💠داستان های شگفت انگیز آیت الله شهید دستغیب:
🔴سگی بر روی جنازه
🔺️ صاحب فضیلت تقوی و ایمان مرحوم دکتر احمد احسان که سالها مقیم کربلا بوده و چند سال آخر عمرش مجاور قم بود ودر همانجا مرحوم و مدفون گردید تقریبا در بیست و پنج سال قبل در کربلا نقل فرمود که روزی جنازه ای را دیدم جمعی اورا به حرم مطهر حضرت سید الشهدا(ع)بقصد تبرک و زیارت می برند من هم همراه مشیعین رفتم ناگاه دیدم روی تابوت سگی سیاه وحشت انگیز نشسته است،حیران شدم برای اینکه بدانم آیا دیگری هم می بیند یا تنها من این امر غریب را مشاهده میکنم از شخصی که سمت راست من حرکت می کرد پرسیدم پارچه ای که روی جنازه است چیست؟گفت شال کشمیری گفتم بر روی پارچه چیز دیگه ای می بینی؟گفت نه.
همین سوال را از آنکه سمت چپ من بود کردم و همین پاسخ را شنیدم دانستم که جز من کسی نمی بیند.
تا درب صحن رسیدیم ناگاه آن سگ از جنازه جدا شد تا وقتی که جنازه را از حرم مطهر و صحن شریف برگرداندند باز در خارج صحن آن سگ را با جنازه دیدم همراهش به قبرستان رفتم ببینم چه می شود،در غسالخانه و تمام حالات،سگ را دیدم که به جنازه متصل است تا وقتی که میت را دفن کردند آن سگ هم در همان قبر از نظرم محو گردید.
#دستغیب
▶️ @Menbarvaezin
منبر
💠داستان های شگفت انگیز آیت الله شهید دستغیب: 🔴سگی بر روی جنازه 🔺️ صاحب فضیلت تقوی و ایمان مرحوم دک
💠داستان های شگفت انگیز آیت الله شهید دستغیب:
🔴سگی بر روی جنازه"داستان دوم"
🔰قاضی سعید قمی در کتاب اربعینات خود از استاد کل شیخ بهایی(اعلی الله مقامه)نقل کرده و خلاصه اش آن است که یک نفر از اهل معرفت و بصیرت مجاور مقبره ای از مقابر اصفهان بوده روزی جناب شیخ بهایی به ملاقاتش می رود به شیخ میگوید روز گذشته در این قبرستان امر غریبی مشاهده کردم دیدم جماعتی جنازه ای را آوردند در فلان موضع دفن کردند و رفتند چون ساعتی گذشت بوی خوشی به مشامم رسید که از بوهای دنیوی نبود متحیر شدم به اطراف نظر کردم تا بدانم این بوی خوش از کجاست ناگاه صورت بسیار زیبایی در زی ملوک دیدم که نزد آن قبر رفت و از دیده ام پنهان شد طولی نکشید ناگاه بوی گندی که از هر بوی گندی پلیدتر بود به مشامم رسید چون نظر کردم سگی را دیدم که رو به آن قبر میرود و نزد آن قبر از نظرم محو شدودر حال حیرت و تعجب بودم که ناگاه دیدم آن جوان را بد حال بد هیئت مجروح و از همان راهی که آمده بود بر می گشت دنبال او رفتم و از او خواهش کردم که حقیقت حال را برای من بگو.
✅گفت من عمل صالح این میت بودم و مامور بودم با او باشم ناگاه آن سگی را که دیدی آمد و او عمل ناشایسته او بود و چون کارهای ناروایش بیشتر بود بر من چیره شد و نگذاشت با او باشم مرا بیرون کردو فعلا انیس آن میت همان سگ است.
شیخ فرمود این مکاشفه صحیح است زیرا عقیده ما آن است که کردارهای آدمی در برزخ بصورتهای مناسب باآن اعمالش باشخص خواهد بود مسئله تجسم اعمال و مصور شدنشان بصورتهای مناسب با احوال مسلم است.
#دستغیب
▶️ @Menbarvaezin
2.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستان عبرت آموز
داستان عابد و زن بدکار
🎙شهید آیت الله #دستغیب رحمت الله علیه
▶️@Menbarvaezin
2.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃 بروید سر قبر پدر و مادرتان
آنها شما را می بینند و خوشحال می شوند
🎙شهید #دستغیب ره
▶️@Menbarvaezin
4.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❇️#فضائل_امیرالمومنین
📽دو توصیه از طرف شیطان: #قناعت و #محبت_علی علیهالسلام
🔊شهید آیت الله#دستغیب
🔻علي بن محمد صوفي گفت که او ابليس را ملاقات کرده .... (و ابليس به او گفته) از دنيای خود به عفت ورزيدن و خويشتن داری قناعت کن و برای آخرت، از حب علیبنابیطالب علیه السلام و دشمن دشمنانش ياری بجو، همانا من خدا را در هفت آسمان عبادت کردم و در هفت زمينش عصيانش نمودم. پس ملک مقربی و نبی مرسلی را نيافتم مگر اينکه او به حب علیبنابيطالب علیه السلام تقرب میجست.
علی بن محمد صوفی گفت: پس شيطان از ديدگانم غايب شد و نزد امام باقر علیهالسلام رفتم و از خبر او حضرت را مطلع کردم ايشان فرمود: شيطان ملعون با زبانش ايمان آورد و با قلبش کفر ورزيد.
