارت بهم خبر داد از خوشحالی گریه ام گرفت ... اصلا توی خواب هم نمی دیدم همه چیز این طوری پیش بره ... 🍁🍁🍁 به شکرانه این اتفاق، سه روز روزه گرفتم ... چند روز بعد، با انرژی برگشتم سر کار ... مسئول گروه تا چشمش بهم افتاد، اومد طرفم ... - به نظر حالتون خیلی خوب میاد خانم کوتیزنگه ... همه چیز موفقیت آمیز بود؟ ... منم با خوشحالی گفتم ... - بله، خدا رو شکر ... قانونا آرتا به من تعلق داره ... و لبخند عمیقی صورتم رو پر کرد ... - خوشحالم که اینقدر شما رو پرانرژی و راضی می بینم ... 🍁🍁🍁 از زمانی که باهاش صحبت کرده بودم ... هر روز رفتارش عجیب تر می شد ... مدام برای سرکشی به قسمت ما می اومد ... یا به هر بهانه ای سعی می کرد با من صحبت کنه ... تا اینکه اون روز، به بهانه ای دوباره من رو صدا کرد ... حرف هاش که تموم شد، بلند شدم برم که ... 🍃🍂🍃🍂 - خانم کوتزینگه ... شاید درخواست عجیبی باشه ... اما ... خیلی دلم می خواد پسرتون رو ببینم ... به نظرتون ممکنه؟ @Mehremaandegar
مهر ماندگار
✅ ۱۸روز تا #عید_غدیر یک هیأت و یا یک گروه چند نفره می تواند: 🔺- با دیدار از #سالمندان و اهداء #هدی
✅ ۱۷ روز تا 💠 در هفتمین روز از سفر پیامبر(ص) در مسیر مدینه تا مکه، کاروانیان با عبور از " جحفه " و " خم " عازم " قدید " شدند . " جحفه " در 156 کیلومتری مکه، میقات کسانی است که از مسیر شام و مصر به مکه مشرف می شوند. تقریباً در سه کیومتری این محل به طرف مکه، قرار دارد که در آن روزگار، آبگیری در خود داشت و درختانی کهنسال بر آن سایه انداخته بودند . 🔸"جحفه" که در سه راهی مسیرهای مدینه، عراق و مصر به حساب می آمد، خود یادآور خاطرات شیرینی بود. یک سال پیش یعنی در سال نهم هجرت، در همین محل بود که امیرالمومنین (ع) به ابوبکر رسیدند و ماموریت ابلاغ آیات برائت را از او تحویل گرفتند . 🔺وقتی آیات آغازین سوره برائت نازل گردید و پیامبر(ص) فرمان یافتند که آن آیات را در ایام حج به مشرکین ابلاغ و با آنان اتمام حجت کنند، رسول اکرم (ص) ابتدا ابوبکر را به همراه چهل نفر مامور انجام فرمان ساختند. اما پس از آن جبرئیل نازل گردید و پیغام خدا را رسانید که : این کار حتماً باید توسط خود پیامبر (ص) یا کسی که از او باشد، صورت گیرد. پس امیرالمومنین مأموریت یافت و پای در راه گذاشت . 🔹و چنین بود که جحفه بار دیگر فضیلت بی حد، و برتری بی قیاس را نسبت به دیگر مسلمانان گواه آورد. و در پی آن در دهم ذی الحجه سال نهم، صدای رسای (ع) در جمره عقبی در منا طنین انداز شد که: " 💢برائه مِنَ اللهِ وَ رَسُوله الی الذینَ عاهَدتم مِنَ المُشرکین. " (توبه/1) @Mehremaandegar
18.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خوانده به لبش خطبه زهرا و علی جبرییل آمده از عرش به یک صوت جلی من وکیلم که به بدهم را؟ زیر لب از سوی گفت:بلی 💠 سالروز پیوند آسمانی دو نور مبارک باد. @Mehremaandegar
19.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👤 شیراحمد میربلوچ، کارآفرین موفق استان سیستان و بلوچستان 💠 آقای میربلوچ یک کارگاه تولید نقل و نبات با ۹ کارگر در روستای خودش راه اندازی کرده است. @Mehremaandegar