eitaa logo
خودسازی مهرورزان/استاد مهرفرزی
53.6هزار دنبال‌کننده
753 عکس
178 ویدیو
7 فایل
﷽ امام علی(ع): خودسازی در گرو مبارزه با هوای نفس است. ورود‌آقایان‌ممنوع⛔ پل ارتباطی با ما @zmffse تبلیغات: @MozhganAb مهارت های مهرورزان: @ostad_Mehrfarzi_1 مراقبه معنوی: @moraghebemanavi
مشاهده در ایتا
دانلود
۱ـ سخت‌گیری نسبت به خود و دیگران ۲ـ نق و غر دائم، نسبت به وضع موجود ۳ـ درگیر شدن قلب در زرق و برق زندگی مدرن چونان امواجی مهیب و مداوم، دریایِ آرام وجود شما را متلاطم میکنند. رمز آرامش ما چیست؟ آن‌ها که ایمان بیاورند و خویشتن را اصلاح کنند، نه ترسی بر آن‌هاست و نه غمگین می‌شوند. ایمان، یقین و رضا، رمزهای تفاوت انسان‌ها هستند. تفاوت انسان‌ها به تفاوت نگاهی‌ست که به عالم و آدم دارند . یک نگاه می‌تواند انسانی مقاوم، صبور، سرزنده، بانشاط، متوکل و امیدوار در سختی‌ها بسازد. نگاهی دیگر، آدمی را ترسو، شکننده، ناامید و پژمرده می‌کند. اگر نگاه‌مان را اصلاح کنیم، یک مؤمن می‌تواند در برابر حوادث بیرونی ثابت‌قدم بماند. جو غالب نمی‌تواند بر او غالب شود. وقتی تو به خودت شک داری، به خودت ایمان نیاورده‌ای؛ به خدا، به ابدیت و جاودانگی‌ات ایمان نیاورده‌ای؛ جاافتادگی خودت را نپذیرفته‌ای. پس چه چیزی را پذیرفته‌ای؟ خودت را به‌عنوان چه می‌پذیری؟ یک زن یا مرد؟ یا یک حیوان؟ در نظام حیوانی و جنگلی دنیا، درندگی، خشونت، زودرنجی، عصبانیت، بی‌رحمی، رشوه، دزدی، کلاهبرداری، گران‌فروشی و کم‌فروشی پدید می‌آید. ما می‌توانیم از راه‌هایی خودمان و خانواده‌مان را به آرامش بیشتری برسانیم. آرامش و احساس خوشی، ابتدا در درون انسان شکل می‌گیرد. درست است که بیرون تأثیر دارد، اما اصل بیرون نیست، اصل درون است. بعضی آن‌قدر خود را ساخته‌اند که بیرون پر از بحران است، ولی درون‌شان آرام است. و برخی برعکس؛ بیرون خوب است، اما درون تاریک و بی‌قرار. مهم این است که انسان چه کند تا به آرامش درونی برسد؛ تا در سخت‌ترین بحران‌ها هم آرامش داشته باشد. پس باید دنبال دو پایه‌ی اساسی شادی و آرامش برویم: ایمان و یقین‌مان را بالا ببریم و رضایتمان را نیز. و از دو عیب بزرگ فرار کنیم: شک و تردید، و نارضایتی. چقدر زیباست: "رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ" خدا از آن‌ها راضی است و آن‌ها نیز از خدا راضی‌اند. انسانی که در دنیا این‌گونه باشد، وقتی وفاتش فرا می‌رسد، وارد بارگاه کسی می‌شود که از او راضی‌ست. آن‌گاه چه معامله‌ای با او خواهد شد؟ انسانی که در زندگی‌اش همواره ناله و افسوس و بداخلاقی دارد، به خودش، به خدا و به همه ایراد می‌گیرد، فشار قبر بسیاری خواهد داشت. چون در دنیا همواره به نفسش فشار آورده. یادمان باشد: نفس ما قبر ماست. هرچقدر درون‌مان شادتر و آرام‌تر باشد، قبرمان هم بازتر، شیرین‌تر و کامل‌تر است. نظام برزخ، ادامه‌ی نظام درونی ماست. کسی که در این دنیا نمی‌تواند شاد و راضی باشد، در آن دنیا هم نخواهد توانست. حضرت می‌فرماید: "الهمّ و الحزن، به شک و سستی می‌آید." وقتی شک کردی به خلقت، به خودت، به انسان‌بودنت، همّت و غم‌ات بیشتر می‌شود. همّت یعنی تلاش، اما بدون نتیجه. کسی که دائم در حال دویدن است ولی هیچ‌گاه نمی‌رسد. این شخص همیشه حسرت آنچه ندارد را می‌خورد و غمش زیاد می‌شود. وقتی شک و تردید در دل آمد، نارضایتی نیز دنبالش می‌آید. و نارضایتی آغاز سقوط انسان است. دائم نق می‌زند، دائم غر می‌زند. سخت‌گیری‌های بی‌دلیل در ازدواج، توقع‌های بی‌جا از خانواده‌ی دختر و پسر، حسرت زندگی دیگران، باعث می‌شود حتی خانه‌ی هزار متری هم زندانی بشود برای کسانی که نمی‌دانند کی هستند. کسی که به جای کمالات درونی و انسانی، به دنبال ظواهر بیرونی می‌رود، هرچه بیشتر به آن‌ها برسد، اضطراب، افسردگی و بیماری‌اش بیشتر می‌شود. چون شخصیت درونی ندارد. محتاج است تا با لباس، اتومبیل، پول، مدرک، شهرت، قدرت، خودش را سرپا نگه دارد. اما روحش تهی‌ست. نظام خلقت طوری آفریده شده که هرچه دارایی‌های درونی‌ات بیشتر باشد، رضایت و آرامشت بیشتر می‌شود. و هرچه فقیرتر باشی از درون، به عوامل بیرونی بیشتر وابسته‌ای و آرامشت کمتر خواهد بود. رمز آرامش ایمان، یقین و رضاست. آرامش در فراموشی خدا و دویدن دنبال دنیا نیست. تو با موبایل، ماشین، لباس و تکنولوژی، نمی‌توانی خودت را آرام کنی. هرچه ابزار بیرونی پیشرفته‌تر، اضطراب درونی بیشتر. چون ذهن درگیر پیچیدگی می‌شود، دچار اضطراب می‌گردد. @Mehrvarzan_group
انسانهای شکاک، ندارند! شک، شخصیت شان را متزلزل می‌کند، و از آنها انسانهایی چندشخصیتی می‌سازد که رنگ آرامش، به خود نمی‌بینند! انسانی که شک و تردید بر او حاکم است، تنهایی زیادی را باید تحمل کند. در ارتباط با حقیقت وجودی خودمان نیز همین‌طور است. کسی که نسبت به خودش شک دارد، یعنی نمی‌داند کیست. او سلسله‌ای از کشش‌های ماورایی، معنوی، بی‌نهایت دارد، اما معنای آن‌ها را نمی‌فهمد؛ نمی‌داند این کشش‌ها او را به کجا دعوت می‌کنند. تا به حال فکر کرده‌اید؟ بیندیش! فکر کن! وقتی کسی خودش را بشناسد، از تردید بیرون می‌آید، یعنی می‌داند کیست. چه زیبا می‌گوید باباطاهر: صدای چاووشان مرگ، آوای کسانی‌ست که قدر خود را دانستند، خود را فهمیدند، جایگاهشان را شناختند؛ هم چشم باز کردند و هم گوش شنوا یافتند. امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: در همین دنیا برخی بهشتی‌اند، گویی بهشت را می‌بینند و از نعمت‌هایش بهره می‌برند؛ برخی جهنمی‌اند، چنان‌که گویا عذابش را لمس می‌کنند. این وصف کسانی است که خود را شناخته‌اند. ما بی‌هدف نیامده‌ایم، و اگر ندانیم که مالِ کیستیم، لذت نمی‌بریم. شک مسئله‌ای بسیار مهم است. انسانی که شک بر او حاکم است، همیشه تنها می‌ماند؛ در هر ارتباطی که یقین و بصیرت نداشته باشد، ملاک و معیار نداشته باشد، سقوط می‌کند. گاهی انسان دچار حالت چندشخصیتی می‌شود. در موقعیت‌های مختلف گاهی جوگیر می‌شود، گاهی به بی‌راهه می‌رود. کسانی که دائماً دچار تردید و شک هستند، قدرت تصمیم‌گیری روشنی ندارند. این افراد نه‌تنها خود را آزار می‌دهند، بلکه اطرافیانشان را هم خسته می‌کنند. در ارتباط با حقیقت وجودی‌ خود هم همین است. کسی که نسبت به خودش شک دارد، نمی‌داند کیست. او کشش‌های ماورایی، معنوی، و بی‌نهایت دارد، اما نمی‌داند این کشش‌ها چه معنایی دارند. بعد می‌گوید خب، من که یک زنم... یا یک مردم...! اشتباه انسان از همان‌جا شروع می‌شود که خودش را به‌جای "انسان" بودن، "زن" یا "مرد" می‌بیند. زن و مرد بودن، بخش جنسی ماست، نه همه ما. زنانگی و مردانگی مربوط به بُعد حیوانی ماست، نه انسانی ما. انسان در بُعد