eitaa logo
مـیــثــــاق
2.4هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
14.9هزار ویدیو
32 فایل
https://eitaa.com/joinchat/1277689893C3e7a8a1f84 🌱 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مِيثَاقَ الله الَّذِي أَخَذَهُ وَ وَكَّدَهُ سلام بر تو ای پیمان محکم خدا که از مردم گرفت و سخت محکمش کرد..🌷 ارتباط با ما @MN5286
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 ♨️شجاعت های امام حسن مجتبی(ع) 👌 بسیار شنیدنی 🎤 حجت الاسلام
11.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کلیپ تاریخی از خطبه‌های حضرت آیت الله خامنه‌ای در اولین نماز جمعه پس از آغاز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥سردار کارگر: زمانی که در نظام وظیفه بودم هر دو پسر رهبری برای سربازی پیش من آمدند...
15.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم منتشر نشده رهبر انقلاب در خطوط مقدم جبهه کردستان
8.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔳 سوزان مالونی: ایران حدود ۵۹۲ میلیارد دلار در جنگ خسارت دید تحلیلگر| ◽️کارشناسان غربی معتقد بودند ایران حداقل دو برابر مدت جنگ زمان لازم داشت تا ایران را به نقطه شروع جنگ بازگرداند.
11.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥روایتی غم‌انگیز از زندگی یک جانباز 🔹جانباز شیمیایی: حقوقم ۹۰۰ هزار تومنه، نمی‌دونم دنا پلاس چیه!
مـیــثــــاق
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🏴 خون دلی که لعل شد زندگینامه مقام معظم رهبری 🥀 فصل سیزدهم قسمت صد و شصت و سه زندانی خبیث 🥀
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🏴 خون دلی که لعل شد زندگینامه مقام معظم رهبری 🥀 فصل سیزدهم قسمت صد و شصت و چهار زندانی خبیث 🥀من عادت داشتم مقداری از غذای افطار را نگه دارم تا بعدا به صورت میان وعده بخورم چون در این زندان دچار زخم معده شده بودم به او نان و قدری مربا دادم حاضر نشد بخورد به زور به او غذا خوراندم و آب نوشاندم قدری چهره اش باز شد جهت مراعات حال او و انفعال و گرفتگی شدیدی که در چهره‌اش دیدم به نماز عشا نایستادم به قصد تسلیت و همدردی صحبت را با او ادامه دادم وقتی دید من به او سخت توجه می‌کنم گمان کرد من این کار را از این جهت می‌کنم که می پندارم او از زندانیان سیاسی اسلام‌گرا است و یا اینکه قصد دارم به این وسیله او را به صفوف اسلامگرایان جذب کنم سرش را بلند کرد و با لحنی خشک گفت اجازه بدهید اعتراف کنم که من به هیچ دینی عقیده ندارم ! 🥀فهمیدم که چه در ذهنش گذشته دنبال جمله ای مناسب ذهنیت و منطق و شرایط او می گشتم گفتم سوکارنو رئیس جمهور اندونزی در کنفرانس باندونگ گفت ملاک اتحاد ملت های عقب مانده نه وحدت دینی و نه وحدت تاریخی و فرهنگی و امثال آن بلکه وحدت نیاز است مسائل یکی است و سرنوشت نامعلوم و دین نباید میان من و شما جدایی بیندازد 🥀 انتظار این پاسخ را از من نداشت دیدم تغییر در چهره‌اش آشکار شد خیلی از هم باز شد و با ما گرم گرفت بعد به او گفتم شما استراحت کن و ما نماز میخوانیم همسرش در سلول دیگری از همین زندان بود من با استفاده از تجربه طولانی خود در این زندان توانست میان او و همسرش ارتباط برقرار کنم و همه گونه محبت و خدمتی به او کردم دو ماه پیش ما ماند 🥀 یک روز گفت وقتی چشمم به شما افتاد احساس کردم دچار فاجعه شده ام به خود گفتم گرفتار ملا شدیم اکنون به شما میگویم من در عمرم کسی را از جهت سعه صدر و عدم تعصب مانند شما ندیدم 🥀 با همه این حرف‌ها و مواضع خبث طینت این مرد که بعدها برایم آشکار شد تغییری نیافت و از هر فرصتی برای مسخره کردن دین و روحانیون استفاده می‌کرد به شیوه ای چندش آور و نفرت انگیز از هر راهی می کوشید تا آداب و سننی را که با دین ارتباط دارد مورد تمسخر و تحقیر قرار دهد ادامه دارد.....
