eitaa logo
میوه دل من
15هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
2.9هزار ویدیو
23 فایل
بسم الله النور انجام کارهای روزمره والدین در کنار بچه ها بازی های مناسب طبایع مختلف شعر و قصه های کاربردی بازی و خلاقیت و... ویژه کودکان زیر۷سال👶 ارتباط با ما:👈 @Rahnama_Javaher زیر نظر کانال طبیبِ جان: @Javaher_Alhayat
مشاهده در ایتا
دانلود
┄━━━•●❥-🌹﷽🌹-❥●•━━━┄ اینم نی نی عسلی ماست😍 چند وقتی هست که همش لبه ی مبل رو می گیره 🏃‍♂ تا بتونه وایسه و دور تا دورش راه بره ما هم برای اینکه نیوفته و سرش به سرامیک نخوره تمام مبلای خونه رو کشیدیم جلو برای اینکه دور تا دور فرش بسته بشه و ی فضای بازی بشه واسه نی نی عسلی💞 بعدشم ی سری چیزای سرگرم کننده و با فاصله می ذاریم اینطوری هم می تونه راه بره، هم بازی کنه و مشغول بشه😉 البته بیشتر سعی می کنیم پلاستیکی نباشه نی نی عسلی هم خیلی سرگرم میشه و کلی بازی می کنه و خوشحاله😊😍 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ ┄━━━•●❥-🌹❀🌹-❥●•━━━┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از طبیبِ جان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 کلیپ | سخنان مادر رهبر انقلاب درباره تربیت فرزند @Javaher_Alhayat ◢ ࿐❁☘❒◌🌙◌❒☘❁࿐
┄━━━•●❥-🌹﷽🌹-❥●•━━━┄ پرواز🌹 پویا دسته فرمان را سفت چسبید. آن را به عقب کشید. هواپیما با تکان سختی از زمین بلند شد. پویا با لبخند به اطراف نگاه کرد. آسمان صاف بود. فقط چند تکه ابر در آن دید. بالا و بالاتر رفت. به وسطِ ابرهایی که شبیه پشمک بودند رسید. چشمانش را بست و زبانش را دراز کرد. تکه ای ابر به زبانش چسبید. با خوشحالی آن را مزه کرد. شیرین و خوشمزه بود. درست مثلِ پشمک واقعی. چشمانش را باز کرد. خرسی از صندلی پشتِ سرش صدا زد:"پس من چی؟" پویا گفت:"الان دور می‌زنم. تو هم از این پشمک‌ها بخور." دور زد و برگشت. وسطِ ابرها که رسید. خرسی بلند شد و دستش را دراز کرد. یک تکه ابرِ خوشمزه کَند و توی دهانش گذاشت. پویا گفت:"محکم بنشین که می‌خواهم بروم طرفِ کوه‌ها." خرسی محکم به صندلی چسبید. پویا هواپیما را به طرفِ کوه‌ها برد. روی کوه، برف سفیدی بود. به قله کوه رسید. دستش را دراز کرد و کمی برف برداشت. خرسی هم خم شد و دستش را پر از برف کرد. هواپیما دوباره بالا رفت. هر دو برف هایشان را خوردند. خیلی خنک و خوشمزه بود. خرسی گفت :"دوباره برف می‌خواهم." پویا به او نگاه کرد و گفت:"دیگر بس است. باید برویم خانه:" خرسی از جا پرید و داد زد:"مواظب باش." پویا جلو را نگاه کرد. وای! هواپیما نزدیک کوه بود. نزدیک بود به آن بخورد. دستش را روی صورتش گذاشت و فریاد زد.:"وای.. خدا... کمک..." دستی روی شانه‌اش نشست. "پویا ...پویا ...بیدار شو... داری خواب می‌بینی." چشمانش را باز کرد. با نگرانی دور و برش را نگاه کرد. خرسی روی تخت؛ کنارش خواب بود. مادر گفت:"زود بیا صبحانه بخور. باید به مهد کودک بروی." پویا از جا بلند شد. به طرفِ قفسه رفت. هواپیما سرِ جایش بود. آن را برداشت. لبخند زد و به طرفِ آشپزخانه رفت. مادر و پدر، کنارِ سفره نشسته بودند. سلام داد و گفت:"مامان جان، بابا جان، به خاطرِ کادوی خوبتان متشکرم." پدر خندید و گفت:"جایزه، اخلاق و رفتار خوبت در مهد و خانه است." پویا گفت:"این هواپیما و خرسی را از همه اسباب بازی‌هایم بیشتر دوست دارم." دوباره به اتاق برگشت. تا برای رفتن به مهد کودک آماده شود." فرجام پور ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ ┄━━━•●❥-🌹❀🌹-❥●•━━━┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#نظرات #مخاطبین الحمدالله 🤲 که پاسخ سوال برنده شدن رو اجرا کردند و از نتیجه راضی. ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❀ೋ❀💕═ ﷽ ═💕❀ೋ❀ -چند نکته در رابطه با شیر دادن: *در شروع شیر دادن ذکر «بسم الله الرحمن الرحیم»را فراموش نکنید. در روایتی از پیامبر(ص)وارد شده است: «کلّ امرٍ ذی بالٍ لم یذکر فیه بسم الله فهو ابتر» هر امر مهم و با ارزشی که بدون ذکر بسم الله الرحمن الرحیم انجام شود ناقص و بدون نتیجه خواهد ماند. *با یاد امام حسین(ع)به کودک خود شیر بدهید، به استناد آنچه وارد شده است که حضرت فرمودند: «شیعتی مهما شربتم ماءٍ عذبٍ فاذکرونی» ای شیعه من هر گاه آب گوارا، می نوشید مرا یاد کنید. *در هنگام شیر دادن به کودک نگاه کنید و با او حرف بزنید و در سخن گفتن به ایام شهادت و ولادت ائمه(ع)توجه کنید و نگران فهم کودک نباشید. مادری که می خواهد فرهنگ ساز باشد و فرهنگ اهل بیت(ع)را به کودک خود منتقل کند، لازم است فرهنگ دین داشته باشد و با فرهنگ دین کودک را تغذیه و پرورش دهد. *سعی شود شیر دادن با وضو باشد که اثرات معنوی آن بسیار ذکر شده است. منبع: محمد زاده، راضیه،(1340)، مادر اگر این گونه می بود، تهران: چاپ اول، (1383) ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ ❀ೋ❀💕═══💕❀ೋ❀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•┈┈••✾🍃 ﷽ 🍃✾••┈┈• ناز ناز ما امروز ی بازی داره که هم باعث تقویت هوشش میشه😍 هم حرکتی هست و باعث تقویت جسم میشه☺️ تازه ناز ناز ما خیلی بازیهای پرشی دوست داره 👏👏👏 و اینکه میخواد بازی زیاد ساده نباشه یعنی یکم سخت باشه☺️ بازی به این روش هست 👇 یکی باید کلماتی رو بگه و فرزند کلمه متضاد اون کلمه رو بگه👌 و همزمان بپره روی بالش دیگه💪 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ •┈┈┈••✾🍃🌺🍃✾••┈┈┈•
¨‘°ºO✰┈•✦⚘﷽⚘✦•┈✰Oº°‘¨ امروز با کوچولو خمیربازی درست کردیم، بعد باهاش چند تا گلوله درست کردیم و با رنگ ها ی مختلف، رنگشون کردیم😊 از این فرصت استفاده کردم، و به کوچولو پیشنهاد دادم، با هم یه شونه درست کنیم.🌸 کوچولو با این وسیله بهداشتی و شخصیش‌ آشنا شد. حالا دیگه بیشتر مواظب شونشه😘 و هرصبح که بلند می شه اول می ره سراغ شونش‌‌ و موهاشو شونه می زنه👏👏👏😊 به بقیه هم مرتب یادآوری می کنه که: ✅مواظب وسائل بهداشتی و شخصیشون باشند😍 ✅از وسائل بهداشتی خودشون استفاده کنند، نه دیگران😊‌ ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ ¨‘°ºO✰┈•✦⚘⚘✦•┈✰Oº°‘¨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از طبیبِ جان
💭 سخن زیبا نشانه فراوانی عقل است. @Javaher_Alhayat ◢ ࿐❁☘❒◌🔅◌❒☘❁࿐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❀ೋ❀💕═ ﷽ ═💕❀ೋ❀ چند نمونه از تأثیر اعجاب انگیز شیر در تربیت: به مادر شیخ انصاری -که یکی از افتخارات عالم تشیع است -گفتند بارک الله چه بچه ی خوبی تحویل جامعه دادی! مادر جواب داد: من توقع بیشتر از این پسر داشتم. برای اینکه من در 2 سالی که او را شیر دادم، هیچ وقت بدون وضو نبودم. نصف شب بچه ام گریه می کرد و شیر می خواست، بلند می شدم وضو می گرفتم و بعد بچه ام را شیر می دادم. همچنین از مادر مقدس اردبیلی سؤال کردند: سبب مقام ارجمند مقدس اردبیلی چیست؟ فرمود: من هرگز لقمه ی شبهه ناک نخوردم و قبل از شیردادن بچه وضو می گرفتم و ابداً چشم به نامحرم نینداختم و بعد از شیر گرفتن، باز در تربیت او کوشیدم و نظافت و طهارت را مراعات داشتم و با بچه های خوب او را می نشاندم. منبع: محمد زاده، راضیه،(1340)، مادر اگر این گونه می بود، تهران: چاپ اول، (1383) ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ ❀ೋ❀💕═══💕❀ೋ❀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•┈┈┈••✾🍃 ﷽ 🍃✾••┈┈┈• یکی از بازی های مورد علاقه ی بچه ها کُشتی گرفتن با باباجون هست.