آسمانی‌اش، کشش‌های قدسی، ملکوتی، پاک و بی‌نهایت دارد. سعی می‌کند این کشش‌ها را با مسجدی، حسینیه‌ای، نمازی، زیارتی، شعری، موسیقی یا هنری آرام کند. اما وقتی این کار را به عنوان "زن" یا "مرد" انجام می‌دهد، آن بخش حیوانی است که دارد برای کشش‌های آسمانی راه‌حل می‌تراشد. گاهی بی‌برنامه راه می‌افتد مسجد، گاهی نماز می‌خواند، گاهی نمی‌خواند. گاهی زیارت می‌رود، اما بیشتر برای ارضای حس درونی‌اش است. عرفان‌های کاذب هم که این روزها زیاد شده‌اند، مشتری‌هایشان کسانی‌اند که نمی‌دانند برای چه به دنیا آمده‌اند، معنای خودشان را نمی‌دانند. نمی‌دانند از کجا آمده‌اند، کجا هستند، به کجا می‌روند. فقط یک حس درونی دارند که فراتر از علم و جنسیت است و نمی‌دانند باید با آن چه کنند. آن وقت هر کس که بگوید "من عارفم" یا "واصلم"، جذبش می‌شوند. کسی که خودش را بشناسد، دیگر دچار تردید نمی‌شود. مثلاً هیچ‌وقت به یک مرد نمی‌گویند "بیا شوهرت بدیم" یا به دختر بگویند "بیا زن بگیر!" خنده‌دار است! چون در بخش حیوانی خود هیچ‌کس اشتباه نمی‌کند. نیازهایش را می‌شناسد و معصومانه عمل می‌کند. اما وای به روزی که انسان نداند انسان است؛ نداند برای چه خلق شده؛ نداند ماهیت اصلی‌اش چیست. اگر این را نداند، بیرون هم به او فشار می‌آورد. درونش چیزی غیر از دنیا و مادیات می‌خواهد. وقتی نمی‌داند کیست، فقط درگیر خانه و ماشین و زن و شوهر و فرزند و رقابت‌های بی‌پایان می‌شود. اما اگر بداند که انسان است، نوع دغدغه‌ها، آرزوها و هوس‌هایش متفاوت می‌شود. نه این‌که نیازهای حیوانی‌اش را نادیده بگیرد، اما آن‌ها دیگر اولویت نیستند. بخش عقلی‌اش هم هست، دنبال علم می‌رود، اما باز هم آن بخش عقلانی همه چیزش نیست. اصل، بخش فوق‌عقلانی و فطری اوست. @Mehrvarzan_group
یقین، نقطه‌ی مقابل شک ، و نقطه‌ی اَمنِ شماست! قبل از شروعِ هر کارِ عبادی و معنوی ابتدا شک و تردیدهایت را برطرف کن! یقین، خیر محض است حضرت فرمود: «علی الیقین خیرٌ من العباد»؛ یعنی انسانی که با یقین بخوابد، بهتر از کسی‌ست که عبادت ‌کند اما در دلش شک و تردید باشد. یقین، بهترین نعمتی‌ست که خدای متعال در دل انسان قرار می‌دهد. اگر یقین نباشد، شک بر وجود انسان مستولی می‌شود، اهداف نامفهوم و مبهم می‌گردند. وقتی هدف روشن نباشد، حرکت، مستقیم، صحیح و مستمر نخواهد بود. کسی که در مورد خدا، معصوم یا حتی قرآن دچار تردید شود، در واقع از ابتدا اطمینانی نداشته است. از یک‌سو می‌گوید: «سبحان‌الله، خدایا تو منزهی از ظلم»، اما از سوی دیگر مدام با خدا درگیر است و از او گلایه دارد. این یعنی هنوز در وجودش شک هست. ما باید اول شک‌هایمان را برطرف کنیم. یقین، وقتی حاصل شد، باید آبیاری شود؛ چون گاهی با حوادث، شهوت، غضب، طمع، ضعف‌های اخلاقی و غیره، تضعیف می‌شود. ممکن است شک جدیدی به وجود نیاید، اما یقین قبلی ضعیف شود. اگر جایی مشکل داریم، باید همان را حل کنیم. بنشینیم و صادقانه، حتی کفرآمیزترین سؤالات را مطرح کنیم و از آن‌ها نترسیم. وقتی به آرامش رسیدیم، یعنی به یقین رسیده‌ایم. آن‌وقت حتی اگر کاری را دوست نداشته باشیم، چون می‌دانیم درست است، با آرامش انجامش می‌دهیم. بعضی‌ها نماز می‌خوانند، ولی خداشان "به درد نمی‌خورد" چون هنوز با شک و رابطه فانتزی عبادت می‌کنند. برای امام حسین (ع) صلوات می‌فرستند، شله‌زرد می‌دهند، اما هنوز با او ارتباط قلبی ندارند. در نتیجه، از خدا یا اهل‌بیت کمکی دریافت نمی‌کنند و احساس تنهایی می‌کنند. با اولین بی‌محلی، یا با یک اتفاق سخت، می‌شکنند. در حالی که اگر یقین داشته باشند، هیچ‌وقت احساس بی‌پناهی نمی‌کنند. حضرت فرمود: «انسانی که با یقین بخوابد، از هزاران عبادت با تردید بهتر است». نماز شب می‌خواند اما هنوز با خدا درگیر است، این یعنی هنوز شک دارد. کسی که "سبحان‌الله" می‌گوید، باید در دلش هم خدا را منزه بداند، نه اینکه همزمان از کارهای خدا گله کند. اگر در وجودت شک داری، باید آن را برطرف کنی. فهرستی واقعی از ابهامات، سؤالات، و شبهاتت تهیه کن. بنویس: «به اینجاها شک دارم، این موارد را نمی‌فهمم، این احکام را نمی‌پسندم». بعد آن را ببری پیش یک کارشناس واقعی و مورد اعتماد.✅ نه پیش خاله و عمه و دوست و فامیل که آن‌ها هم ممکن است شک نداشته باشند ولی تو را هم مردد کنند. یقین وقتی تثبیت می‌شود که خودت با عقل، منطق و آگاهی دنبالش بروی. تلقین هم بخشی از این فرایند است. مثلاً تکرار اذکار و ذکرهایی مثل «سبحان‌الله»، «الحمدلله»، «الله‌اکبر» باعث می‌شود مفاهیم در ذهن تو حک شود. اما باز اگر شک داری، نترس. حتی اگر بعد از سی سال نماز خواندن هنوز سؤالات بنیادین داری، عیب نیست. بنویس: «خدا کیست؟ از کجا آمده؟ امام زمان کیست؟». حتی اگر از بعضی احکام مثل مهریه، نفقه، وظایف زن و شوهر، ناراحت یا عصبانی هستی، آن را پنهان نکن. با خودت روراست باش. پیامبر فرمود: «اگر مردی توانایی تأمین اقتصادی، عاطفی و معنوی زن را ندارد، نباید ازدواج کند». همین‌طور اگر زنی نخواهد در زندگی همراه همسرش باشد، حتی اگر شاغل هم نباشد، اما در عاطفه، فهم، همراهی، و حمایت از همسر کوتاهی کند، مسخره‌اش کرده. چون این وظایف انسانی است، نه صرفاً مالی. مشکلت با هر بخشی از دین که هست، برو حلش کن. نمی‌شود گفت: «۸۰٪ دین را قبول دارم، ۲۰٪ را نه.» دین یک بسته کامل است. وقتی بخشی از آن را رد کنی، کل آن را زیر سؤال برده‌ای. مثل کشتی‌ای که فقط یک سوراخ دارد؛ همان یک سوراخ باعث غرق شدنش می‌شود. خداوند انسان را برای جاودانگی و مقام بلند آفریده، نه فقط برای رئیس‌جمهور شدن یا ازدواج کردن. برای انسانیتت برنامه داده. حالا یا همه‌اش را می‌پذیری یا نه. نمی‌شود بگویی: "من نماز را می‌خوانم ولی روزه نمی‌گیرم"، یا "مستطیع هستم ولی به حج نمی‌روم". چنین کسی، طبق قرآن و عقل، مؤمن محسوب نمی‌شود. باید یقینت را تقویت کنی تا آرام شوی. آن وقت حتی اگر کاری را با علاقه انجام ندهی، چون مطمئنی درست است، آرام هستی. قرآن می‌فرماید: "وَ عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُم" شاید چیزی را خوش نداشته باشید، اما به نفع‌تان باشد. @Mehrvarzan_group
