هدایت شده از نو+جوان
✌️ #نقش_ما در انتخابات
😎 *دیگران را به حضور در انتخابات تشویق میکنم*
🔺 حضور مردم برای پیشرفت و صیانت کشور لازم است
📌 شما میتونین ۱۴توصیه آقا درباره نقشتون در انتخابات رو از سایت یا #نرمافزار_موبایلی نو+جوان دریافت کنین و در شبکههای اجتماعی به اشتراک بذارین 👇
🌐 nojavan.khamenei.ir/showContent?ctyu=20807
هدایت شده از گرافیک | سبزنگاره 🌱
سلام و نور
مشکات ابرار از شما نوجوانان عزیز
با قلب های پاکتون ❤️
دعوت میکنه سوره مبارکه نصر و فتح بخونید ✌️
به نیت ظهور آقامون
و با شکوه برگزار شدن #انتخابات 😍🇮🇷
🌱@meshkat_abrar
💠
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
💠
إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ
(١)
وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا
(٢)
فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كَانَ تَوَّابًا (٣)
سوره مبارکه نصر
🌱@meshkat_abrar
-1013637375_-1299224816.mp3
12.37M
﷽
#خانواده_آسمانی_من ۱۶
اگه سیاه سیاهم باشم 😔
ولی بازم خانوادم هوامو داره ...
چون دوسشون دارم ❤️
بشنویم از یک استاد معنوی
#استاد_شجاعی
💠اطلاع رسانی
برنامههای نوجوانِ ابرار👇
🌱eitaa.com/Meshkat_abrar
مشکات ابرار
﷽ #خانواده_آسمانی_من ۱۶ اگه سیاه سیاهم باشم 😔 ولی بازم خانوادم هوامو داره ... چون دوسشون دارم ❤️
🌱
رفت و آمدم با خانواده آسمانیم
چطوریه؟ 😍
با مادرم حضرت زهرا ؟
با پدران آسمانی م ...
﷽
سلام و نور
میخواید بدونید توی اردوی نردبان خدا چی گفتیم؟ روی آبیهای قشنگ زیر بزن👇
#جلسه_اول
#جلسه_دوم
#جلسه_سوم
و اینک جلسه چهارم😊
#جلسه_چهارم
✅تفکر چون نتیجهاش تغییر است به اندازه یک عمر ارزش دارد.
❤️خدا دلش بیشتر از من برای من میسوزد.
♻️دست بزارید روی یک صفت یا یک کار بگویید میخواهم همین یک کار را ارتقا بدهم.
⭕️بدون عمل کسی را وارد بهشت نمیکنند.
❗️همسر رسول خدا هم که باشی فکر نکن به واسطه این نزدیکی هر کاری میتوانی بکنی.
💯صرفا به ظاهر ایمان داشتن بهشت نمیروی بهشت رفتن به حقیقت کارهاست.
❇️یکی از نیازهای انسان در قیامت، داشتن رفیق حمیم است.
😊حمیم: گرم و صمیمی
〽️هر چی نماز رو بیشتر ارتقا بدهید رفیق گرمتری میشوید.
آنوقت
🍃امام با شما رفیقتر میشود🍃
🔻زندگی روزمره ی ما، تابع نماز ما است
ارتباط بین نماز و زندگی روزانه.
💠نماز، الگو و تمرینی برای داشتن یک زندگی خوب
🌱ارتباط بین ارکان نماز و اعمال انسان
نماز یعنی تمرین خوب زیستن.
🌱 @meshkat_abrar
﷽.