🤼‍♂ باباجون کارش خیلی سخته، ولی وقتی از سر کار میاد حتما با کوچولوها بازی می کنه🙂 بابا، هم اجازه می ده بچه ها ازشون بِبَرن و هم گاهی می گذاره که شکست بخورند.🤔 بعد بهشون می گه: «اِی داد بیداد! حتما ناهارتونو کامل نخوردین! والا برنده می شدین!»😌 اینجور وقت ها می دوند طرف من و می خوان که بهشون غذا بدم بخورن😃🙇‍♂🙇‍♀ چند لقمه که خوردن، بابا ازشون شکست می خوره😅😃😂 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ •┈┈┈••✾🍃🌺🍃✾••┈┈┈•
━━━━━✤✤﷽✤✤━━━━ امروز بابای ته تغاری می خواستن جائی برن و نمی تونستن ایشونو با خودشون ببرن🤷‍♂ و این یعنی وقت پرت کردن حواس ته تغاری بود💁‍♀ نشستم کنارشو با ذوق و شوق گفتم بیا چشم بزاریم تا بابائی قایم بشه و ما پیداش کنیم🤗🤓🧐 بعد بردمش جلوی دیوار و گفتم چشمامونو ببندیم و بشموریم🙂🙃 ته تغاری باباشو صدا زد و خواست که اونم بیاد چشم بزاره😄 گفتم بابا باید قایم بشه😃ما هم تا بیستو‌ می شماریم و می ریم پیداش می کنیم. خلاصه ده، بیست، سی، چهل ... همینطور شمردم و بابا کم کم و آهسته آهسته رفتن 🤗 بعد دنبال بابا گشتیم. گفتم: «خب بریم ببینیم بابا کجاست؟!🤔 حتما رفته توی اتاق قایم شده🤫» ته تغاری هم با خوشحالی دنبال بابا می گشت پشت در تو آشپزخونه پشت پرده حتی زیر کیف داداش و زیر صندلی خودشم گشت🤭😄 اما بابا هیج جا نبود🤔☺️ خلاصه من مشغول کارم شدم و ته تغاری تا باباشون برگردن چند باری گفت بابا نیش( نیست)😆😅 هنوز داشت دنبالش می گشت😂 وقتی هم بابا درو باز کردن و اومدن خونه، ته تغاری با شادی دوید و داد زد و گفت: «بابا پیدا شد، بابا پیدا شد☺️🙃» خلاصه هم نگذاشتیم ته تغاری به گریه بیوفته و بی قراری کنه، هم با هم یه بازی هیجان انگیز انجام دادیم.😎✅ ✅هر وقت دلبندتون بهونه ی باباشون را می گیرن، با هم دنبال بابا بگردین🙂😅👏👏👏 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ ━━━━━✤✦✤✦✤━━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
¨‘°ºO✰┈•✦⚘﷽⚘✦•┈✰Oº°‘¨ 🌹🐜 در یک روزِ زیبای بهاری؛ کنارِ یک برکه ی پرآب؛ بلبلی مشغولِ آواز خواندن بود. بلبل روی شاخه گلی زیبا نشسته بود. قورباغه هم روی برگ گل نیلوفر آبی آفتاب گرفته بود. چشمانش را بسته بود و به آواز بلبل گوش می داد. که صدایی آهسته حواس بلبل را پرت کرد. به پایین نگاه کرد. مورچه ای را دید که به برکه نزدیک شد و دهانش را پر از آب کرد و رفت. 🐜 بلبل دوباره شروع به خواندن کرد. چند دقیقه‌ای نگذشته بود که دوباره همان صدا حواسش را پرت کرد. باز مورچه آمد و دهانش را پر از آب کرد و رفت. بار سوم هم که خواست آواز بخواند همان اتفاق افتاد. بلبل ناراحت شد و دیگر آواز نخواند. فریاد زد: _ای مورچه ی مزاحم. قورباغه که کنارِ برکه بود. به بلبل گفت: _چرا آوازت را قطع کردی؟🐸 بلبل بالهای قشنگ و رنگ رنگش را باز کرد و تکانی داد. سینه اش را جلو داد و با غرور و صدایی بلند گفت: -حیفه آوازِ من که برای شما بخوانم. قورباغه خواست حرفی بزند که دوباره مورچه آمد و دهانش را پر از آب کرد و رفت. قورباغه تعجب کرد و از بلبل پرسید: _این مورچه آب برای چه می برد؟🐜 بلبل با غرور و اخم گفت: -چه می دانم! قورباغه گفت: _باید بفهمیم. این بار که مورچه برای بردنِ آب آمد و دهانش را پر از آب کرد؛ قورباغه از او پرسید:🐸 -آهای مورچه! معلوم هست چه کار می‌کنی؟ مورچه سرش را تکان داد. چون دهانش پر از آب بود حرفی نزد و رفت.🐜 قورباغه و بلبل به دنبالش راه افتادند. رفتند و رفتند تا رسیدند به تنه درختی. یک بچه گنجشک کوچک در اثرِ وزش باد از بالای درخت به پایین افتاده بود و مورچه با دهانش ذره ذره برای او آب می‌برد.🐤 بلبل با دیدن گنجشک زخمی، از اینکه با ناراحتی حرف زده بود پشیمان شد.🐦 به مورچه گفت: _من را ببخش. من فکر کردم تو برای آزار دادن من این کار را می‌کنی. نگران نباش من خودم او را به بالای درخت می‌برم. در این موقع قورباغه که دهانش را پر از آب کرده بود آمد و آب را در دهانِ بچه گنجشک ریخت.🐸 وبچه گنجشک سیراب شد. مورچه از هر دوی آنها تشکر کرد. بلبل بچه گنجشک را با پاهایش گرفت وبه بالای درخت برد و در لانه‌اش گذاشت. در همین موقع گنجشک مادر از راه رسید. وقتی جریان را فهمید از همه آنها تشکر کرد. و از آن به بعد آنها دوستانِ خوبی برای هم شدند.🐸🐜🐦🐤 و بلبل دوباره آوازش را آغاز کرد. (فرجام پور) ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ ¨‘°ºO✰┈•✦⚘⚘✦•┈✰Oº°‘¨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❀ೋ❀💕═ ﷽ ═💕❀ೋ❀ هنگام شیر دادن و خواباندن، طفل در سمت چپ قرار گیرد، زیرا کودک از درون رحم با صدای قلب مادر انس دارد. لذا در سمت چپ راحت تر است. *هنگام شیر دادن، کودک را روی بازوان لخت قرار دهید تا طفل، گرمای بدن مادر را احساس کند؛ زیرا این احساس در رشد جنبه ی عاطفی کودک مؤثر است. کودکان در هنگام مکیدن پستان مادر علاقه ی شدید دارند که بدن وی را لمس کنند و دائماً به بدن او دست زده و بازی کنند. اگر مادر به علت ناآگاهی مانع این امر شود، آثار نگرانی و گرفتگی در رخسار، و عاقبت گریه ی کودک ظاهر می شود و حتی ممکن است تصمیم به ترک شیر خوردن بگیرد. البته مادرانی که طفل خود را شیر نمی دهند، لازم است او را در آغوش بگیرند و نوازش کنند. *صبر و آرامش، عصبانیت و تندخویی، افکار سالم یا غیر سالم، گذشت و رأفت اسلامی و یا لجاجت و انتقام گیری شما، همه و همه بر روی کودک تأثیر خواهد گذاشت. پس آینده ی فرزندتان در گرو اعمال و برخورد شماست. منبع: محمد زاده، راضیه،(1340)، مادر اگر این گونه می بود، تهران: چاپ اول، (1383) ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ ❀ೋ❀💕═══💕❀ೋ❀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
¨‘°ºO✰┈•✦⚘﷽⚘✦•┈✰Oº°‘¨ دخترم حوصلش سر رفته بود و نمیدونست چه کار کنه بهش گفتم دخترگلم😘 بیا یه بازی جدید😉 خیلی ذوق کرد و اومد. چند تا کاغذ آوردم و از روی پاها و دستهایش روی کاغذها کشیدم. کلی قلقلکش شد و خندید😄😂 بعد با کمک هم کاغذها رو روی زمین چسبوندیم و براش توصیح دادم که باید در هر ردیفی که می پری مطابق با تصویر دست و پایت را قرار بدی. بازی شروع شد و من هم تشویقش میکردم تا زودتر به خط پایان برسه👏👏👏 بعد هم نوبت من شد و دختر گلی منو تشویق میکرد😉😍😂 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ ¨‘°ºO✰┈•✦⚘⚘✦•┈✰Oº°‘¨
•┈┈┈••✾🍃 ﷽ 🍃✾••┈┈┈• در مرحله بعد که از این بازی خسته شد، کاغذها را جدا کردیم و بهش گفتم بیا فکر کنیم ببینیم هر کدام از این دست و پاها را میتونیم به چی تبدیل کنیم؟😍😃 شروع کرد به نقاشی و شکل های جالبی ایجاد شد☺️ ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ •┈┈┈••✾🍃🌺🍃✾••┈┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میلاد عمه‌ی سادات حضرت زینب کبری سلام الله علیها مبارک باد🌹 (س) ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