eitaa logo
مصباح‌الهدی۲🚩🏴
199 دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
7.5هزار ویدیو
66 فایل
لینک کانال @MesbaholHuda2 ارتباط با ادمین @yabnazahra313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از مهدویت_بصیرت
21.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم✨ [بی تفاوت‌نباشیم‌،از ستم دیده گان حمایت کنیم] 🎇یا داودَ، إنّه لَیسَ مِن عَبدٍ یعِینُ مَظلوما أو یمشِی مَعَهُ فی مَظلِمَتِهِ إلّا اثَبِّتُ قَدَمَیهِ یومَ تَزِلُّ الأقدامُ. خدای تعالی به داوود وحی فرمود که: «ای داوود! هیچ بنده ای نیست که ستمدیده ای را یاری رساند یا در ستمی که بر او رفته، با وی همدردی کند، مگر اینکه گام های او را در آن روزی که گام ها می لغزد، استوار نگه می دارم». کنزالعمال، ج 15، ص872 : 💥هر که امروز ساکت است؛ اگر انسان است، باید در انسانیت خود، اگر دین دارد در دینش و اگر شرافتی دارد، در شرفش تجدید نظر کند! 💫به نام خداوند جان آفرین حکیم سخن در زبان آفرین خداوند بخشنده دستگیر کریم خطابخش پوزش‌ پذیر ‏ عزیزی که هر، کز درش سر بتافت به هر در که شد هیچ عزت نیافت! سلام 🌱 صبحتان بهشت🌷🍃 🌱دل‌وجان‌معطرکنیدبذکرصلوات 🍃🌸اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌤 🎆ذکرروزسه‌شنبه: یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِین التماس دعا🌱 🌤 🌱 🆔 @mah_davit313
هدایت شده از مهدویت_بصیرت
🔻وَلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا. نساء۱۴۱ خداوند هرگز کافران را بر مؤمنان تسلّطی نداده است. 🍃 🌤 🆔 @mah_davit313
هدایت شده از مهدویت_بصیرت
106219606_6012394485672053081.mp3
9.15M
اللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن اللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن اللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن اللّهُمَّ اغْفِرلَنا ذُنُوبَنا بِالْقُرآن صبحتون آروم با نوای که آرامش بخش دلهاست 🌱❤️🌱 [به‌نیت‌تعجیل‌فرج ورهایی‌ملت‌مظلوم‌غزه‌❣] @mah_davit313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼سلام صبح زیباتون بخیر 🍁روز پاییزیتون با طراوت 🌤️وچون صدای باران گوش نواز 🌸ودنیاتون غرق در آرامش ☘️دلتون خالی از غصه 🌴زندگیتون شیرین همچون عسل 🌴🌤️☘️🌸🌼🍁🌴 @Atregole_narges
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از مهدویت_بصیرت
12.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴زبان مقاومت در زمین غزه (زمانه‌ی پیچ تاریخی و ایدئولوژی مقاومت) 🖇 بخش اول: [صبر اجتماعی در برابر هزینه‌ی چالش] 🌤 🆔 @mah_davit313
هدایت شده از مهدویت_بصیرت
در چارچوب عدالت.mp3
7.4M
🎙 | در چارچوب عدالت 🔻هیچ موضوعی بی‌ربط به مسئله عدالت نیست! همه چیز ذیل عدالت تعریف می‌شود. اقتصاد، دیپلماسی، هنر و رسانه، اخلاق شخصی و ... 🔻مشکل اصلی ما ضعیف بودن عقل جمعی ما است، ما مشکل تئوریک نداریم، مشکل اجرایی داریم. اهداف عدالتخواهانه را میشناسیم اما نمی‌توانیم آنها را عملی کنیم. چرا دولت‌ها عوض میشود و برخی از مشکلات همچنین هیچ تغییری نمیکنند؟ چون عقل جمعی ما ضعیف است. 👤 استاد رحیم پور ازغدی 🌤 🆔 @mah_davit313
هدایت شده از مهدویت_بصیرت
🍃 وَ ما أَمْوالُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ بِالَّتِي تُقَرِّبُكُمْ عِنْدَنا زُلْفى‏ إِلاَّ مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُولئِكَ لَهُمْ جَزاءُ الضِّعْفِ بِما عَمِلُوا وَ هُمْ فِي الْغُرُفاتِ آمِنُونَ 🎇اموال و فرزندانتان هرگز شما را نزد ما مقرّب نمی‌سازد، جز کسانی که ایمان بیاورند و عمل صالحی انجام دهند که برای آنان پاداش مضاعف در برابر کارهایی است که انجام داده‌اند؛ و آنها در غرفه‌های (بهشتی) در (نهایت) امنیّت خواهند بود! سبأ - ۳۷ @mah_davit313
🍁🌤️🍁 🌸به خدا گفتم بیا جهان را قسمت کنیم ☘️آسمان مال من 🌤️ابرهایش مال تو ☘️دریا مال من 🌤️موجهایش مال تو ☘️ماه مال من 🌤️خورشید مال تو 🌸خدا خندید و گفت : تو بندگی کن ☘️همه اش مال تو 🌸من هم مال تو 🌸🍃🌸
هدایت شده از مهدویت_بصیرت
