#خاطره_کتاب
از طرف یکی از یاوران کتاب
در احیای شب بیست و یکم
دیشب احیای شب بیست و یکم بود. به صرافت افتادم از فرصت شب زنده داری استفاده کنم و کتاب بفروشم اما مردد بودم. از طرفی دل ها آماده تر بود و فرصت بیشتری برای معرفی کتابها وجود داشت ، از طرفی دلم نمی خواست فرصت مناجات در بهترین شب سال را از دست بدهم. اما برگزاری نمایشگاه را ترجیح دادم.
هنوز چیدن میز کتاب تمام نشده بود که کودکان با اشتیاق به طرفم آمدند و یکی یکی قیمت کتابها را پرسیدند. کتابها را بر اساس قیمتشان انتخاب می کردند و مادرشان را صدا می زدند تا هزینه اش را پرداخت کند. اما تعداد محدودی از مادرها می پذیرفتند که کتاب های انتخاب شده را خریداری کنند و غالبا سعی در منصرف کردن کودکشان از خرید کتاب داشتند.
بهشان پیشنهاد دادم کودکان کتابها را بخوانند و تا پایان احیا به میز برگردانند. یکی از بچه ها کتاب شهید حججی را امانت گرفت. بعد از برگرداندن گفت شما نمی دانید من و دوستم با این کتاب چقدر گریه کردیم. کودکان کم سن و سال هم میدادند خواهر برادرهای بزرگترشان برایشان کتاب بخوانند. بانوی عاشقی را دیدم که کتاب مورد علاقه کودکی را به او هدیه داد و کودک بامعرفتی که آمده بود تا با خرید کتاب برای مادرش او را خوشحال کند.
خلاصه تا پایان احیا کودکان فرصت باهم بودنشان را با طعم کتاب مزه دار می کردند.
پدرم
خدای را سپاس که در سالروز شهادتت ، مرا واسطه قرار دادی تا دل چند کودک را شاد کنم.
پدرم
هیچگاه این توفیق را از من نگیر.🙏
بگذار من هم از تو بیاموزم شاد کردن دل کودکان را
@bookpatoogh