این چه خدایی هست، که نمی‌تونه آرامت کنه؟ این چه امام حسینی هست که نمی‌تونه از اضطرابت کم کنه؟ این خدای پلاستیکی ، و این امام حسین توهمی رو فراموش کن... چون زاییده‌ی ذهن خودت هستند! هر که برای چیزی که از دست داده غصه نخوره، راحت می‌گیره، سخت نمی‌گیره. خیلی ناله و فغان نمی‌کنه، جز و ولز و جز فزع نمی‌کنه. می‌فرمود: «بدنِ خودش رو راحت کرده.» می‌گه سخت‌گیری اولین کاری که می‌کنه، بدن رو مریض می‌کنه. مغز، قلب، عروق به هم می‌ریزه.!!! رضا به رضا؛ رضا به قدر الله؛ رضا به قضا الله؛ رضا به بلای الله. قضا و قدر حقه. رضا به هر کدوم از این مراحل، غایتی داره. با مرکب بلا، به اندازه‌ای که بلا رو می‌فهمیم، همون‌قدر هدف سلوکمون رو فهمیدیم و سلامت سلوکمون رو می‌تونیم تشخیص بدیم. مطمئن باشید دل ما رو می‌گیره و خسته می‌شیم؛ از حق جدا می‌شیم؛ پیوندهامون از او بریده می‌شه. این نشونه‌ی اینه که ما بلا رو نفهمیدیم. این همه ذکر گفتم، این همه نماز خوندم، این همه دعا کردم، امام حسین رو صدا زدم، پس چی؟ اگه درست نگاه نکنیم، بانگ نارضایتی‌مون بلند می‌شه. ته دلمون، در سرّ و اخفا، بر خدا اتهام وارد می‌کنیم. اگه این کار رو بکنیم، تسبیح نداریم، مسبّح نیستیم. کسی که مسبّح نباشه، طبیعتاً راضی هم نیست، حامد نیست. ناشکری نکنید. نارضایتی نداشته باشید. نذارید توی دلتون آه و ای‌کاش و حسرت بیاد. کسی که اینا رو تو دلش راه می‌ده، نه بدنش آرامه، نه روحش. اینکه بگه «لا اله الا الله»، من معشوقی جز خدا ندارم، اما دلش هزار جاست، نشون می‌ده که اون اللهی که داره می‌گه، معشوقش نیست، جدی نیست. امام سجاد فرمود: «محال است کسی تو رو بشناسه و محبت تو رو بچشه و به کس دیگه‌ای دل ببنده.» پس اگر با خدا لذت نمی‌بریم، شاد نیستیم، غیب کمکمون نمی‌کنه، دعاهامون مستجاب نمی‌شه، دلیلش همینه. یکی از چیزهایی که می‌تونه ما رو آروم کنه، برخورد درسته با فقدان‌هاست. ما در مواجهه با از دست‌دادن‌ها، نرسیدن به آرزوها، یا چیزی که دوست داشتیم و نشد، باید درست برخورد کنیم. مثلا فکر می‌کردیم خوشبختی یعنی فلان خونه، فلان ماشین، فلانی همسرم باشه. ولی نشد. انسان همیشه برای خودش نسخه می‌نویسه، اما زندگی همیشه مطابق میل پیش نمی‌ره. امام باقر علیه‌السلام فرمود: «مَن تَسَرَّى عَمّا فاتَه، أراحَ بَدنَه»؛ هرکه برای چیزی که از دستش رفته، غصه نخوره، بدنش رو راحت کرده. سخت‌گیری بدن رو مریض می‌کنه. مغز، قلب، اعصاب، همه به هم می‌ریزه. آدم می‌ره دکتر، آزمایش می‌ده، چیزی پیدا نمی‌شه، اما مشکل از روحه. آدم سخت‌گیر، همیشه پشیمونه. چیزی رو که به‌دست میاره، بعداً می‌فهمه که ای‌کاش نمی‌گرفتم. می‌گه اگر برگردم به اول زندگی، با همین آدم ازدواج نمی‌کنم. همون رشته تحصیلی یا شغل رو انتخاب نمی‌کنم. قرآن می‌فرماید: «چه بسیار چیزهایی که شما از آن بدتان می‌آید، ولی برایتان خوب است؛ و چه بسیار چیزهایی که دوستشان دارید ولی برایتان بد است.» اگه یقین بیاری، از چیزی که بدت میاد هم لذت می‌بری. می‌فهمی حکمت پشتشه. اگه همسرت رو دوست نداری، ممکنه خدا در همون، خیر زیادی برات قرار داده باشه. پس ناشکری نکن. پیامبر هیچ‌وقت کلمه «ای‌کاش» نگفت. هرچی رفت، رفته. گم شد؟ کلاه سرت رفت؟ خب حالا چی؟ یکی گفت: چند سال اروپا کار کردم، پول‌هام رو دادم به دوستم که خونه بخره. وقتی برگشتم گفت: برو دنبال کارت، این خونه مال ماست. چی‌کار کنم؟ خودکشی؟ ماشینت تصادف کرد؟ بچه ظرفی شکست؟ همسر اشتباهی کرد؟ نباید سرزنش کنی. زشته. حرف‌هایی مثل: «کوری؟» یا «بی‌عرضه!» فقط اجر رو از بین می‌بره. @Mehrvarzan_group
بزرگترین دشمنِ آرامشِ ما ؛ تمایلات و آرزوهای زیاد و طولانیِ دنیایی است، بطوریکه انسان را در چاه مسابقات و چشم و هم چشمی های دنیا گرفتار کرده و ... به ناآرامی‌های مداوم؛ مبتلااااا زهد و آرامش حقیقی در دنیا هر کس که راحتی و آرامش را دوست دارد، باید در این دنیا برای خود زهد را انتخاب کند. حقیقت زهد در قدم اول و رکن نخست آن، یک امر قلبی است. اصل زهد این است که انسان تمایل قلبی‌اش به سوی آنچه نزد خداست باشد و نسبت به امیال غریزی و طبیعی و عزت‌های ظاهری دنیا چشم‌پوشی کند و آن‌ها را به حداقل برساند. زهد را قرآن این‌گونه معنا می‌کند: «لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ» یعنی نسبت به آنچه از دستتان می‌رود غصه نخورید و نسبت به آنچه به دست می‌آورید، سرمستی نکنید. چرا؟ چون آنچه در دنیا از دست می‌دهید، در واقع ذخیره‌ای است برای آخرت شما. پس از دست دادن در دنیا، از دست دادن واقعی نیست. و اگر نعمتی هم نصیب‌تان شد، مغرور نشوید، چرا که ممکن است امتحان باشد و به ضررتان تمام شود. خدا رحمت کند امام خمینی (ره) را. نقل است که به حاج احمدآقا می‌گفت: «در دوران کشف حجاب رضاخان، یک روز صبح دیدم یکی از روحانیون عمامه بر سر ندارد و تکه‌نانی در دست دارد. به او گفتم: چطور؟ گفت: الحمدلله، لقمه‌ای نان برای صبحانه دارم. عمامه‌ام را برداشته‌اند و آن را برای زن یتیمی داده‌اند تا لباسی برایش بدوزند. حالا هم این لقمه نان را دارم تا ظهر. خدا بزرگ است. احمد، من هنوز حسرت آن مرد را می‌خورم که چقدر بی‌تعلق و آزاد بود.» زهد یعنی این‌که اگر چیزی از دنیا از انسان گرفته شد، پریشان نشود. زهد یعنی بی‌تفاوتی نسبت به دنیا. افراد زیرک به ثروت‌های جاودانه می‌اندیشند، نه به داشته‌های زودگذر. حضرت امیرالمؤمنین (ع) می‌فرمایند: «مَنْ أَحَبَّ الرَّاحَةَ فَلْيَزْهَدْ فِي الدُّنْیَا» یعنی هر که راحتی و آسایش می‌خواهد، باید در دنیا زهد پیشه کند. انسان از بخش‌های گوناگونی تشکیل شده است: بخش جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلانی و فوق عقلانی (همان بُعد انسانی‌اش). هر کدام از این بخش‌ها، معشوق و اله خاص خود را دارند. اما بخش انسانی، معشوقی جز خدا ندارد. این بخش بی‌نهایت‌طلب است و تنها با رسیدن به بی‌نهایت آرام می‌گیرد؛ و آن، فقط خداست. اگر این قوه بی‌نهایت‌طلب، با خدا پیوند نخورد، عطش و طلبش به جای خدا، متوجه کمالات دنیایی می‌شود. انسان به جای رشد روحی، به‌دنبال تعویض مدام لباس، خانه، ماشین، موبایل، زیبایی ظاهری و امثال آن می‌افتد؛ و چون این‌ها محدودند، هرگز او را سیر نمی‌کنند. مثل پستانکی در دهان کودک که موقتاً او را آرام می‌کند، اما نهایتاً ناکامش می‌گذارد. او در مسیر تحصیلات، ثروت، زیبایی و مقام می‌دود، اما هیچ‌گاه آرام نمی‌شود؛ چون روحش به معشوق اصلی خود نرسیده است. فقط بخش عقلی با علم سیراب می‌شود، بخش حیوانی با غریزه، و بخش انسانی فقط با خدا. حتی در ازدواج هم، همسر، معشوق بُعد حیوانی ماست نه انسانی ما. ممکن است ازدواج کنیم، فرزند بیاوریم، به مدارج علمی یا سیاسی برسیم، اما همچنان ناآرام باشیم، چون آن چیزی را که بخش انسانی ما می‌خواهد، به او نداده‌ایم. پیامبر (ص) فرمودند: «کُلُّ حَیٍّ عَطْشَانُ إِلَّا ذَاکِرُ اللهِ» یعنی همه انسان‌ها تشنه‌اند، مگر آن‌هایی که با یاد خدا آرام گرفته‌اند. زهد یعنی این‌که وقتی بخش انسانی‌ات با معشوق حقیقی‌اش، یعنی خدا، آرام گرفت، دیگر دنیا برایت مسئله‌ای نیست. دختر یا پسری که همسر مؤمنی یافته، ولی پدر و مادرش می‌گویند: "او فقیر است، طبقه‌اش با ما فرق دارد"، می‌گوید: مهم ایمان و اخلاق است، نه پول و ظاهر. این یعنی زهد. حضرت زهرا (س) نیز چنین بود. بعضی همسایگانش می‌گفتند: "با فقیری ازدواج کردی". اما ایشان به محتوا و انسانیت نگاه می‌کرد، نه به مال و ظاهر. زهد یعنی اگر خانه‌ات کوچک است، مستأجری، یا در فشار اقتصادی هستی، به‌خاطر آن زندگی‌ات را تلخ نمی‌کنی، چون روح تو با خدا آرام است. @Mehrvarzan_group
