eitaa logo
مصباحیه ...
124 دنبال‌کننده
22.5هزار عکس
11.9هزار ویدیو
608 فایل
مصباحیه ... اَلا ولایحمل هذا العَلَم اِلّا اهل البصر و الصّبر... معرفی شخصیت الهی و جهادی آیت الله #مصباح_یزدی...🌹 همراه با مطالب گوناگون خبری، تحلیلی، بصیرتی، اخلاقی، معرفتی و...🌸🌸🌸 @Soukhtee
مشاهده در ایتا
دانلود
💠اثر تماس با اهل غفلت 🌀یک روز ظهر (در یک روز گرم تابستانی) مرحوم راهی قبرستان وادی السلام می شود، آقایی از اهل علم و تقوا را مشاهده می کند و به همراه ایشان به راه خود ادامه می دهد، از شهر که خارج می شوند احساس می کند که در عمودی از هوای خنک، لطیف و معطر قرار گرفته اند. 🔹روش این عالم عابد این بوده که وقتی به وادی السلام نجف می رسیده ابتدا بر سر قبر بزرگان معرفت و معنویت از جمله مرحوم آیة الله حاج طباطبایی می رفته و بعد در مکانی که هیچ قبری نبوده می نشسته و فاتحه و دعا می خوانده است. ⚡️به هر حال از وادی السلام که برمی گردند باز همان هوای خنک و لطیف و باصفا با ایشان بوده تا اینکه به نجف می رسند و با شخصی برخورد می کنند، بعد از سلام و علیک و احوالپرسی که بسیار کوتاه و زودگذر بوده، احساس می کنند که آن هوای بالطافت و نسیم فرحزاد دیگر وجود ندارد، پس خطاب به یکی از همراهان می گوید: دیدی چگونه تماس های نامناسب اثر خود را می گذارد.
🔺عمل جراحی بدون بی هوشی ☄یکی از اساتید حوزه علمیه قم: 🌀زمانی آیت الله را در زمان مرجعیتش، جهت یک عمل جراحی خیلی سخت به تهران آوردند. 🔹 دکترها نتوانستند مرحوم آقا را راضی کنند که ایشان را بیهوش کنند، لذا ایشان راضی نشدند که بی هوش شان نمایند و عمل جراحی را در حال بیداری و بدون بی هوشی بر روی ایشان انجام دادند. 🔸 در حین جراحی مرحوم آیت الله به نقطه ای از سقف نگاه می کرد و ذکری می گفت و از اول عمل تا آخر هیچ صدا و آهی از ایشان که حاکی و دال بر درد و رنج باشد برنخواست.
🔺تو را به خدا و خدا را به تو سپردم! ▫️حجت‌الاسلام شیخ جعفر ناصری: 🔻 بنده هر وقت که خدمت حضرت والد (آیت‌الله ) می‌رسیدم، هربار که می‌خواستیم خداحافظی کنیم، ایشان می‌گفتند: «من خدمت آقا رفته بودم که از اوتاد زمان خودش بود. طلبه‌ای آمده بود با ایشان خداحافظی کند که به ایران بیاید. ▪️خدمت ایشان عرض کرد که من عازم ایران هستم و سفارشی بفرمایید. ▫️ ایشان فرمودند که برو، تو را به خدا سپردم و خدا را به تو سپردم. خدا را به تو سپردم یعنی چه؟ یعنی فراموشش نکنید. 🍁گاهی پدر ما یک جمله هم اضافه می‌کردد و می‌گفتند که «تو را به علیه السلام سپردم و امام زمان علیه السلام را هم به تو سپردم». یعنی چه؟ یعنی فراموشش نکنید.
🔺عید جمعه! 🔹عادت آیت الله اين بود كه در شب‌ها و يا روزهاي جمعه مقداري نقل و يا شیرینی ديگر خريده و در زير شال كمر خود مي‌ريختند و چون به منزل مي‌آمدند بچّه‌ها را صدا مي‌زدند و به آنها قسمت مي‌كردند و نيز در روز‌هاي عيد چنين مي‌كردند.
🔺بگذار از آمریکا و اروپا بگویند... ◽️آیت الله بهجت: 🔹زمانی که آقا به نجف آمده بود، ثروتی نداشت و اهل آن هم نبود که به خانه آقایان مراجع و اینجا و آنجا برود؛ لذا روزی صبح زود با حال گرسنگی از خانه بیرون می‌آید و مقداری اسفناج یا چیز دیگر (غیر قابل فروش و دور ریختنی) از در دکان سبزی‌فروشی برمی‌دارد و به منزل می‌برد و می‌خورد و در اثر آن اسهال می‌گیرد و سخت مریض می‌شود! 🔸آری، علمای ما این‌چنین با شرایط سخت عمر خود را، در راه درس و بحث و تحصیل فدا می‌کردند، همین آقا سید جمال گلپایگانی که در خانه خود نماز جماعت داشته است، روزی بعد از نماز رو کرد به مأمومین و فرمود:«الآن آقا سید محمد حجت [از مراجع و مؤسس مدرسه حجتیه در قم] به رحمت خدا رفت!». ⚡️بگذارید تا ما از علمای خود قدردانی نکنیم، شاید از اروپا و آمریکا ما را به تشیع دعوت نمایند و بگویند که قدردان مذهب و علمای خود باشید! 📚در محضر بهجت، ج۲، ص۱۱۴ 🥺😢
2.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴داستان آیت الله و تلقین به جوان 🔥عاقبت نارضایتی والدین 🎤مسعود عالی
خدمت در دستگاه ظلمه.mp3
زمان: حجم: 1.21M
🔺اعوان ظلمه! 🔹توصیه آیت الله به یکی از کارمندان حکومت رضاخان
🔰تشرف محضر آقا (عج) 🔺فرزند آقا سید جمال الدین گلپایگانی به نقل از پدرش: ☄« در صحن امام حسین ع یک جائی را پیدا کرده و نشسته بودم. حرم خیلی شلوغ بود. دیدم که سیدی خیلی خوش سیما کنارم ایستادند. به من سلام کرده، فرمودند: سید جمال الدین دوست داری بروی داخل حرم ؟ ◾️گفتم: آقا دوست دارم، اما نمی شود. ◽️فرمودند: دنبالم بیا. 🔹 دنبال آن بزرگوار راه افتادم. کوچه باز شد، گویا که اصلا جمعیت و فشاری نیست. رسیدیم درب حرم، حضرت اذن دخول خواندند و مرا پای ضریح آورده، زیارت خواندند. سپس حضرت دست کردند در جیبشان و یک سکه ای به من دادند، سکه را در دست گرفتم و متوجه شدم که ایشان نیستند و فشار جمعیت به حدی شد که به بیرون پرت شدم به طوری هیئت لباسم به هم ریخت اما سکه را محکم در مشتم نگه داشته بودم. 🔸وقتی جای آرام تری پیدا کردم سکه را نگاه کردم. روی آن نوشته بود یا صاحب الزمان. فهمیدم که ایشان امام زمان بودند. 🔹فرزند معظم له فرمودند: پدرم به این سکه خیلی علاقه داشت و کیسه ای برای آن درست کرده بود و همیشه همراهش بود و بعد از هر وضو آن را باز کرده و سکه را به چشمانش می مالید. 🔸 در یکی از این سفرها که از نجف با پای پیاده عازم کربلا بودند، طلبه ای همراه قافله بود. این طلبه مبتلا به دل درد شدیدی می شود و هر چه قرص و دارو دادند موثر واقع نشد. 🍁پدرم فرمودند: برای رفع مزاحمت از کاروان، یک کاسه آب آوردم و به سکه متبرکش کردم. دادم به طلبه و شفا گرفت؛ اما بعد از شفا اسرار کرد که این سکه چیست؟ من هم در محظور قرار گرفته، داستان را گفتم. 🌀آن بنده خدا که اهل معنویت نبود، در مقام انکار برآمد و با دستش اشاره کرد و گفت برو بابا! سید این حرفها چیست می زنی؟! ⚡️ منزل بعدی که رسیدیم. وضو گرفتم مثل همیشه کیسه را از جیبم درآوردم. مثل همیشه کیسه گره خورده بود. اما وقتی بازش کردم سکه یا صاحب الزمان علیه السلام نبود. 🥺
6.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺خاطره حجت‌الاسلام از مناجات های شبانه پدرش 🔹تناسبی بین من و او نیست، او محض و من ظلمت محضم. 🥺
👆👆👆👆👆 ۳۵ پیام درباره ی عبد صادق و صالح، فقیه و مجتهد بزرگ، زاهد وارسته و بی هوا، عابد خاشع و خاضع، سالک شیدا و عاشق، صاحب کرامات و مکاشفات رحمانی و توحیدی و عرشی، باکی دایم فراق دوست، سوخته ی عشق الهی، اهل مراقبات توحیدی، دائم الحضور محضر یار، فانی فی الله و باقی بالله‌، عارف کبیر و موحد عظیم آیت الله رضوان الله علیه و اعلی الله مقامه ... 🌷🌷🌷🌷🌷