📑 معنای هویت جمعی
معنای هویت جمعی یعنی اینکه:
✅ '' جمعی با یک نظام واحد، اعمال مشترکی انجام بدهد.'' 😍
#برنامه_ریزی (۸)
#قسمت_هشتم
#استاد_اُخُوَّت
💠 اطلاع از برنامههای نوجوانِ ابرار 👇
🇮🇷 eitaa.com/Meshkat_abrar
مشکات ابرار
﷽ لباس نمازگزار 🧥👖 #دوشنبه_های_احکامی (۷) 😍☺️ 💠 اطلاعرسانی برنامههای نوجوانِ ابرار 👇 🌱eitaa.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽
قابل توجه اونایی که
به کاشت ناخن💅 علاقه دارن📢 🧕
#دوشنبه_های_احکامی (۸) 😍☺️
💠 اطلاعرسانی برنامههای نوجوانِ ابرار 👇
🌱eitaa.com/Meshkat_abrar
مشکات ابرار
﷽ اگر این صدای زندگی نیست پس چیست ؟ #صدای_زندگی ۲ 🌱❤️ 🌱@meshkat_abrar
سلام
به نوع صداهاشون دقت کنید 😍
این حوالی غروب ضبط شده
مشکات ابرار
﷽ میشنوید صداشونو؟ نجویٰ میکنن ... هنوز مونده تا طلوع آفتاب، میشه پرواز کرد #صدای_زندگی ۱ 🌱❤️ 🕊@
🕊
این یکی توی سحرگاه ضبط شده 😍
قراره مرتب براتون صدای طبیعت بفرستیم
خوب گوش بدید به #صدای_زندگی
تو اوقات مختلف، طبیعت چه صداهایی داره؟
﷽
#روایت_عشق
#نردبان_خدا
روایت شما از اردوی نردبان خدا
تدبر سوره معارج
_خوش اومدید دخترم. از کجا میاین بابا؟
جلوی بخاری حرم ایستادیم و همزمان جواب دادیم.
+از اهواز میایم.
تعجب میکند_اووو اهواز، دانشجویید؟
بهم نگاه میکنیم و میخندیم.
+نه ولی دعا کنید دانشگاه قبول شیم.
_انشالله باباجان انشالله.
سیدهمرضیه با خنده نگاهم میکند.
_بهش بگیم شکلات بهمون بده؟
با خنده نگاهش میکنم+جیب خادمارو خالی کردیم انقدر شکلات خواستیم.
ریحانه_من میرم پایین نماز میخونم.
من و سیدهمرضیه هم رو به روی کفشداری نشستیم. سجادهام را پهن میکنم و میخواهم نیت کنم که چشمم به سنگ حرم ارباب میخورد.
نگاهم را بین سنگ و خادم میچرخانم. صدایی درونم فریاد میزد این سنگ متعلق به همین فرشته است.
دوباره پای سجاده مینشینم.
+مرضیه؟
نگاه از مفاتیح میگیرد و سری به معنای بله تکان میدهد.
+این سنگ رو دوست دارم به یکی از خادما هدیه کنم.
چشمانش برق میزند و با ابرو به خادم مهربان نگاه میکند.
_خب بده به همین خادم.
سرمیچرخانم، یکی دیگر از خادمها آمده و مشغول عوض کردن فرمشان هستند. به گمانم وقت جا به جا کردن شیفتشان رسیده.
سنگ را برمیدارم و قبل از اینکه قالی را کنار بزند جلو میرویم.
+ببخشید
برمیگردد_جانم باباجان؟
لبخندمان عمیق تر میشود+اینو میخواستیم بدیم به شما. سنگ حرم امام حسینِ (ع).
کاملا محسوس اشک در چشمانش حلقه میزند.
_دست شما درد نکنه. کِی کربلا بودید بابا؟
قبل از اینکه جوابی بدهیم. ادامه میدهد.
+من همین یک ماه پیش اونجا بودم، ولادت آقا امیرالمؤمنین اونجا بودم. خوشبحال شما که نزدیک کربلایید.
سیدهمرضیه جواب میدهد.
_خوشبحال شما که نزدیک امام رضا هستین.
سنگ را روی قلبش میگذارد و رو به من با صدایی که از بغض مردانهش مرتعش شده میگوید.
+من این سنگ رو روی قلبم نگه میدارم باباجان.