معلوم نیست، همه‌ی چیزهایی که بدست میارید، به نفع‌تون تموم بشه! اما همه‌ی سختی‌ها، مصائب و از دست‌دادن های شما، قطعاً به نفع تون تموم میشه! 😳 یعنی چی آخهههههه؟ یک آدمی که همیشه در آسایش باشد، رشد نمی‌کند. کسی که مدام بگوید: «این یعنی نعمت»، اشتباه می‌کند. خداوند در قرآن به مؤمنان می‌فرماید: اگر دیدید من به کف ثروت فراوان و خانواده‌های زیاد داده‌ام، ناراحت نشوید، حسادت نکنید. من این‌ها را به آن‌ها دادم تا در همین دنیا از طریق همین ثروت و فرزندان، عذابشان کنم. همان‌ چیزی که دارند، مایه عذابشان می‌شود. همان باعث حرص و جوششان می‌شود. زُهد یعنی اینکه انسان در برابر بلا یا نعمت، حالت تساوی داشته باشد. یکی از نشانه‌های تواضع در برابر خدا همین است: زهد در دنیا. یعنی بی‌رغبتی نه فقط نسبت به چیزهایی که بر انسان حرام شده، بلکه حتی نسبت به چیزهایی که برای او حلال است. در مورد این‌ها هم انسان بی‌تمایلی نشان دهد. اگر کسی آسایش بخواهد، معنای آسایش این نیست که به معشوق‌های اینجا دل ببندد. به کمالات آن‌ها برس، به خواسته‌هایشان اهمیت بده و به آن‌ها احترام بگذار؛ اما دلبسته هیچ‌کدام نباش. سیره پیامبر این نبود که دنیا را ترک کند، اما وابستگی و چسبیدن به مشتهیات دنیوی—even اگر حلال باشند—نیز مطلوب نیست. دل به این و آن مده. ای دل‌هوس، دل به آن ده که دلت را داده است و بس. کسی که روی زمین با خانواده آسمانی‌اش زندگی می‌کند، با آن‌ها عشق می‌ورزد، با آن‌ها نفس می‌کشد و وقف آن‌هاست؛ کسی که با امام زمانش در پیوند است، برای او زندگی می‌کند، برای آخرتش زندگی می‌کند، با مادرش حضرت زهرا زندگی می‌کند، با خدا زندگی می‌کند—این آدم دیگر در دنیا چه غمی دارد؟ آن‌هایی باید غصه بخورند که این پیوند را ندارند. معلوم نیست اگر چیزی به ما رسید، حتماً به نفعمان باشد. و اگر چیزی از دستمان رفت، حتماً به ضررمان. ممکن است همان شوهر، همان زن، همان بچه، همان مدرک تحصیلی، همان سفر خارجی، همان پول، همان خانه، همان ثروت، بلای جان آدم بشود. اگر نعمتی رسید، باید بگوییم: «خدایا شکر! الحمدلله». اما این نعمت، نباید مایه بدبختی ما شود. در روایات داریم که چند نوع مستی وجود دارد، یکی از آن‌ها مستیِ نعمت است. بعضی‌ها قبل از ازدواج، حال معنوی خوبی دارند، اما بعد از ازدواج مست همسرشان می‌شوند. بعضی‌ها پول‌دار می‌شوند، مست می‌شوند، و یادشان می‌رود که هدف خلقتشان چیست، آخرت کجاست، برزخ کجاست. خداوند به مؤمنان می‌فرماید: اگر دیدید کفار ثروت و خانواده فراوان دارند، حسادت نکنید. همان‌ چیزهایی که دارند، مایه عذابشان می‌شود، چون حرص و جوش بی‌پایان برایشان به همراه دارد. آن‌هایی که ایمان ضعیف دارند، وقتی پول‌دار می‌شوند، حرص و جوششان هم بیشتر می‌شود؛ همیشه اعصابشان خورده، فشارشان بالاست. زهد یعنی تساویِ حال در برابر بلا و نعمت. اگر بلا برسد، یعنی گناهانم آمرزیده می‌شود، درجاتم بالا می‌رود. حتی اگر بلا کوچکی باشد، حضرت فرموده‌اند اگر مؤمنی پولش کم شود و ناراحت شود، همان اضطرابش، کفاره گناهان آن روزش می‌شود. پس هر سختی، نتیجه‌ای برای ما دارد. دیگر دل‌نگران فردا نیستم. هر چه پیش آید، خیر است. اگر سختی باشد، هم کفاره گناهان است، هم فرصت ساخته‌شدن. در همین دنیا فرصت شبیه‌شدن به خدا را پیدا می‌کنم، به خانواده آسمانی‌ام نزدیک می‌شوم. سختی‌ها انسان را انسان می‌کند، بهشتی می‌کند. آن‌هایی که زندگی‌شان فقط آسایش است، اصلاً رشد نمی‌کنند. رشد در فراز و نشیب است. آن‌هایی که سختی دارند، فرصت شبیه‌شدن به اولیای خدا را پیدا می‌کنند. بنابراین فرقی نمی‌کند فردا چه شود—آماده‌ام. اگر تلخ باشد، باز هم شیرین است چون برای خودسازی است. اگر نعمت باشد، شکرش را می‌کنم اما «شنگولی» نمی‌کنم. رقابت با دیگران ما را نابود می‌کند. روح انسان در مقایسه با دیگران راحت نمی‌شود. آسایش یعنی دل‌برکندن از معشوق‌های زمینی. به کمالاتشان برس، اما دلبسته نشو. نه به مدرک تحصیلی، نه به مقامات دنیوی، نه به علوم و نباتات و جمادات. دل‌داده آسمان باش، دلبسته خانواده آسمانی‌ات باش، دل‌خوش به خدای تعالی باش. پیامبر فرمود: "مَن أحَبّ أن یَسکُنَ فی الیَسَر، فَلیَزهَد فِی الدنیا." هر کس آسایش حقیقی می‌خواهد، زهد را انتخاب کند. یعنی هر چه می‌خواهد بشود، بشود—من ضرر نمی‌کنم. غصه‌ای ندارم. غم برازنده انسان باشخصیت نیست. غم، مال آدم‌های کوچک است. آن‌که با خانواده آسمانی‌اش پیوند دارد، هیچ‌وقت غم ندارد. چون همیشه کنار معشوقش است. هر جا باشد، معشوقش با اوست. اگر کسی امام زمانش را دارد، با حضرت زهراست، با خداست، دیگر چه غمی دارد؟ آن‌هایی که پیوند با غیب ندارند باید غصه بخورند. آن‌هایی که لیاقت تردد با عالَم غیب را ندارند. اما کسی که می‌تواند برود و بیاید، با امام زمانش باشد، چه شرافتی بالاتر از این؟ @Mehrvarzan_group
ناآرام‌ترین انسان‌ها کسانی هستند که، با رسیدن به آرزوها، حوائج، موقعیت‌ها و یا دارایی‌های بیشتر، از آسمان می‌بُرّند .... آدم پست کسی است که چیزهایی دارد که این‌ها او را از الله غافل می‌کند. یعنی با یک آقا، با یک جی‌جی‌وی‌جی، الله را کنار می‌گذارد، آخرت را کنار می‌گذارد، بهشت را کنار می‌گذارد، برزخ را کنار می‌گذارد، خانواده آسمانی‌اش را کنار می‌گذارد. خیلی آدم باید کوچک باشد که این‌گونه باشد، مثل بچه کوچولو که اگر کسی بهش یک شکلات بدهد، مادرش را رها کند. این خیلی کوچک بودن است، خیلی بد است. خود خدا در قرآن می‌فرماید: «ما آنچه را در زمین است زینت آن قرار دادیم تا آن‌ها را بیازماییم که کدامینشان بهتر عمل می‌کنند.» یعنی خداوند می‌گوید من همه چیز را در دنیا جذاب و چشمک‌زن آفریدم تا ببینم کی واقعا درست می‌فهمد و درست عمل می‌کند. برخی گول می‌خورند و برخی نه. اصولا این جاذبه‌هایی که در امور دنیا هست، یک بخشی از آن برای فراهم کردن زمینه انتخاب است. مگر ما برای این نیامدیم که خودمان انتخاب کنیم؟ انتخاب باید دو راه داشته باشد تا معنا پیدا کند؛ باید عاملی باشد که ما را به فساد و انحطاط بکشاند تا ما انتخاب کنیم. می‌گوییم نه، ما نمی‌خواهیم؛ ما می‌خواهیم به طرف کمال برویم. پس این تزاحم باید باشد تا انتخاب ما معنا و ارزش پیدا کند. خدا می‌گوید هرچه به شما می‌دهم، امتحانتان می‌کنم که ببینم آیا با این نعمت جدید من را رها می‌کنید و به آن می‌چسبید یا نه؟ غافل می‌شوید یا نمی‌شوید؟ همه بحث‌ها سر این است که دنیا شما را فریب ندهد؛ یعنی آن‌چنان دلبستگی به لذت‌ها پیدا نکنید که شما را از رسیدن به لذت‌های پایدارتر و بالاتر باز دارد. اگر این‌گونه شد، فریب می‌خورید. پس به سبک زندگی‌ات نگاه کن. ببین سبک زندگی‌ات خانواده آسمانی، غیب، بهشت، آخرت، معنویت و الله دارد یا نه؟ اگر این‌ها جدی در زندگی‌ات هستند، خوش به حالت چون باطنت هم انسانی است و داری با الله زندگی می‌کنی. ولی اگر نه، الله کنار، الله گوشه‌ای قرار دارد، نه اینکه دوستش نداشته باشی، اتفاقا دوستش داری، اما خانواده آسمانی‌ات کنار زندگی‌ات نیستند؛ آن‌ها در حاشیه‌اند. این دیگر زندگی انسانی نیست. امام رضا علیه‌السلام می‌فرماید: «من کان لهول شیون یحی الله» — یعنی کسی که ترس از خدا داشته باشد، خدا او را زنده می‌کند. آدم پست کسی است که چیزهایی دارد که او را از الله غافل می‌کنند. یعنی با یک آقا، یک جی‌جی‌وی‌جی، الله را کنار می‌گذارد، آخرت را کنار می‌گذارد، بهشت را کنار می‌گذارد، برزخ را کنار می‌گذارد، خانواده آسمانی‌اش را کنار می‌گذارد. خیلی آدم باید کوچک باشد. مثل بچه کوچولو که یک شکلات بگیرد و مادرش را ول کند. خدا در آیه ۷ سوره کهف می‌گوید: «ما علی الارض زینت الله علیهم.» من همه چیز را در دنیا جذاب و چشمک‌زن آفریدم تا ببینم شما درست عمل می‌کنید یا نه. یک کسی ممکن است یک لباس یا پوشاک او را فریب دهد و دست از انسانیت و حیثیتش بردارد، فقط به خاطر کمی مال و دنیا. خدا می‌گوید من همه این‌ها را چشمک‌زن آفریدم تا ببینم شما بالاخره مرا می‌خرید یا آن دنیا را؟ کی را می‌فروشید؟ چه چیزی را می‌فروشید؟ پس به سبک زندگی‌ات نگاه کن؛ ببین خانواده آسمانی، غیب، بهشت، آخرت، معنویت و الله در آن هست یا نه؟ اگر هست، خوش به حالت چون باطنت انسانی است و داری با الله زندگی می‌کنی. بهشتی هستی. وگرنه الله کنار و گوشه‌ای قرار دارد؛ نه اینکه دوستش نداشته باشی، اتفاقا دوستش داری، ولی خانواده آسمانی تو در حاشیه‌اند. این دیگر زندگی انسانی نیست. سوره توبه، آیه ۲۴، صریح می‌گوید: کسی که شوهر و زن و پدر و مادر و خواهر و برادر و دنیا را بیشتر از آخرت دوست دارد، بیشتر از الله دوست دارد، قرآن می‌گوید این اصلا آدم نیست، این فاسق است، حیوان بیش نیست. چرا؟ چون وقتی شما محدودها را بیشتر از نامحدود دوست داشته باشید، این طبیعی نیست. قرآن می‌گوید فاسق؛ یعنی این آدم طبیعی نیست که بی‌نهایت را رها کند و بچسبد به محدود. پس روایت‌ها را دوباره بخوان، چقدر معنا پیدا می‌کنند. هر کس راحتی را دوست دارد، پس باید زهد را انتخاب کند. کسی که در دنیا زهد دارد، دلش راحت است، بی‌اعتناست. این یعنی آرامش واقعی. خدا می‌گوید: من هر چه به شما می‌دهم، امتحانتان می‌کنم. ببینم آیا با این نعمت به من چسبیده‌اید یا رها کرده‌اید. خاک بر سر کسی که به چشمک دنیایی می‌خورد و ابدیت خود را رها می‌کند. خانواده آسمانی‌ات را رها می‌کند. اگر کسی در نظام طبیعی زندگی می‌کند اما مسلمانی نیست. اگر کسی خانواده‌اش را رها کند، این کار بد است؛ اگر خانواده آسمانی‌اش را رها کند، خیلی اشتباه کرده است. امام العابدین داستان قشنگی دارد: فرمول آسایش و آرامش در زندگی را می‌دهد: «اتق الله و اجر الطلب» یعنی جانب خدا را رعایت کن و در طلب دنیا معتدل باش. @Mehrvarzan_group
زُهـــد، نَدار بودن نیست! دل بریدن است ... از همه‌ی امکانات و نعمتهای دنیا استفاده کن اما دلت را از بندِ آنها آزاد کن ! دلِ آزاد، آرام است♥️ چشم و هم‌چشمی ناآرامی می‌آورد بر روح انسان. رقابت با دیگران ناآرامی می‌آورد و باعث می‌شود انسان از زندگی و داشته‌هایش به هیچ وجه لذت نبرد. قرآن می‌گوید در معنویت رقابت کنید، در خیرات رقابت کنید، در نزدیک شدن به خدا با هم رقابت کنید، در شبیه شدن به خدا با هم رقابت کنید. این خیلی مهم است. اصل سبقت و سرعت گرفتن به سمت خدا، «فرّوا إلى الله» است. ما باید یک زندگی پرشتاب، همراه با عجله‌ای پسندیده به سوی خداوند رحمان داشته باشیم. من باید توی سبقت‌گیرنده‌ها از همه سریع‌تر باشم. عجله و شتابزدگی وقتی خرج غیر خدا شود، صفتی شیطانی است، اما اگر خرج خدا شود، اتفاقاً صفتی پسندیده است. وقتی انسان می‌خواهد دل خدا و اهل بیت را به دست بیاورد، وقتی می‌خواهد دل آسمان را به دست بیاورد و توی آسمان‌ها مسابقه بگذارد، توی کارهای قشنگ مسابقه بگذارد، این خیلی خوب است. آقا، من چطور خودم را به آسایش و آرامش برسانم؟ حضرت فرمود: «فی خلاف فیح» یعنی هوس‌های این بخش‌ها را کنترل کن تا آرام شوی. تو فقط در دنیا یک بخش هست که کاملاً می‌توانی آرامش پیدا کنی، آن هم این است که بخش بی‌نهایت‌طلبت را با معشوقش که الله است، دوست داشته باشی. زهد یعنی وقتی دل هرجایی و هرزه نیست، دل آرام است. هیچ‌وقت دنبال این نباش که ای کاش جای کسی بودم، یا آنچه فلان کس دارد من هم داشته باشم. تلاش برای رفاه خود کردن خوب است، ولی هیچ‌وقت خودت را با کسی مقایسه نکن. لذا جان آرامی دارد. آرامش در این است که انسان هیچ‌وقت خود را با دیگری مقایسه نکند. چشم و هم‌چشمی ناآرامی می‌آورد بر روح انسان. رقابت با دیگران ناآرامی می‌آورد و انسان از زندگی و داشته‌هایش لذت نمی‌برد. رقابت باید در معنویت باشد. قرآن می‌گوید در معنویت رقابت کنید، در خیرات رقابت کنید، در نزدیک شدن به خدا با هم رقابت کنید، در شبیه شدن به خدا با هم رقابت کنید. این خیلی مهم است. در شبیه شدن به اهل بیت نیز باید با هم رقابت کنیم. قرآن می‌گوید «سارعوا» یعنی با سرعت به سمت خدا حرکت کنید. اطرافیانتان ممکن است ضعیف و بی‌انگیزه باشند، شما به این‌ها نگاه نکنید. شما با سرعت مسیر خودتان را طی کنید. امام علی (ع) در دعای کمیل می‌فرماید: «سابقوا إلى مغفرة من ربکم» یعنی در مسیر به سوی خدا سبقت بگیرید. من باید در سبقت‌گیری از همه سریع‌تر باشم. آن‌هایی که می‌خواهند شبیه تو باشند، تلاش می‌کنند. سبقت گرفتن در خیرات، مبرات، به دست آوردن دل خدا و شکار کردن آسمان‌ها، خیلی ارزش دارد. وقتی دو نفر برای جلب دل یک نفر رقابت می‌کنند، هر کدام تلاش می‌کنند بیشتر هزینه کنند و هدیه بهتری بدهند. وقتی انسان می‌خواهد دل خدا و اهل بیت را به دست بیاورد، باید در این مسیر رقابت کند و توی کارهای قشنگ مسابقه بگذارد. توی خلوت و انزوا با معشوق مسابقه بگذار، بقیه را پشت سر بگذار و سراغ این‌ها برو. وقتی همه مشغول دنیا هستند، تو مشغول آخرت باش، مشغول ابدیت باش، مشغول ساخت جاودانگی خودت باش. این را به آن می‌گویند سبقت، این را به آن می‌گویند سرعت، و این خیلی ارزش دارد. ادامه‌اش را دقت کنید: «ولا تتلو مالا ینعک» خیلی زیباست. امام سجاد (ع) می‌فرماید دنبال چیزی که خلق نشده نباش. یعنی دنبال چیزی باش که وجود ندارد، دنبال مال و توانگری دنیوی نباش. کسی که خواهان مال و توانگری دنیوی است، در حقیقت دنبال آسایش است. من می‌خواهم ثروتمند باشم که راحت‌تر باشم، مدرک تحصیلی بالاتر بگیرم که آسایش بیشتری داشته باشم. این‌ها همه دنبال آسایشند، ولی آسایش در دنیا و برای اهل دنیا خلق نشده است. کمالات دنیایی این‌ها بود، درست است؟ وقتی در ایران زندگی می‌کنی، آرامش داری یا نه؟ آرامش نداری. تو در دنیا فقط در یک بخش می‌توانی آرامش کامل داشته باشی، و آن این است که بخش بی‌نهایت‌طلبت را با معشوقش، یعنی خدا، دوست داشته باشی. اگر خدا را رها کردی، آسمان را رها کردی و افتادی توی این رقابت‌های دنیوی، هیچ‌وقت آرامش نمی‌بینی. برخی هنرپیشه‌های معروف دنیا را ببین، با اینکه همه را می‌خندانند و فیلم‌های کمدی بازی می‌کنند، اما خودشان افسرده‌اند، سه بار دست به خودکشی زده‌اند. آرامش دنیا برای انسان نمی‌آید، وقتی با معشوقش پیوند برقرار نکند، مثل کسی است که تشنه است و آب نمی‌خورد، فقط غذای متنوع می‌خواهد که آرام نمی‌شود. خدا از ما خانواده آسمانی می‌خواهد، همسر الهی می‌خواهد، معشوق الهی می‌خواهد. وقتی فقط به دنبال کمالات پایین باشیم، هیچ‌وقت آرامش پیدا نمی‌کنیم. حضرت می‌فرماید دنبال چیزهایی که در دنیا آفریده نشده، نباشید. اگر آرامش می‌خواهی، فقط در پیوند با آسمان است. ناراحتی‌ها در تنهایی‌ها و عزلت‌ها برطرف می‌شود. @Mehrvarzan_group
آسایش برای اهل دنیا افریده نشده... 😳یعنی چی؟ یعنی اگر کسی توی زندگیش آسایش داشته باشه؛ آرامش نداره؟ ما باید به دنبال کشف کانون آرامش در وجود خودمان باشیم. انسان چون بی‌نهایت‌طلب است، اگر در طلب آرامش به سراغ آسایش بیشتر برود، فقط آرامش خودش را به هم می‌زند. «الا بذکرالله تطمئن القلوب» عزیز من، آن خانه عوض کردن، آن اتومبیل عوض کردن، راننده گرفتن و هی عرض و طول زندگی را زیاد کردن، همه این‌ها تعلقات را بیشتر می‌کند تا انسان را هلاک کند عزیزمن. هر چقدر سطح آسایش را بالاتر ببری، از حد مورد نیاز و ظرفیت زندگی، آرامش کمتر می‌شود. پس وقتی کسی دنبال آرامش در آسایش بیشتر می‌گردد، در واقع دارد آرامش بیشتر را از دست می‌دهد. باید رفت پی آن چیزی که باعث طمانینه دل است. گوهر خود را هویدا پیدا کن، کمال این است، و بعد خویش را در خویش پیدا کن، کمال این است و بس. چون تو بی‌نهایت‌طلبی، الهیت بی‌نهایت است؛ آنکه تو را آرامش می‌دهد و آرام می‌کند، از همین جنس است و آن خداوند تبارک و تعالی است. در فرمایشی از حضرت زین العابدین علیه السلام، به محضر مبارکتان تقدیم کردیم که حضرت فرموده بود: «لاتت ما لم اخلق» یعنی برای اینکه آرامش داشته باشید، دنبال چیزی که خلق نشده نروید. وقتی از حضرت سؤال کردند که چطور می‌شود انسان دنبال چیزی برود که آفریده نشده، فرمودند: طلب‌های انسان، چه به دنبال مال باشد و چه آسایش و وسعت در دنیا، همه به خاطر راحتی و آسایش است. راحتی و آسایش در دنیا خلق نشده است. اهل دنیا برای اهل دنیا آفریده نشده‌اند؛ آسایش در بهشت آفریده شده است. در جلسات گذشته به این نکته پرداختیم که انسان چون بی‌نهایت‌طلب است، و مصداق بی‌نهایت هم یکی بیشتر نیست و آن خود حق تعالی است، اگر در طلب آرامش به سراغ آسایش بیشتر برود، فقط آرامش خودش را به هم می‌زند. آسایش را مثل چربی، قند و نمک در نظر بگیرید که برای بدن لازم است، اما اگر از حد معینی بیشتر شود، به بدن آسیب می‌رساند. مثلاً کسی که برای لذت بیشتر از زندگی، بیشتر غذا می‌خورد، در واقع به بدن خود آسیب می‌زند؛ چون شهوت غذا شهوت سیری‌ناپذیر است. اگر بخواهد آرامش را در خوردن بیشتر جستجو کند، ممکن است به پرخوری برسد و بدنش را نابود کند. اگر کسی دنبال آسایش بیشتری باشد، مثل تشنه‌ای است که آب شور می‌خورد؛ ابتدا سیراب می‌شود، اما بعد تشنگی‌اش بیشتر می‌شود. پس کسی که دنبال آسایش بیشتر است، در واقع خلاف هدف خود حرکت می‌کند. هر چقدر سطح آسایش را بالاتر ببری، آرامش کمتر می‌شود. مثلاً کسی که با داشتن مدرک تحصیلی آرامش دارد و بعد به دنبال مقاطع بالاتر می‌رود، اگر ظرفیت نداشته باشد، ممکن است آن مقطع بالاتر برایش آزاردهنده باشد. به همین دلیل دو گروه در کشور ما بیشترین فشارهای روحی و روانی، بیماری‌های جسمی و روحی، شکست‌ها و طلاق‌ها را دارند: تحصیل‌کرده‌ها و کسانی که از پول و آسایش بیشتری برخوردار هستند. وقتی نعمت‌های دنیا مانند تحصیلات، پول، برخورداری‌های دیگر به کسی می‌رسد، اگر مصرف و جذب نداشته باشد، این نعمت‌ها تبدیل به بیماری و مشکل می‌شوند. مثلاً مسئله اضافه وزن: هفتاد درصد بچه‌های زیر بیست سال ما اضافه وزن دارند. این مسئله فقط به خاطر نداشتن تربیت غذایی درست است و به مرور بیماری‌های قلبی، عروقی و سرطان بیشتر می‌شود. هیچ‌کس جلو آن را نمی‌گیرد. آثار اضافه وزن دامنه‌دار است و همه اجتماع را تحت تأثیر قرار می‌دهد. این موضوع فقط درباره اضافه وزن نیست، بلکه هر آسایش و راحتی اضافه وقتی تلنبار می‌شود و مصرف ندارد، فسادآور است و دردسر درست می‌کند. پس وقتی کسی دنبال آرامش در آسایش بیشتر است، در واقع آرامش خود را از دست می‌دهد و دردسر، غم، حرص و جوش و فشار روحی روانی‌اش بیشتر می‌شود. یک عده فکر می‌کنند اگر الان غمگین، مضطرب، زودرنج، بدبخت یا پوچ‌اند، به خاطر نداشتن دنیای بیشتر است و تلاش می‌کنند دنیای بیشتری به دست بیاورند؛ اما همین دنیای بیشتر، مشکلات و گرفتاری‌هایشان را بیشتر می‌کند. ما باید به دنبال کشف کانون آرامش در وجود خودمان باشیم. چون تو بی‌نهایت‌طلبی، الهیت بی‌نهایت است و آنکه تو را آرام می‌کند از همین جنس است و آن خداوند تبارک و تعالی است. هر چقدر انس تو با خانواده آسمانیت، با آسمان، با الله، با معنویت و آخرت بیشتر شود، سطح آرامشت بیشتر می‌شود. هر چه بیشتر انس می‌گیری، چون بی‌نهایت‌طلبی و داری از جنس بی‌نهایت جذب می‌کنی، ضرری برایت ندارد. چون ظرفیت داری و ظرفیت تو بی‌نهایت است. آدم هر چقدر بیشتر انس بگیرد، بهتر، قوی‌تر، شادتر و آرام‌تر می‌شود. برای همین در روایت داریم که خداوند برای هر چیزی حدی گذاشته که اگر از آن حد بگذرد، ضرر دارد و خطرناک است. غیر از یاد خودش، غیر از انس با خودش. @Mehrvarzan_group
