میوه دل من
سلام خواستم یه ایده معرفی کنم من یه برچسب تو خونه داشتم و تعداد آجر بازی هامون هم کمه ولی برای است
سلام اینم بازی ما ب ایده شما
#مخاطبین
میوه دل من
•┈┈┈••✾🍃 ﷽ 🍃✾••┈┈┈• 👌یه بازی قشنگ با دکمه های بازیافتی👌 دکمه ی لباس های👚👕👖 دور ریختنی و کهنه رو
سلام اینم بازی نخ و مهره
پیشنهاد میکنم امتحان کنید حتی با ساده ترین چیز ها هم بچه ها سرگرم میشن.
#مخاطبین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میلاد حضرت ختم المرسلین #محمدالمصطفی(صلی الله علیه وآله و سلم) و حضرت امام #جعفرالصادق(سلام الله علیه) بر همه مسلمانان مبارک باد❤️💚
#هفته_وحدت
#میلاد_پیامبر_اکرم(ص)
#میلاد
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
┄━━•●❥-☀️﷽☀️-❥●•━━┄
#داستان_کودکانه
#فیل_های_دوقلو
فیلی و فیلک دو خواهر دو قلو بودند که مجید با کاغذ رنگی آنها را درست کرده بود.
اما موقع درست کردن، کاغذ رنگی کم آورد.
به خاطر همین برای فیلک خرطوم نگذاشت.
فیلک همیشه با حسرت به صورت فیلی نگاه می کرد و آه می کشید.
او هم دلش می خواست مثل خواهرش یک خرطوم پیچ پیچی بزرگ داشته باشد.
با خرطومش راحت غذاها را بخورد.
راحت وسیله ها را جا به جا کند.
گل ها را بچیند و به موهایش بزند.
او شب ها همش خواب خرطوم می دید.
خواب می دید که با فیلی و خرگوشک و موشی آب بازی می کند.
دنبال آنها می کند و با خرطومش به آنها آب می پاشد.
یک شب فیلی دید که مجید مثل همیشه بازی نمی کند و خوشحال نیست.
مجید گوشه ای نشسته بود و به چیزی که در دستش بود، با ناراحتی نگاه می کرد.
فیلی تعجب کرد.
به او گفت:
- چی شده؟ چرا ناراحتی؟
مجید گفت:
- فردا تولد دوستم حمید است. برایش یک جوجه خوشگل مثل جوجه خودش درست کردم.
فیلی گفت:
-خب اینکه ناراحتی ندارد.
مجید به فیلی که روی میز بود، نزدیک شد. جوجه اش را نشان داد و گفت:
- ببین چقدر قشنگ شده!
فیلی گفت:
-آره، خیلی قشنگه؛ ولی این که نوک ندارد.
مجید اخم هایش را در هم کشید و گفت:
- آره، فقط نوکش باقی مانده بود که کاغذ رنگی هایم تمام شد.
بعد دستش را با عصبانیت روی میز زد و گفت:
اَه؛
تقصیر کرونا است. یک هفته است مغازه ها را بسته اند.
فیلی به فکر فرو رفت.
او می خواست هر طور شده، مشکل دوستش را حل کند.
یک دفعه فکری به ذهنش رسید.
گفت:
- خرطوم من بزرگ است؛ تو می توانی از آن استفاده کنی و بقیه اش هم ...
مجید کوچولو چشمانش را گرد کرد و گفت:
-بقیه اش چی؟!!
+بیا جلو تا دم گوشت بگم.
مجید کوچولو جلو آمد.
فیلی گفت:
- چند روزی هست که به خواهرم فکر می کنم.
فیلک به خاطر نداشتن خرطوم، خوشحال نیست، بازی نمی کند و ...
خیلی دلم می خواهد به او کمک کنم.
لطفا قسمتی از خرطومم را هم به صورت او بچسبان.
مجید کوچولو با شنیدن حرف های فیلی دستانش را به هم کوبید و گفت:
- آفرین، این طوری هر دو کامل می شوند.
ممنون فیلی جونم، تو خیلی مهربونی.
مجید با اجازه فیلی، خرطوم او را از صورتش جدا کرد.
صبح وقتی فیلک از خواب بیدار شد، مثل همیشه گفت:
- سلام آبجی جونم، صبح بخیر
اما وقتی چشمش به صورت خواهرش افتاد، فریاد زد:
- خرطومت، خرطومت کوچک شده!!
فیلی گفت:
-راست میگی؟
+آره، باور کن، راست میگم
بقیه خرطومت کو؟؟
یکدفعه دستی روی صورتش کشید. یه خرطوم کوچولو روی صورتش بود.
او خیلی خوشحال شد. خواهرش را بغل کرد و خرطومش را بوسید.
❁ف. خزائیلی «صدرا»
#تولد_تا_هفت_سالگی
#داستان_کودکانه
#فیل_های_دوقلو
#میوه_ی_دل_من
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
┄━━•●❥-☀️🌼☀️-❥●•━━┄
═════ ♥️ ⃟⃟ ⃟❀ ﷽ ❀ ⃟⃟ ⃟♥️ ═════
رعایت ادب در مجلس پیامبر (ص):
در حضور آن بزرگوار(ص)، راجع به مطلبی نزاع نمی کردند و اگر کسی شروع به سخن می کرد، همه ساکت می شدند تا حرفش به پایان رسد، و به نوبت در محضر پیامبر(ص) سخن می گفتند، اگر اهل مجلس از چیزی به خنده می افتادند، پیامبر اکرم(ص) نیز می خندیدند و از آنچه که اظهار شگفتی می کردند، پیامبر هم شگفت زده می شد.
در برابر فرد غریب بر سخن ناهنجارش سخت شکیبایی می کرد در مقابل سخنان خشن و تند و سوال های بی روّیه ی مردم تحمل به خرج می داد، حتی اگر یکی از اصحاب، سائل غریبی را عقب می راندند که مزاحم پیغمبر نشود ناراحت می شد و می فرمود: «چون حاجتمندی را دیدید حاجتش را روا کنید هرگز اجازه نمیداد کسی او را بسیار ستایش کند کلام هیچ کس را قطع نمی کرد مگر آنکه از حد خود تجاوز می نمود در این صورت یا برمی خاست یا او را از ادامه سخن نهی می فرمود.»
(مکارم الاخلاق:ص44)
#هفته_وحدت
#میلاد_پیامبر_اکرم(ص)
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
═════ ♥️ ⃟⃟ ⃟❀❀ ⃟⃟ ⃟♥️ ═════
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همیشه شکر چنین نعمتی بر لب ماست 💚
که جعفر بن محمد رئیس مذهب ماست❤️
#میلاد_پیامبر_اکرم(ص)
#میلاد_امام_جعفر_صادق(ع)
#هفته_وحدت
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