📗مناقب ج۲ ص۲۵۱
📗فصل في أحواله مع إبليس و جنوده/بحارالانوار ج۳۹ ص۱۸۱ باب ۸۳
📗ما وصف إبليس/ بحارالانوار ج۶۰ ص۲۵۳ باب ۳
▶️@Menbarvaezin
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 گذر عمر
🔹 شهید #دستغیب شیرازی ره
▶️@Menbarvaezin
2.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آسودگی در دنیا و آخرت
آیت الله شهید #دستغیب
▶️@Menbarvaezin
2.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬یک کلمه برای دنیا،یک کلمه برای آخرت❗️
🎙️شهید آیت الله #دستغیب
▶️@Menbarvaezin
1.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠توصیه زیبای شهید آیت الله سید عبدالحسین دستغیب «رضوان الله تعالی علیه» برای دنیا و آخرت «انسان عاقل»
🔰آیتالله#دستغیب
▶️@Menbarvaezin
🔴 ما هستیم که باید ظهور کنیم
🔹 شهید محراب، آیت الله #دستغیب(ره):
🔺 ما هستیم که باید ظهور کنیم نه امام زمان! ظهور ما وقتی است که تزکیه (۱) بشویم؛ جانمان را از آلایشها (آلودگیها) پاک کنیم.
📚 کتابچه «یادنامه شهید راه نماز شهید آیتالله دستغیب»
(۱) تزکیه در اصطلاح علم اخلاق عبارت است از پاککردن و پیراستن نفس از نقایص و صفات رذیله و آراستن آن به صفات پسندیده و کمالات نفسانیه.
#امام_زمان
▶️@Menbarvaezin
✨ ماجرای زیارت امام رضا علیه السلام و گرفتن نامهی رهایی از آتش جهنم
✅ شهید #دستغیب (ره) در کتاب داستانهای شگفت انگیز نقل میکنند:
☑️ حیدر آقا تهرانی گفت:
▪️ در چند سال قبل، روزی در رواق مطهر حضرت امام رضا علیه السلام مشرف بودم. پیرمردی را که از پیری خمیده و موی سر و صورتش سفید شده و ابروهایش بر چشمانش ریخته بود را دیدم؛ حضور قلب و خشوعش مرا متوجه او ساخت. وقتی که خواست حرکت کند دیدم از حرکت کردن عاجز است؛ او را در بلند شدن یاری کردم و آدرس منزلش را پرسیدم تا او را به منزلش برسانم. گفت:
▫️ حجرهام در مدرسه خیرات خان است .
▪️ او را تا منزل همراهی کردم و سخت مورد علاقهام شد؛ به طوری که همه روزه میرفتم و او را در کارهایش یاری میدادم. روزی نام و محل و حالاتش را پرسیدم. گفت:
▫️ نامم ابراهیم است و اهل عراقم و زبان فارسی را هم خوب میدانم.
▪️ ضمن بیان حالاتش گفت:
▫️ من از سن جوانی تا حال هر سال برای زیارت قبر حضرت رضا علیه السلام مشرف میشوم و مدتی توقف کرده و باز به عراق باز میگردم. در سن جوانی که هنوز اتومبیل نبود، دو مرتبه پیاده مشرف شدهام. در مرتبه اول سه نفر جوان، که با من همسن بودند و رفاقت و صداقت ایمانی بین ما بود و سخت به یکدیگر علاقه داشتیم، مرا تا یک فرسخی مشایعت (=بدرقه) کردند و از مفارقت (=دور شدن) من و این که نمیتوانستند با من مشرف شوند، سخت افسرده و نگران بودند. هنگام وداع با من گریستند و گفتند:
🔹 تو جوانی و سفر اول توست و پیاده و به زحمت میروی؛ پس حتماً مورد نظر واقع میشوی؛ حاجت ما از تو این است که از طرف ما سه نفر هم سلامی تقدیم امام نموده و در آن محل شریف یادی از ما بنمایی.
▫️ پس آنها را وداع نموده، به سمت مشهد حرکت کردم. پس از ورود به مشهد مقدس با همان حالت خستگی شدید به حرم مطهر مشرف شدم. پس از زیارت، در گوشهای از حرم افتادم و حالت از خود بیخودی و بیخبری به من عارض شد؛
✨ در آن حالت دیدم حضرت رضا علیه السلام به دست مبارکشان (به زائرین) رقعهای (= نوشتهی کوچکی) میدادند و چون به من رسیدند، چهار رقعه به من مرحمت فرمودند.
پرسیدم:
🔹 چه شده است که به من چهار رقعه دادید؟
▫️ حضرت فرمودند:
🔸 یکی از برای خودت و سه تای دیگر برای سه رفیقت!
▫️ عرض کردم:
🔹 این کار (دادن رقعه ها توسط خود حضرت)، مناسب حضرت نیست خوب است به دیگری امر فرمایید تا این رقعهها را تقسیم کند.
▫️ حضرت فرمودند:
🔸 این جمعیت همه به امید من آمدهاند و خودم باید به آنها برسم.
▫️ پس از آن یکی از رقعهها را گشودم دیدم چهار جمله در آن نوشته بود:
📜 «برائة من النار و امان من الحساب و دخول فی الجنه و انا بن رسول الله صلی الله علیه و آله»؛
📃 خلاصی از آتش جهنم و ایمنی از حساب و داخل شدن در بهشت و منم فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله.
📚 منبع: داستان های شگفت انگیز، شهید دستغیب، صفحه ۱۶۵.
▶️@Menbarvaezin