خدا، تنها منبعِ شادی و آرامش است! هر چه روح وسیع‌تر؛ به خدا شبیه‌تر و آرامشش بیشتر است. و روحِ وسیع، محصولِ سَرکشیدنِ تلخی‌ها و سختی‌هاست. هر کمالی در تضاد به دست می‌آید. انسان اساساً آن مقامی که می‌خواهد به آن برسد، یعنی ملک کبیر و آن جاودانگی که در آن تشبّه به خداوند تبارک و تعالی دارد، با مبارزه در دنیا حاصل می‌شود؛ با درگیری با سختی‌ها، سختی کشیدن، و مبارزه در تضادها. خدای متعال عالم را برای رشد ما کاملاً مهیا کرده. این‌طور آفریده که می‌شود در این عالم رشد کرد. اگر از ما خواسته در این دنیا «رشد» کنیم، و اهل أحسنُ عملاً بشویم، دنیا را طوری خلق کرده که این رشد ممکن باشد. همه بسترها برای رشد آماده است. این ابتلائات و امتحاناتی که در دنیا پیش می‌آید—و بسیار هم هستند—برای همین‌اند: بستری برای رشد. دنیا و رفاهیاتش، لذت‌ها، شهوات، امکانات، باید تا حدی جذب شوند که بخش فوق عقلانی بتواند حرکتش را انجام دهد، و مزاحم بخش عقلی نشوند. تعادل باید حفظ شود. اگر تعلق انسان به دنیا شد، ترازویش معکوس می‌شود. همه چیز را با معیار دنیوی می‌سنجد. می‌خواهد خرج کند؟ می‌گوید: «نمی‌ارزد!» اما اگر ترازوی انسان درست شد و مدار آن حبّ الهی بود، هرچه را که می‌سنجد، با محبت خدا می‌سنجد. تعلقات ما برای ما ترازو درست می‌کند. پس شرایط خوب است، امکانات هست، به شرط آنکه مزاحم بخش‌های عقلی و فوق عقلانی ما نشود. شخصیت انسان، برای شکل‌گیری درست، باید گوش شنوا داشته باشد تا بتواند به مقام انسانیت، قرب الی‌الله، و مقام ملک کبیر برسد. روایت امام سجاد علیه‌السلام در مورد «آسایش» و «آرامش» روایت بسیار مهمی از امام زین‌العابدین علیه‌السلام داریم. حضرت به یکی از دوستان‌شان فرمودند: "اتق الله و أجمل فی الطلب و لا تتبع ما لم یُخلق" یعنی: «از خدا پروا کن، و در طلب دنیا اعتدال داشته باش؛ دنبال چیزی نرو که خلق نشده.» طرف مقابل پرسید: «چطور ممکن است دنبال چیزی باشیم که خلق نشده؟» حضرت فرمودند: کسی که دنبال غنا (بی‌نیازی)، اموال، و گشایش در دنیاست، همه این‌ها را برای راحتی می‌خواهد. در حالی که اساساً راحتی در دنیا خلق نشده است! فرمودند: "و لم تُخلق الراحة فی الدنیا، و لا لأهل الدنیا. إنما خُلقت الراحة فی الجنة و لأهل الجنة." یعنی: «راحتی نه در دنیا آفریده شده، نه برای اهل دنیا. آسایش فقط در بهشت و برای اهل بهشت آفریده شده.» این جمله را دقت کنید: فقط در بهشت. یعنی دنبال راحتی در خارج از بهشت نباش. دنیا محل مبارزه است. درگیری، تضاد، رشد. همه علوم، مهارت‌ها، صنایع، و هنرها از دل تضاد بیرون آمده‌اند. تلویزیون را نگاه کنید: رشته‌های مختلف ورزشی، هنری، علمی—قهرمان‌ها، دانشمندها، نخبه‌ها—همه با سختی‌ها روبرو بودند. به تضاد غلبه کردند. تمرین، آموزش، ممارست. در هر حرفه‌ای، سختی بوده. تنها تنبلا و بی‌حوصله‌ها هستند که طبق فرمایش امام باقر علیه‌السلام، هم دنیا را از دست می‌دهند و هم آخرت را. ممکن است کسی بگوید: «ما به پول، رفاه، یا بی‌نیازی نیاز نداریم!» نه، این چیزها مثل چربی و قند و نمک در غذا هستند: لازم‌اند، خوشمزه هم هستند، اما اگر زیاد بشوند، بدن را از بین می‌برند. رفاه باید تا حدی باشد که مانع فعالیت عقلی و فوق عقلی نشود. بخش حیوانی ما باید سیر بشود—اما نه زیاد. چرا بعد غذا نمی‌توان مطالعه کرد؟ چون شکم سنگین می‌شود، انرژی بدن می‌رود سمت هضم، و مغز و چشم اذیت می‌شوند. بخش‌های پایینی مثل اسب و قاطر هستند: باید تغذیه شوند، روغن‌کاری شوند، اما هدف رسیدن به مقصد است، نه نگه داشتن خود مرکب. وقتی کسی در زندگی فقط دنبال پول باشد، برای راحتی، درحالی‌که همین الآن با حداقل می‌تواند زندگی را شروع کند، اما می‌گوید: «بگذار مهریه یا جهیزیه زیاد شود» یا «بگذار خانه بخریم، بعد...» این اشتباه است. حتی سربازی هم مانع ازدواج نیست. طرف صبح تا عصر مثل کارمند سر کار است، بعدش وقت دارد. یا درس؟ هیچ‌کس نباید ازدواج را به خاطر درس عقب بیندازد. این فرهنگی وارداتی است و غلط. بچه‌دار شدن، مادر یا پدر شدن، چیزهایی نیستند که چیزی جای آن‌ها را بگیرد. شرایط فراهم است، فقط باید مزاحم عقل و فهم و ارتباطات فوق عقلانی نشود. شنیدن خیلی مهم است. امام علیه‌السلام به برخی اصحاب می‌فرمایند: «بیایید برای ما صحبت کنید»—درحالی‌که خود امام همه‌چیز را می‌داند. اما شنیدن اثر دارد که دانستن ندارد. @Mehrvarzan_group
هر قدر دارایی‌ها، امکانات، و سطح آسایش مادی‌تان افزایش می‌یابد؛ سطح آرامش‌تان کاهش می‌یابد❗️ مگر اینکـــه ....؟ کسی که بخش‌های فوق‌عقلانی‌اش را فعال می‌کند، فقدان‌های زندگی‌اش برایش شادی و آرامش می‌آورد. وقتی چیزی را از او بگیرند؛ وقتی کسی بمیرند، بیماری مثل سرطان بگیرد، طلاق بگیرد، مالش را بدزدند یا ورشکسته شود، این‌ها به جای آنکه او را غمگین‌تر کنند، او را قوی‌تر و شادتر می‌کنند. اصلاً نگران نمی‌شود. چگونه باید به مهمانی واقعیت برویم؟ در ضیافت وقایع و حوادث چگونه وارد شویم و چگونه برخورد کنیم؟ با فقر و ثروت، با صحت و مرض چگونه برخورد کنیم؟ در حالت سلامتی بازوهایمان را بیرون بگذاریم و در حالت بیماری اشک بریزیم، وگرنه می‌شود برخورد دیگری داشت. این فرصت‌ها، فرصت‌هایی نیستند که برای همیشه ثابت بمانند. بهار همیشه بهار نیست، پس چه توقعی داری که حالت خوش و اکت برای همیشه باقی بماند؟ چه توقعی داری که لحظه‌ها و فرصت‌ها ثابت بمانند؟ این معقول نیست که همیشه باران ببارد یا همیشه بهار باشد. خود بارش، ریشه‌ها را می‌گرداند. وقتی بارش فضل حق بر تو ریخت، باید قبلاً بذری زیر خاک کرده باشی تا رویش و فلاحت داشته باشی. وقتی کسی اتصال به کانون آرامش دارد، چیزی برای از دست دادن ندارد. سختی‌های زندگی برای کسی که بخش‌های فوق‌عقلانی‌اش را فعال کرده، مثل این می‌ماند که فرض کنیم کسی دو میلیارد تومان پول دارد، یک میلیاردش را در بانک گذاشته که سود می‌دهد. ظاهراً دارد ازش کنده می‌شود، اما در باطن چیزی از او کنده نمی‌شود، بلکه برایش تولید می‌کند. کسی که بخش‌های فوق‌عقلانی‌اش را فعال کرده، فقدان‌های زندگی برایش شادی و آرامش می‌آورد. اگر چیزی از او گرفته شود؛ کسی بمیرد، بیماری بگیرد، طلاق بگیرد، مالش را بدزدند یا ورشکسته شود، به جای آنکه غمگین‌تر شود، قوی‌تر و شادتر می‌شود و اصلاً نگران نمی‌شود. این یک سیستم طبیعی و ریاضی در زندگی است؛ نه فقط برای زینب کبری، بلکه یک سیستم ریاضی است. هر کس در این سیستم قرار بگیرد، همین‌طور می‌شود. هر حادثه منفی که در زندگی‌اش اتفاق می‌افتد، تبدیل می‌شود به شادی. در جلسه قبل توضیح دادم که این تحت عنوان مبدل آفرین اتفاق می‌افتد؛ یعنی تبدیل می‌شود. مثالی هم که زدیم، مهندس بازیافت بود که زباله جمع می‌کند و آن را به ثروت تبدیل می‌کند. این زباله جمع کردن، مثل جمع کردن کسی نیست که بلد نیست با این زباله‌ها چکار کند. هر چقدر بیشتر جمع کند، بیشتر