قند در دلم آب میشود.
+فقط مارو دعا کنید توی حرم هستین به یاد ما باشین.
_چشم بابا حتما، انشالله عاقبتتون بخیر بشه.
دست درون جیبش میکند و نفری دوتا شکلات در دستمان میگذارد.
_اون دوستتون رفت کجا؟
+رفت نمازشو پایین بخونه.
دوباره دستش را در جیبش فرو میبَرد و دوتا شکلات دیگر هم به ما میدهد.
نگاهم به نگاه سیده میافتد و باهم میخندیم. شکلات هم نصیبمان شد.
_دستتون درد نکنه بابا فعلا خداحافظ.
چند قدم دور نشده که دوباره برمیگردد.
_ناهار کجایین بابا؟
مرضیه بُراق میشود_میخواید بهمون فیش غذا بدید؟
میخندد_نه من که فیش ندارم. میخوام غذای خودمو بیارم براتون.
متعجب میشویم.
+نه نه اصلا، ما همین بابالهادی حسینیه اسکان داریم. نیازی نیست واقعا.
اصرار میکند و میگوییم نه پس خودتان چه؟
دوباره میخندد_مشخصه بیمیل نیستین. جایی نرید تا من بیام.
فرصت مخالفت نمیدهد و راهش را میگیرد و میرود.
شوکه به مرضیه نگاه میکنم و میخندم.
چه کنایهای زد، فکر کنم از چشمانمان قلب میبارید که اینطور خندهاش گرفته بود.
کنار دیوار مینشینیم و مرضیه به حرف میآید.
+وااای خداا.
انقدر ذوق زدهایم که حرفی نداریم بزنیم. تنها میتوانم بگویم:
+دلم نمیاد غذای خودشو بگیرم واقعا.
ده دقیقهای نگذشته که دوباره قالی کنار میرود و خادم مهربان با غذا داخل میشود.
_بیا بابا، فسنجون. سه تا نون هم گذاشتم براتون.
ذوق زده تشکر میکنیم.
+پس خودتون چی؟
_چیزی نیست بابا، این غذاهم تبرک آقاست.
+دست شما درد نکنه. دعامون کنید حتما. ما امسال کنکور داریم.
_انشالله موفق بشید عاقبتتون هم بخیر باشه. ولی بابا همیشه همینطور باحجاب بمونید، سمت تجمل نرید، کاش همسن و سالهاتون همه با ایمان و باحجاب باشن.
هردو باهم تشکر میکنیم، نگاهم را به اتیکت اسمش میدهم.
[سید غلامرضا حسینی.]
گمانم این اسم تا ابد در ذهنم حک شود. واقعا غلامِ رضا است . وقتی خادمی را میبینم که مهربان است به این فکر میکنم که خودِ آقا چقدر مهربان است؟ چقدر رئوف است و چقدر ما کم از او توقع داریم.
یادم هست وقتی مشغول جمع کردن وسیلههایم بودم برای آوردن سنگ حرم دلدل میکردم، اما حالا ایمان دارم که سنگ را پدرم از کربلا به اهواز آورد و من از اهواز به مشهد آوردم تا برسد به دست آقاسید، خادم مهربانِ این آستان.
🗓زمستان ۱۴۰۲/ مشهد
پ. ن: روایت شما از اردوی سوره معارج😊
نویسنده: معصومه سادات طباطبایی
🌱@meshkat_abrar
مشکات ابرار
﷽ غروب زیبا ... 😍 الحمدلله #صدای_زندگی ۳ 🌱❤️ 🌱@meshkat_abrar
چقدر وسعت داره ...
به دوردست هاش نگاه کنیم
37.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽
#ویژه_ببینید
🎥 گزیدهای از اردوی نماز
(تدبر در سوره معارج)
با نوجوانان مشکات ابرار
⏰اسفند ۱۴۰۲
🗓شعبان ۱۴۴۵
✨مشهد مقدس
🌱@meshkat_abrar