☕️ پیشنهاد می‌کنم حتما بخونید. این داستان فوق العاده زیباست و میتونه تاثیر زیادی روی روابط خانوادگی و اجتماعی شما داشته باشه. __ته پیاز و رنده رو پرت کردم توی سینک، اشک از چشم و چارم جاری بود. در یخچال رو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت، روغن رو ریختم توی ماهی‌تابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف تابه، برای خودش جلز جلز خفیفی کرد که زنگ در رو زدند. پدرم بود. بازم نون تازه آورده بود. نه من و نه شوهرم، حس و حال صف نونوایی نداشتیم. بابام می‌گفت: نون خوب خیلی مهمه. من که بازنشسته‌ام، کاری ندارم، هر وقت برای خودمون گرفتم برای شما هم می‌گیرم. در می‌زد و نون رو همون دم در می‌داد و می‌رفت. هیچ‌وقت هم بالا نمی‌اومد، هیچ وقت. دستم چرب بود، شوهرم در را باز کرد و دوید توی راه پله. پدرم را خیلی دوست داشت. کلا پدرم از اون جور آدم‌هاست که بیشتر آدم‌ها دوستش دارند، این البته زیاد شامل مادرم نمی‌شود. صدای شوهرم از توی راه پله می‌اومد که به اصرار تعارف می‌کرد و پدر و مادرم را برای شام دعوت می‌کرد بالا. برای یک لحظه خشکم زد. ما خانوادۀ سرد و نچسبی هستیم. همدیگه رو نمی‌بوسیم، بغل نمی‌کنیم، قربون صدقه هم نمی‌ریم و از همه مهم‌تر سر زده و بدون دعوت جایی نمی‌ریم؛ اما خانوادهٔ شوهرم اینجوری نبودن، در می‌زدند و می‌امدند تو. روزی هفده بار با هم تلفنی حرف می‌زدند. قربون صدقه هم می‌رفتند و قبیله‌ای بودند. برای همین هم شوهرم نمی‌فهمید که کاری که داشت می‌کرد، مغایر اصول تربیتی من بود و هی اصرار می‌کرد، اصرار می‌کرد. آخر سر، در باز شد و پدر مادرم وارد شدند. من اصلا خوشحال نشدم. خونه نامرتب بود، خسته بودم. تازه از سر کار برگشته بودم، توی یخچال میوه نداشتیم. چیزهایی که الان وقتی فکرش را می‌کنم خنده‌دار به نظر میاد، اما اون روز لعنتی خیلی مهم به نظر می‌رسید. شوهرم آشپزخونه اومد تا برای مهمان‌ها چای بریزد که اخم‌های درهم رفتهٔ من رو دید. پرسیدم: برای چی این قدر اصرار کردی؟ گفت: خوب دیدم کتلت داریم، گفتم با هم بخوریم. گفتم: ولی من این کتلت‌ها رو برای فردا هم درست می‌کردم. گفت: حالا مگه چی شده؟ گفتم: چیزی نیست؟ در یخچال رو باز کردم و چند تا گوجه فرنگی رو با عصبانیت بیرون آوردم و زیر آب گرفتم. پدرم سرش رو توی آشپزخونه کرد و گفت: دختر جون، ببخشید که مزاحمت شدیم. می‌خوای نونها رو برات ببرم؟ تازه یادم افتاد که حتی بهشون سلام هم نکرده بودم. پدر و مادرم تمام شب عین دو تا جوجه کوچولو، روی مبل کز کرده بودند. وقتی شام آماده شد، پدرم یک کتلت بیشتر بر نداشت. مادرم به بهانهٔ گیاه خواری، چند قاشق سالاد کنار بشقابش ریخت و بازی بازی کرد. خورده و نخورده خداحافظی کردند و رفتند و این داستان فراموش شد و پانزده سال گذشت. پدر و مادرم هر دو فوت کردند. چند روز پیش برای خودم کتلت درست می‌کردم که فکرش مثل برق ازسرم گذشت: نکنه وقتی با شوهرم حرف می‌زدم پدرم صحبت‌های ما را شنیده بود؟ نکنه برای همین شام نخورد؟ از تصورش مهره‌های پشتم تیر می‌کشد و دردی مثل دشنه در دلم می‌نشیند. راستی چرا هیچ وقت برای اون نون سنگک‌ها ازش تشکر نکردم؟ آخرین کتلت رو از روی ماهی‌تابه بر می‌دارم، یک قطره روغن می‌چکد توی ظرف و جلز محزونی می‌کند. واقعا چهار تا کتلت چه اهمیتی داشت؟ حقیقت مثل یک تکه آجر، توی صورتم می‌خورد. حالا دیگه چه اهمیتی داشت وسط آشپزخانهٔ خالی، چنگال به دست، کنار ماهی تابه‌ای که بوی کتلت می داد، آه بکشم؟ آخ چقدر دلم تنگ شده براشون. فقط، فقط اگر الان پدر و مادرم از در داخل می‌آمدند، دیگه چه اهمیتی داشت، خونه تمیز بود یا نه، میوه داشتیم یا نه. همه چیز کافی بود، من بودم و بوی عطر روسری مادرم، دست پدرم و نون سنگک. پدرم راست می‌گفت که: نون خوب، خیلی مهمه. من این روزها هر قدر بخوام می‌تونم کتلت درست کنم، اما کسی زنگ این در را نخواهد زد، کسی که توی دستهاش نون سنگک گرم و تازه و بی‌منتی بود که بوی مهربونی می‌داد، اما دیگه چه اهمیتی دارد؟ چیزهایی هست که وقتی از دستش دادی، اهمیتشو می‌فهمی. «زمخت نباشیم» زمختی یعنی: ندانستن قدر لحظه‌ها، یعنی نفهمیدن اهمیت چیزها، یعنی بی توجهی به‌ جزئیات و ندیدنِ ......! ‌‎  ‎‌‌‎ 🆔 @mah_davit313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا