eitaa logo
مصباحیه ...
134 دنبال‌کننده
17.9هزار عکس
9.2هزار ویدیو
527 فایل
مصباحیه ... اَلا ولایحمل هذا العَلَم اِلّا اهل البصر و الصّبر... معرفی شخصیت الهی و جهادی آیت الله #مصباح_یزدی...🌹 همراه با مطالب گوناگون خبری، تحلیلی، بصیرتی، اخلاقی، معرفتی و...🌸🌸🌸 @Soukhtee
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺روزی ده جزء ▫️حجت الاسلام شیخ جعفر ناصری: 🔹خدا آيت اللّه را رحمت كند؛ اواخر عمرشان يكي از چشم هايشان را عمل كردند و ايامي بود كه تازه روی آن‏ چشم را بسته بودند، آن يک چشمشان هم ضعيف بود؛ خدمتشان رفتيم. 🔸 می‌گفتند:«دكتر به من گفته ديگر كار علمي و مطالعه نداشته باش. من هم كارهايم را ترک كردم و فقط روزی ده جزء قرآن می‌خوانم و آن را نمی‏توانم ترک كنم». 🌀 تازه این رویه ایشان در غير ماه رمضان بود...
🌀چشم باطنی آیت الله 🔹ایشان فرمودند: 🔸سی یا چهل روز بود که از مدرسه صدر حتی برای تهیه غذا بیرون نرفته بودم. زیرا از جرقویه نان خشک و غیره آورده بودم. تا اینکه غذا تمام شد و سه روز بود که چیزی برای خوردن نداشتم پولی هم نبود تا چیزی بخرم و روی درخواست کردن از کسی را هم نداشتم. 🌀تا اینکه دیدم یکی از طلبه ها کاهو گرفته و مشغول شستن آنهاست و برگهای زرد آن را دور می ریزد. صبر کردم تا کارش تمام شد. وقتی که خلوت شد رفتم و برگهای زرد را جمع کردم و با عجله به حجره بردم تا رفع گرسنگی نموده و تلف نشوم. 💠پس از مدتی مجبور شدم به طرف میدان امام بروم (شاید برای استحمام). از مدرسه بیرون آمده و به بازار رفتم. به محض ورود به بازار حیوانات بسیاری را دیدم و دانستم که آنها همان اهل بازار هستند وحشت مرا فرا گرفت. 🔺فقط دو نفر را به صورت انسان مشاهده نمودم. در حالی که می رفتم از ترس عبای خود را روی سرم کشیدم تا کسی را نبینم. ولی از از دیدن پای افرادی که از کنارم می گذشتند وحشت می کردم تا اینکه نزدیک حمام شاه (نزدیک میدان امام) رسیدم و احساس کردم که از ترس دیگر قادر به حرکت نیستم. 🔻به مدرسه بازگشتم و همه ماجرا را به استادم آقای سیدمحمدرضا خراسانی (ره) تعریف کردم. ایشان خادم مدرسه را مأمور کردند تا از بازار سیرابی بگیرد و بیاورد و مرا ملزم به خوردن آن کردند. با اکراه خوردم و پس از آن به حالت عادی بازگشتم و همه را به صورت انسان می دیدم. 😶
🔺اضطراب امام رضا (ع) ◾️علاّمه : 🔹در روز دوشنبه سوّم جمادى الاولى يعنى همان روز رحلت آیت الله ، ساعت يازده قبل از ظهر در مشهد مقدس در حجره‌اى كه در صحن جديد داشتم، خواب قيلوله بودم. 🔸 ناگاه ديدم حضرت (عليه الصلاة و السلام) با حالى پريشان از حرم مطهر بيرون آمده و عازم است كه به جائى برود. ▪️بعد از تقديم سلام و اخلاص، عرض کردم: آقاجان چرا مضطربى و كجا تشريف مى‌بريد؟ ▫️فرمودند به قم مى‌روم. ▪️گفتم براى چه؟ ▫️فرمودند: سيد محمّد حجّت از دنيا رفته است. 🍁 از خواب پريدم و يك ساعت بعد، راديو فوت آن مرحوم را خبر داد.
آیت الله 🔷سید محمّدحسن طباطبائی میرجهانی محمدآبادی جَرقَویه‌ای اصفهانی مشهور به میرجهانی عالم شیعی قرن پانزدهم هجری است. 🔷سید محمدحسن میرجهانی دوشنبه (۲۲ ذی القعده ۱۳۱۹ق)مصادف با(۱۱ اسفند ۱۲۸۰) در جرقویه اصفهان متولد شد و نسبش به امام حسن میرسد 🔸میر جهانی سال‌ها، عمامه سفید بر سر داشت تا آنکه با اسناد مشخص شد از سادات است و در سال ۱۳۷۹ق در قم و توسط آیت‌الله بروجردی، عمامه سیاه بر سر نهاد. 🔹وی پس از گذراندن دوره مقدمات سپس به اصفهان رفت و به تحصیل علوم دینی پرداخت. مدتی نیز به نجف رفت و از محضر سید ابوالحسن اصفهانی بهره برد. و برخی از اساتید ایشان محمدرضا مسجدشاهی ،سید ابوالحسن اصفهانی ،آيت الله نخودكی اصفهانی ،سید عبدالهادی شیرازی ،آقا ضیاءالدین عراقی هستند. 🔸میرجهانی در علوم غریبه، فنّ منبر و بیان احادیث و فضائل ائمه تبحر داشته و در مدح حضرت رسول(ص) و امامان معصوم و به‌ویژه امام زمان اشعار بسیار به عربی و فارسی سروده‌ است.یکی از اقدامات میرجهانی، مقابله با پیروان فرقه بهائیت در زواره بود که باعث سرکوب شدن این فرقه در انجا شد 🔹میرجهانی آثاری درباره علائم ظهور و همچنین انساب سادات تدوین کرده است. برای وی بیش از ۵۰ اثر شمرده‌اند که کتاب جنة العاصمة مشهورتر از دیگر کتب اوست. 🔶و در (۲۱ جمادی‌الثانی ۱۴۱۳ق)مطابق(۲۶ اذر ۱۳۷۱ش) در اصفهان درگذشت و نزدیکِ آرامگاه علامه مجلسی (در کنار مسجد جامع اصفهان) به خاک سپرده شد.
🔺ملکوت حرم امام رضا (ع) ▫️علامه می فرمودند: 🔹روزی از حرم (ع) بیرون آمدم که باران گرفت. یاد آن روایت افتادم «کسی که هنگام رفتن به زیارت یک قطره باران به او بخورد، تمام گناهانش بخشیده می شود.»، خیلی خوشحال شدم و اراده کردم دوباره به حرم بازگردم. 🔸داخل صحن عتیق که شدم، دیدم داخل صحن را مانند صحرای عرفات چادر سفید زده بودند و با طنابهای محکم آنها را بسته بودند. تمام صحن این گونه بود و انتهای صحن دیواری سیاه رنگ مانند دود بود. گنبد و ضریح هم میان زمین و آسمان معلق بود. 🍁 حیرت کردم و از پیر مردی که آنجا بود، پرسیدم: صحن چرا اینطور است ؟ تبسمی کرد و گفت: اینجا همیشه این گونه است:«این چادرها متعلق به دوستان و محبان است که به زیارت می آیند و آنها که ولایت آقا را قبول ندارند در آن دیوار سیاه محو می شوند».
🔺روزی ده جزء ▫️حجت الاسلام شیخ جعفر ناصری: 🔹خدا آيت اللّه را رحمت كند؛ اواخر عمرشان يكي از چشم هايشان را عمل كردند و ايامي بود كه تازه روی آن‏ چشم را بسته بودند، آن يک چشمشان هم ضعيف بود؛ خدمتشان رفتيم. 🔸 می‌گفتند:«دكتر به من گفته ديگر كار علمي و مطالعه نداشته باش. من هم كارهايم را ترک كردم و فقط روزی ده جزء قرآن می‌خوانم و آن را نمی‏توانم ترک كنم». 🌀 تازه این رویه ایشان در غير ماه رمضان بود...
🌀چشم باطنی آیت الله 🔹ایشان فرمودند: 🔸سی یا چهل روز بود که از مدرسه صدر حتی برای تهیه غذا بیرون نرفته بودم. زیرا از جرقویه نان خشک و غیره آورده بودم. تا اینکه غذا تمام شد و سه روز بود که چیزی برای خوردن نداشتم پولی هم نبود تا چیزی بخرم و روی درخواست کردن از کسی را هم نداشتم. 🌀تا اینکه دیدم یکی از طلبه ها کاهو گرفته و مشغول شستن آنهاست و برگهای زرد آن را دور می ریزد. صبر کردم تا کارش تمام شد. وقتی که خلوت شد رفتم و برگهای زرد را جمع کردم و با عجله به حجره بردم تا رفع گرسنگی نموده و تلف نشوم. 💠پس از مدتی مجبور شدم به طرف میدان امام بروم (شاید برای استحمام). از مدرسه بیرون آمده و به بازار رفتم. به محض ورود به بازار حیوانات بسیاری را دیدم و دانستم که آنها همان اهل بازار هستند وحشت مرا فرا گرفت. 🔺فقط دو نفر را به صورت انسان مشاهده نمودم. در حالی که می رفتم از ترس عبای خود را روی سرم کشیدم تا کسی را نبینم. ولی از از دیدن پای افرادی که از کنارم می گذشتند وحشت می کردم تا اینکه نزدیک حمام شاه (نزدیک میدان امام) رسیدم و احساس کردم که از ترس دیگر قادر به حرکت نیستم. 🔻به مدرسه بازگشتم و همه ماجرا را به استادم آقای سیدمحمدرضا خراسانی (ره) تعریف کردم. ایشان خادم مدرسه را مأمور کردند تا از بازار سیرابی بگیرد و بیاورد و مرا ملزم به خوردن آن کردند. با اکراه خوردم و پس از آن به حالت عادی بازگشتم و همه را به صورت انسان می دیدم. 😶
🔺اضطراب امام رضا (ع) ◾️علاّمه : 🔹در روز دوشنبه سوّم جمادى الاولى يعنى همان روز رحلت آیت الله ، ساعت يازده قبل از ظهر در مشهد مقدس در حجره‌اى كه در صحن جديد داشتم، خواب قيلوله بودم. 🔸 ناگاه ديدم حضرت (عليه الصلاة و السلام) با حالى پريشان از حرم مطهر بيرون آمده و عازم است كه به جائى برود. ▪️بعد از تقديم سلام و اخلاص، عرض کردم: آقاجان چرا مضطربى و كجا تشريف مى‌بريد؟ ▫️فرمودند به قم مى‌روم. ▪️گفتم براى چه؟ ▫️فرمودند: سيد محمّد حجّت از دنيا رفته است. 🍁 از خواب پريدم و يك ساعت بعد، راديو فوت آن مرحوم را خبر داد.
🔺ذکری برای حیات قلب! ▫️علامه طهرانی: 🔹آقای آقا طباطبائی فرمودند که: [مصلّی در نافلۀ شب،] بین نماز شفع و وتر سیصد و شصت مرتبه بگوید: «یا حَیُّ یا قَیّومُ»؛ 🔸بدین قِسم که با یک نفس این ذکر را تکرار کند تا وقتی که بخواهد نفس قطع گردد، در این حال ذکر را به جملۀ: «برَحمَتِکَ استَغِیثُ» وقف کند، بعداً بگوید: «أللهُمَّ أحیِ قَلبِی» و سپس شروع کن به بقیّه ذکر، و به همین منوال بگوید تا سیصد و شصت مرتبه تمام شود. 🌀دیگر آنکه فرمودند: در موقع خواب آیۀ نور ﴿ٱللَهُ نُورُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾ تا ﴿وَٱللَهُ يَرۡزُقُ مَن يَشَآءُ بِغَيرِ حِسَابٖ﴾ قرائت شود. 📚کتاب مطلع الانوار جلد ۴،صفحه ۱۱۶.
🔺چوبه محمل! ▫️آیت الله شبیری زنجانی: 🔹 معروف است که در کوفه سرش را به چوبه محمل کوبید و عبارت را اینگونه می خوانند: «نَطَحَتْ جبينها به مقدم المحمل» . 🔸 آقای عبارت را این گونه می خواند: «نُطِحَتْ جبينها بمقدم المحمل»؛ یعنی حضرت زینب بی حال شد و سرش به چوبه محمل، خورد نه اینکه عمداً سرش را به چوبه محمل زده و خون انداخته باشد تا «إن قلتَ» و «قلتُ» مطرح شود. 📚کتاب جرعه ای از دریا، جلد دوم، صفحه ۶۸۵-۶۸۴. 🌷🌷🌷🥺