فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه کسانی با ظهور مخالفند (استاد پناهیان)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیانیه پزشک تبریزی 👨🔬درباره این بیماری همه گیر که از آلمان🇩🇪📑هم تایید گرفته نشون میده که این بیماری🦠 رو میشه درمان کرد
حتما تا آخر ببینید خیلی جالبه🖥
مـیــثــــاق
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🏴 خون دلی که لعل شد زندگینامه مقام معظم رهبری 🥀 فصل چهاردهم قسمت ۱۷۶ درگذشت حاج آقا مصطفی خم
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🏴
خون دلی که لعل شد
زندگینامه مقام معظم رهبری
🥀فصل چهاردهم قسمت ۱۷۷
عقاب ....عقاب .....گرفتیمش!
🥀در اواخر یکی از شبهای زمستان آن سال در خواب بودم که در زدند از خواب بیدار شدم و طبق عادتم بدون اینکه بپرسم پشت در کیست شخصاً برای باز کردن در رفتم یک ساعت به اذان صبح مانده بود و افراد خانواده در اندرونی خوابیده بودند در را که باز کردم دیدم افرادی با مسلسل و هفت تیر ایستادهاند
به ذهنم گذشت که آنها عدهای چپی هستند و قصد دستگیری مرا دارند چون در آن زمان آقای بهشتی به من اطلاع داده بود که چپی ها دست به کشتار و تصفیه اسلام گرا ها زده اند و از من خواسته بود که هوشیار و مواظب باشم
🥀 چپی ها در کرمانشاه شبانه به منزل آقای موسوی قهدریجانی ریخته بودند دست و پای او را بسته بودند و قصد کشتنش را داشتند که در حادثه ای غیر منتظره توانسته بود بگریزد و از مرگ نجات یابد این مسئله هنوز در ابهام است و برای روشن شدن آن اقدامی نشده است
به محض آن که چنین فکری به ذهنم آمد فوراً در را بستم آنها تلاش کردند مانع شوند اما ترس از مرگ به من قدرت بخشید و زورم بر آنها چربید و در را بستم بعد به فکرم رسید که ممکن است آنها از دیوار بالا بیایند یا از راه دیگری وارد خانه شوند آنها با اسلحه خود شروع کردند به کوبیدن به شیشه ضخیمی که روی در بود و آن را شکستند
درهمان حال که من به راهی برای نجات میاندیشیدم یکی از آنها فریاد زد به نام قانون در را باز کن.
🥀 از این حرف شان فهمیدم که از ماموران ساواک هستند خدا را شکر کردم که بر خلاف تصور من آنها از چپی ها نیستند به طرف در رفتم و در را باز کردم شش نفری حمله کردند و در میان در بیرونی خانه و در اندرونی با خشونت و قساوت مرا به باد کتک گرفتند در آن هنگام مصطفی که ۱۲ سال داشت بیدار شده بود و از پشت شیشه نازکی که میان من و آنها حایل بود با حیرت و شگفتی به صحنه کتک خوردن پدر مینگریست و فریاد می زد ساواکی ها بیرحمانه به کتک زدن من با مشت و لگد ادامه دادند و مخصوصاً با نوک کفش خود به ساق پای من میزدند به من دستبند زدند و دستور دادند جلو بیفتم و به داخل منزل بروم
ادامه دارد.....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 «حافظ شیرازی» یک عارف بزرگ
بمناسبت بزرگداشت روز حافظ
tn.ai/2367503
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥اذان گفتن رهبر معظم انقلاب در گوش فرزند سوم شهید مدافع حرم «محمد بلباسی»
مـیــثــــاق
🎇°•○●﷽●○•°🎇 ✨هر روز یک صفحه با کتاب حسین پسر غلامحسین 🌺زندگینامه شهیدی که حاج قاسم وصیت کرد در کن
🎇°•○●﷽●○•°🎇
✨هر روز یک صفحه با کتاب حسین پسر غلامحسین
زندگینامه شهیدی که حاج قاسم وصیت کرد در کنار او دفن شود.
محمد حسین به روایت مادر
دوری و فراق تا آخرین دیدار
جراحت گلو و تارهای صوتی
روزها و ماه ها می گذشت تا اینکه خبردار شدم محمد حسین مجروح شده و به کرمان آمده و در بیمارستان کرمان درمان بستری است.
سراسیمه خودم را به بیمارستان رساندم، خدا را شکر همه اعضای بدنش را سالم دیدم، گردنش باندپیچی بود. نزدیکش شدم با صدایی نحیف، سلام کرد. اول گمان کردم از ضعف عمومی صدایش بالا نمی آید، بعد متوجه شدم به گلویش ترکش اصابت کرده است و تارهای صوتی اش صدمه دیده اند و نمی تواند حرف بزند.
بعد از مدتی که از بیمارستان مرخص شد و به خانه آمد، جراحتش تا حدودی التیام یافته بود. هنوز نمی توانست صحبت کند، یعنی حالت حرف زدن داشت، اما هیچ صدایی از حنجره اش خارج نمی شد و ما مجبور بودیم لب خوانی کنیم تا بفهمیم چه می گوید. من خیلی نگران بودم و با خودم گفتم: اگر تا آخر عمر چنین باشد چه کار کنیم و خودم را دلداری می دادم و می گفتیم خدا را شکر زنده است، اما دکتر ها به پدرش گفته بودند که با گذر زمان دوباره می تواند حرف بزند. به این حرف ها و نظرها دل خوش کردم و راضی بودم به رضای حق. حدود سه ماه طول کشید تا دوباره توانست به طور خیلی ضعیف و گرفته صحبت کند. جالب اینجاست هر زمان برادرش از او می پرسید: «محمد حسین چه طوری داداش؟ » می گفت: «خوبم! هیچ مشکلی ندارم.
خیلی دوست داشتم بدانم چه اتفاقی افتاد که محمد حسین از ناحیه گلو زخمی شد. بعدها شنیدم یکی از دوستان همرزمش به نام عباس طرماحی که همراه او بوده، ماجرا را چنین تعریف کرده است:
آن شب قرار بود که همراه عده ای از بچه ها برای شناسایی محوری در گیلان غرب برویم. فرمانده اطلاعات عملیات گفته بود که محمد حسين يوسف الهی دیگر لازم نیست به شناسایی برود و بهتر است در رده بالاتری خدمت کند. به همین خاطر حمید مظهری صفات به عنوان مسئول محور و من به عنوان معاونش در این محور انجام وظیفه کنیم و بدین ترتیب محمد حسین همراه ما نیاید، اما او قبول نمی کرد. نمی توانست بچه ها را به حال خود رها کند. او عادت کرده بود قبل از اینکه نیروها داخل منطقه شوند، خودش از نزدیک محور را بیند و راهکارها را ارائه دهد. شب قبل، همین کار را کرده بود، ولی با این حال آن شب هم می خواست با ما بیاید....
ادامه دارد 🖋️
31.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جلسه اخلاق در محضر امام خامنه ای حفظه الله
#تربیت_کودک
Shab6Moharram9107Music.mp3
4.83M
همراز گلهای پرپرم...
سرباز گمنام رهبرم...
#اربعین
InMardanmotioee.mp3
5.88M
افتادند بر آستان زینب✨
جانهاشان فدایِ جان زینب✨
ویژهرجعتغریبانه
شهـدایمظلومکربلایخانطومان