8.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بیا بیا تماشا کن! بی صدا باریدند(قسمت دوم ) ؛این قسمت شهید مهدی باکری،شهید احمد کاظمی در اخرین تماس؛تو گودال نشست خطاب به شهید احمد کاظمی کاش که اینجا را میدیدی چه ده با صفاییه... راویان📽رهبر انقلاب ،شهید حاج قاسم سلیمانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رهبری مخالف خریدن سربازی بودند اما مجلس تصویب کرد! 👈 سردار کارگر: خریدن سربازی اقدام بدی بود که رهبری هم مخالف بود، اما در مجلس تصویب و به ناجا ابلاغ کردند.
مـیــثــــاق
🎇°•○●﷽●○•°🎇 ✨هر روز یک صفحه با کتاب حسین پسر غلامحسین 🌺زندگینامه شهیدی که حاج قاسم وصیت کرد در کن
🎇°•○●﷽●○•°🎇 ✨هر روز یک صفحه با کتاب حسین پسر غلامحسین 🌺زندگینامه شهیدی که حاج قاسم وصیت کرد در کنار او دفن شود. 🍃 محمد حسین به روایت علي نجيب زاده 💫 مدیون پدر و مادر سال شصت و چهار با محمدحسین اشنا شدم. رفته بودم ترمینال بلیت بگیرم که با اتوبوس به منطقه بروم. آنجا یکی از بچه ها را دیدم. وقتی فهمید برای چه به ترمینال آمده ام، گفت: «فردا چندتا از بچه های اطلاعات می خواهند بروند منطقه، تو هم می توانی با آنها بروی.» من هم از خدا خواسته قبول کردم. روز بعد به بچه های اطلاعات معرفی شدم و با یک استیشن حرکت کردیم. قرار بود اول به تهران بروند و بعد از آنجا راهی جنوب شوند. آنها پنج نفر بودند که من هیچ کدامشان را نمی شناختم. محمدحسین هم در بینشان بود. توی راه که می رفتیم، دیدم محمد حسین هر چند دقیقه یک بار نگاهی به من می اندازد و می خندد. خب! من اولین بار بود که او را می دیدم. مانده بودم چرا می خندد؟ اول قضیه را جدی نگرفتم، اما بعد دیدم که نخیر! مثل اینکه دست بردار نیست، همین طور ما را نگاه می کند و می خندد. طاقت نیاوردم و پرسیدم: «چرا می خندید؟ اتفاقی افتاده خنده شما دلیل دارد؟» گفت: «بله! دلیل که دارد، اما حالا نمی گویم. باید صبر کنی به مقصد که رسیدیم، تنها شدی آن وقت می گویم.) گفتم: «باشه یادم باشد، آنجا می پرسم.) دیگر در مورد این قضیه حرفی نزدم، اما او مدام یک لبخند گوشه لبش بود. سر ظهر بچه ها برای نماز کنار یک مسجد توقف کردند.همه وضو گرفتند و رفتند داخل مسجد و سریع مهری برداشتند و به نماز ایستادند، اما محمدحسین کنار جامهری توقف کرد، دقت کردم، دیدم ایستاده است و مهرها را آرام جابه جا می کند، یکی را بر می دارد، نگاه می کند، بعد سر جایش می گذارد و یکی دیگر بر می دارد. حدود چهار، پنج دقیقه طول کشید تا عاقبت یک مهر برداشت. سفر ما حدود سه روز طول کشید. این سه روز در هر مسجدی که برای نماز می ایستادیم، همین برنامه بود. من حسابی کنجکاو شده بودم، می خواستم بدانم که جریان چیست؟ گاهی اوقات یک جامهری حدود دویست، سیصد مهر داشت و او همه را می گشت تا یکی را انتخاب کند. تصمیم گرفتم هر طور شده سر از کار او دربیاورم و سر این قضیه را پیدا کنم. در یک مسجد، محمد حسین دیگر خیلی توقف کرد، یعنی از دفعات قبل هم خیلی بیشتر طول کشید، جلو رفتم: «حسین آقا! دنبال چه می گردی؟» لبخندی زد: «یعنی نمیدانی؟!» | گفتم: «اگر می دانستم که سؤال نمی کردم.» | گفت: «خب! دارم دنبال مهر می گردم.» گفتم: «این همه مهر؛ مگر اینها با هم فرق می کنند؟ » گفت: «از خودت بپرس» گفتم: «من که نمی دانم باید از کسی مثل شما بپرسم تا یاد بگیرم.» ادامه دارد 🖋️
22.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸 📹 خون شهدا داره اثر میکنه 🎙 به روایت حاج حسین یکتا