eitaa logo
• میقات الشهداء •
772 دنبال‌کننده
601 عکس
275 ویدیو
1 فایل
🔸کانال رسمی مجموعه چندجانبه میقات الشهداء🔸 📫مکان:قم.دورشهر.کوی۱۸.فرعی۱۵.پلاک۳۲ ⚜️جهت پاسخگویی ۰۲۵-۳۷۷۳۳۳۳۵ zil.ink/miqat_ir 📍جهت ارتباط @Miqat_Admin
مشاهده در ایتا
دانلود
°لذت مطالعه را به اشتراک بگذاریم° 💌| ۱_برای شرکت در این طرح میتوانید کتاب های خود را در موضوعات: 🔸رمان های اعتقادی و تاریخی 🔹زندگینامه و خاطرات شهدا، علما، دانشمندان 🔸داستان های قرآنی و دینی 🔹کتب تالیفی بزرگان دین به پاتوق کتاب اهدا کنید تا دیگر دوستانتان هم در شیرینی مطالعه آن سهیم باشند🌱 🌟| ۲_همچنین میتوانید با کمک های نقدی خود، ما را در تهیه کتاب های خوب یاری کنید: ۶۰۳۷_۹۹۷۷_۵۰۰۰_۵۲۶۷ (بنام هیئت میقات الشهداء) 💳لطفا پس از واریز، رسید آن را در فضای مجازی ارسال کنید 📲۰۹۹۱۴۶۲۸۲۸۵ 👇🏻جهت تحویل کتاب ها👇🏻 ⏱زمان: شنبه تا پنجشنبه ساعت ۹ تا ۱۴ 📍مکان: صفاییه، انتهای کوچه ممتاز، فرعی افخم، پاتوق کتاب میقات الشهداء 📚 😎 "مجموعه میقات الشهداء" 🌐zil.ink/miqat_ir
داستان یک تحول...! 👤وقتی که تنها وارث 💰ثروت میلیاردی آنیلی ❗️متحول میشود..‌.! 🌟تحولی که از یک کتاب شروع شد.‌.! 《اسلاید ها رو به ترتیب بخونید》 🛤اگر هم میخواید توی این مسیر پرپیچ و خم همراه ادواردو باشین، پیشنهاد میکنم که حتما حتما کتاب جذاب •من ادواردو نیستم• رو مطالعه کنید...! 💢راستی... خبر های خوبی تو راهه📚😎 منتظرمون باشین..‌.😉✌️🏻 "مجموعه میقات الشهداء" @miqat_official
هدایت شده از 《 رهروان عشق 》
در کتاب حاضر، گوشه هایی از زندگی و شخصیت دینی و اخلاقی شهید محمدجواد دل آذر، فرمانده عملیات لشکر 17 علی بن ابی طالب (ع) بیان شده و از مجموعه «ستارگان حرم کریمه» است. در این اثر ضمن بیان اجمالی زندگی این شهید، خاطراتی از قول اطرافیان وی در مورد سیره اخلاقی و معنوی او نیز روحیه رزم و جهاد در جبهه های جنگ نقل شده است. در این خاطرات و روایت های نقل شده از زندگی شهید دل آذر، به بیان ابعادی از تقوا، اخلاق، علاقه او به انقلاب و امام خمینی (ره)، عشق او به جبهه و شهادت، شجاعت و درایت او در جبهه، مدیریت کردن لشکر، نحوه رفتار او خویشاوندان و دوستان، معنویت او در سنگرهای جبهه و نیز برخی دیگر از سجایای اخلاقی و دینی پرداخته شده و نحوه شهادت او از زبان همرزمان او بیان شده است. در نهایت نیز دست نوشته ها و تصاویری از شهید آورده شده است. @R_Eshq
معرفی کتاب «علمدار» کاری از گروه انتشاراتی شهید ابراهیم هادی است. این کتاب زندگینامه و خاطراتی از سردار شهید سید مجتبی علمدار است. در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: سه سال از پیروزی انقلاب گذشته بود. مجتبی برای ادامه تحصیل به سراغ رشته‌های فنی رفت. سال ۱۳۶۱ در هنرستان شهید خیری مقدم در رشته اتومکانیک مشغول به تحصیل شد. از همان روزهای اولِ تحصیل تلاش کرد تا به جبهه اعزام شود. اما هر بار که مراجعه می‌کرد بی‌نتیجه بود. سن و سال مجتبی کم بود. برای همین موافقت نمی‌کردند. .... @Miqat_Official