تبدیل به ثروت می‌شود. در بخش‌های دنیایی، بعضی‌ها دنیا زده می‌شوند و فکر می‌کنند هر چه پول بیشتری داشته باشند، راحتی، آسایش و خوشبختی بیشتری خواهند داشت؛ هم برای خودشان و هم برای فرزندانشان. در حالی که نتیجه کاملاً عکس است. آمار جهانی نشان می‌دهد کسانی که از سطح آسایش بیشتری برخوردار هستند، آرامش کمتری دارند. هر چه سطح آسایش بالاتر می‌رود، سطح آرامش کاهش می‌یابد، چون تعلق پیدا می‌کنی. تعلق به پول، جسم یا روح می‌گیرد. وقتی تعلق به روح پیدا کند، جان بسته می‌شود به آن. یک فرد بسیار ثروتمند بود که خواب نداشت، اما همسایه فقیرش بسیار آرام بود و همه حسرت خواب راحت او را داشتند. این تعلقات خراب‌کننده است. هر چه سطح تعلق بالاتر باشد، آرامش کمتر و اضطراب بیشتر می‌شود. باید مراقب باشی که این تعلقات تو را کنترل نکنند. برعکس، وقتی بخش‌های فوق‌عقلانی فعال باشد و انسان به کانون آرامش وصل باشد، وسعت و قدرتش بیشتر می‌شود و می‌تواند از بخش‌های پایینی استفاده کند بدون آنکه ناراحت شود. ثروتمند باشد یا فقیر، چون تعلق ندارد، ناراحت نمی‌شود. پیامبر فرمود: «من بکا علی الدنیا دخل النار» یعنی کسی که دنیا او را به گریه بیاندازد، اهل جهنم است. انسان باید آرزوها و معشوق‌هایی بالاتر از دنیا داشته باشد تا دنیا نتواند او را غمگین، مضطرب یا ناامید کند. کسی که وصل به کانون آرامش باشد، چیزی برای از دست دادن ندارد. هر چه دارد یا از آن لذت می‌برد یا از دست می‌دهد که برایش ذخیره می‌شود. بنابراین جایی برای غصه خوردن نیست. کسی که به خود ابدی، جاودانه، آخرت و الله ایمان نداشته باشد، نمی‌تواند آرامش داشته باشد. دارایی‌های زندگی مثل خانه، ماشین، شغل و غیره تعلقات پایینی‌اند و آرامش نمی‌آورند. @Mehrvarzan_group
(آخر) بعضیا هم ثروت دارن هم هیچوقت مریض نمیشن هروقت هم چیزی از خدا بخوان سریع خدا بهشون میده😐 چرا آخه؟ هرچی سنگه برای پایِ لنگه؟ هر چقدر امکانات بیشتری به دست بیاوری تا به آرامش بیشتری برسی، نتیجه کاملاً عکس است. این طبیعت انسان است که سیر نمی‌شود و هواهای نفسانی‌اش پایانی ندارد. اگر یک کشور را به او بدهند، باز دنبال کشور دیگری است؛ این‌گونه نیست که حد و مرزی برای آمال انسان وجود داشته باشد. هر چه به دست آورد، دنبال آن چیزی است که هنوز نیافته است. انسان اگر به حال خودش رها شود، بی‌نهایت است. اهل دنیا بیشتر به کدام شهوت‌ها می‌پردازند؟ این حیوانات دنیایی، حماقتی بزرگ انجام می‌دهند؛ هم دنیا و آخرت خود را خراب می‌کنند. یعنی دنیا را پر از جهنم، حرص و جوش می‌کنند و با تعلقات دنیا، چون نمی‌توانند به روح و بخش اصلی شخصیت‌شان برسند، روح‌شان هیچ‌گاه برای فضای بهشت آماده نمی‌شود. به همین دلیل هم دنیا همیشه برایشان فقیر و خالی از آرامش است و هم آخرتشان را از دست می‌دهند. انسان به طور ذاتی غیرمتناهی است؛ در غضب، شهوت و خودخواهی بی‌نهایت است و هیچ چیز او را سیر نمی‌کند مگر اینکه تربیت شود. با این تربیت است که به نهایت آرامش و کمال مطلق می‌رسد. اگر انسان به کمال مطلق برسد، دیگر هیچ کمبودی نخواهد داشت. پس رمز شادی و آرامش را باید ما پیدا کنیم. قرآن می‌گوید اولین کاری که باید در زندگی انجام دهیم، مدیریت عشق‌ها در دل است؛ یعنی عشق‌هایمان را تنظیم کنیم. قرآن می‌گوید باید سه معشوق اصلی داشته باشیم: اول، خداوند؛ دوم، خانواده آسمانی (اهل بیت علیهم السلام)؛ و سوم، جهاد و تلاش در راه خدا. وقتی این سه معشوق را درست چیدیم، هرچقدر هم بخواهیم می‌توانیم به چیزهای دیگر عشق بورزیم و هیچ مشکلی ندارد. کسی که معشوق و استقلالش را درست چیده باشد، هرچقدر سختی بیاید، قوی‌تر، شادتر و آرام‌تر می‌شود. برای رسیدن به نشاط و آرامش باید ایمان و فعالیت‌های فوق عقلانی‌مان را تقویت کنیم. باید ارتباط‌مان را با خانواده آسمانی حفظ کنیم، ریشه‌مان را ببینیم و با عالم غیب ارتباط برقرار کنیم. این‌ها آرامش می‌آورد. اگر این ارتباطات معنوی را از دست بدهیم، هر چقدر امکانات دنیایی بیشتری داشته باشیم، نتیجه کاملاً عکس خواهد بود. اهل دنیا این حماقت را انجام می‌دهند که هم دنیا و هم آخرت خود را خراب می‌کنند؛ دنیا را پر از حرص و تعلقات می‌کنند و به روح‌شان نمی‌رسند. به همین دلیل هم در دنیا فقیر و گدا هستند و هیچ‌گاه آرامش ندارند و هم آخرت را از دست می‌دهند. قرآن می‌گوید اگر دیدید به کفار ثروت بیشتری می‌رسد، ناراحت نباشید، چرا که این‌ها بخش آرام‌بخش در شخصیت‌شان ندارند و هرچه امکانات بیشتری داشته باشند، اضطراب و عذاب‌شان بیشتر است. خدا می‌خواهد عذاب دنیا و آخرت‌شان را بیشتر کند. پس نباید نگران باشیم که آنها چقدر ثروت و امکانات دارند؛ هر چه حرص و جوش‌شان بیشتر باشد، عذاب‌شان نیز بیشتر خواهد بود امام صادق علیه‌السلام به زیبایی فرمودند: «با امیالت مخالفت کن!» یعنی با هوای نفس خود مخالفت کن. این مخالفت به معنای کنار گذاشتن کامل دنیا نیست، بلکه به معنای مدیریت امیال و شهوت‌هاست انسان بخش‌های مختلفی دارد: بخش جمادی، گیاهی، حیوانی و بخش عقلانی و فرشته‌ای. هر بخش میل و شهوت خاص خود را دارد و دوست دارد معشوق خود را بیشتر دوست بدارد. اهل دنیا بیشتر به شهوت‌های حیوانی می‌پردازند، برخی به عقلانی و خیلی کم به شهوت‌های فوق عقلانی توجه دارند. آدم واقعی کسی است که ایمان دارد و عمل صالح انجام می‌دهد؛ فقط بی‌نهایت می‌تواند خود را آرام کند، یعنی با خداوند که همجنس خودش است آرام می‌شود بسیاری از انسان‌ها گرفتار شهوت‌های پایین هستند و وقت و حوصله عبادت، نماز، ذکر، و ارتباط با غیب ندارند؛ مگر آن‌هایی که به بلوغ معنوی و فوق عقلانی رسیده‌اند. امروزه میل‌ها و نیازها بسیار بیشتر شده است؛ به طوری که برخی حاضرند میلیون‌ها تومان برای یک خودرو هزینه کنند. این به دلیل افزایش سطح آسایش و ثروت است، اما میل‌ها و شهوت‌ها هم افزایش یافته‌اند. امام صادق علیه‌السلام می‌فرمایند برای رسیدن به آرامش باید با هوای نفس مخالفت کرد؛ نه اینکه دنیا را کاملاً ترک کنیم، بلکه نباید بگذاریم میل‌های دنیایی مزاحم آرامش روحانی ما شوند. مدیریت عشق‌ها کلید آرامش است. اگر عشق‌ها درست مدیریت نشود، انسان حتی با بهترین شرایط زندگی نیز شکست خواهد خورد و آرامش نخواهد داشت. قرآن می‌گوید در تصمیم‌گیری‌های زندگی، مخصوصاً جوانانی که تازه شروع کرده‌اند، باید ابتدا مدیریت عشق در دل را یاد بگیرند و عشق‌هایشان را تنظیم کنند. سه معشوق اصلی که باید در رأس همه باشند عبارت‌اند از: خدا، خانواده آسمانی (اهل بیت علیهم السلام) و جهاد در راه خدا. وقتی این سه معشوق را چیدید، هرچقدر هم بخواهید عشق بورزید، مشکلی پیش نمی‌آید. @Mehrvarzan_group