#شعر
شبیهِ هاجرم و از تب تو می سوزم
و دیده را به سراب فرات می دوزم
هزار مرتبه رفتم به خیمه گاه عمو
صفا و مروه شده خاطرات امروزم
ببین رقیه برایت چقدر بی تاب است
بخواب میوه قلبم گل جگر سوزم
تودر میانه دستم رجز که می خوانی
برای حفظ تو در فکر خود ، زره دوزم
شنیده حرمله، من طفل در بغل دارم
ببین چگونه نگاهش شده است مرموزم
رباب می نگرد پس تو را نمی بوسم
ولی به حسرت برقِ گلوت ،پاسوزم
#زهراساداتصادقیحسینی
「@Misaghezuhoor」