کتاب «خداحافظ سالار»، خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسر سردار سرلشکر شهید حاج حسین همدانی، قافله سالار مدافعان حرم است، که به زندگی و فراز و نشیب های این شیرزن بزرگ پرداخته که از کودکی آغاز و نهایتا به شهادت سردار همدانی در سال ١٣٩٤ ختم می شود. شروع کتاب از سال 90 و بحران سوریه و دمشق که در آستانه سقوط قرار داشت آغاز می شود و با بازگشت و تداعی خاطرات دوران کودکی همسر شهید در دهه 40 ادامه می یابد. @Miqat_Official
• میقات الشهداء •
نام و نام خانوادگی: محمّد حسین حدادیان محل تولد : تهران تاریخ ولادت: ۱۳۷۴/۱۰/۲۳ تاریخ شهادت : ۱۳۹
. ✨داستان زندگی شهید حریم امنیت، محمدحسین حدادیان به روایت مادر 📚بخش هایی از کتاب را باهم میخوانیم : 🔸انگار زخم پای محمدحسین ذره‌ذره روحم را می‌خورد. نمی‌توانستم دور خانه راه بروم. زبانم در دهانم شده بود مثل یک تکه چوب خشک. دو تا توت خشک گذاشتم در دهانم. تا توت نم پس داد و مزه‌اش رفت زیر زبانم، هُرّی دلم ریخت. مزۀ شیرینی توت. بی‌هوا رفتم در قعر چاه خاطرات روز شهادت آقامهدی. 🔸جهت مشاهده و تهیه کتب از طریق زیر اقدام کنید👇 ✅ سایت من و کتاب https://b2n.ir/t83653 ✅ سایت انتشارات شهیدکاظمی https://b2n.ir/529242 ✅ نسخه الکترونیک https://b2n.ir/w02644 @Miqat_Official
«هوری» زندگینامه و خاطرات سردار شهید علی ضدهاشمی(۱۳۶۷-۱۳۴۰) است که به همت گروه فرهنگی انتشارات شهید هادی تدوین شده است. در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: یک روز یکی از نیروهای جدید آمد پیش حاج علی و گفت: من می‌خوام در شناسایی پشت منطقه‌ی دشمن رو ببینم؛ دوربین می‌خوام که نداریم. برجک می‌خوام، اون رو هم نداریم. حاجی فرستادش تا از ارتشی‌ها یک دوربین قرض بگیره. بعد از مدتی دیدم همان گروهبان آمد پیش حاجی و شکایت کرد. می‌گفت: نیروی شما قرار بوده دو روزه دوربین رو پس بده، اما الان دو ماه است که پس نداده. حاجی صداش کرد و گفت: چرا دوربین آقا رو نمی‌دی؟ اون بنده‌ی خدا هم گفت: شما از ما کار می‌خوایی، ما هم که وسیله نداریم، مجبور می‌شیم امانت رو پس ندیم! حاجی وساطت کرد و موضوع تمام شد. بعد حاجی هر طور بود دوربین تلسکوپی تهیه کرد و تحویل آن جوان داد. آن جوان دوربین را گرفت و گفت: خب، دست شما درد نکنه، حالا یک برجک هم نیاز داریم. می‌خوام عراقی‌ها رو ببینم، یه لودر هم بده تا برجک خاکی بزنیم. حاجی با آن صبر و تحمل و اعتمادی که به نیروهایش داشت لبخندی زد و به بچه‌ها گفت یک لودر بدهند. فردا صبح، هوا کمی روشن شده بود که دیدیم همین‌طور اطراف سنگر فرماندهی خمپاره به زمین می‌خورد! تا روز قبل این‌قدر آتش دشمن زیاد نبود. با حاجی از سنگر بیرون آمدیم؛ آنچه می‌دیدیم باورکردنی نبود. یک برجک خاکی با ارتفاع نزدیک به هشت متر کنار سنگر فرماندهی بالا رفته بود!! در چهره‌ی حاجی هم عصبانیت دیده می‌شد و هم خنده... @Miqat_Official