eitaa logo
میوه دل من
9.9هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
2.8هزار ویدیو
23 فایل
بسم الله النور انجام کارهای روزمره والدین در کنار بچه ها بازی های مناسب طبایع مختلف شعر و قصه های کاربردی بازی و خلاقیت و... ویژه کودکان زیر۷سال👶 ارتباط با ما:👈 @Rahnama_Javaher زیر نظر کانال طبیبِ جان: @Javaher_Alhayat
مشاهده در ایتا
دانلود
1_150693989.mp3
5.85M
می لرزه مثل بید ♦️🔆 ۳ تا ۵ سالگی⬇️ http://eitaa.com/joinchat/993132563Cab0f5ceb85 🎈🌸🎈🌸🎈 🔙۳۳۱🔜
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
🏡📱⌚️🔌🔩⛓📚🔬 👇امروز افتتاحیه ی آموزشگاه تنهامسیرآرامش ... رو داریم 👏👏👏 👌آموزش علوم و فنون و مهارت های مختلف برای رنج سنی مختلف 😍اینجا برای نوجوانان ،جوانان و بزرگسالان برنامه داریم 🌹تشریف بیارید تا از انواع آموزش های ما اطلاع پیدا کنید 🔰آموزش نقاشی کودکان 🔰آموزش طراحی(مبتدی وحرفه ای) 🔰آموزش خوشنویسی 🔰آموزش زبان انگلیسی 🔰آموزش زبان عربی 🔰تعمیر لوازم خانه 🔰تعمیرات موبایل 🔰زنبورداری 🔰تهیه لوازم آرایش... 🔰و کلی آموزش عالی دیگر .... با شهریه های بسیار کم ... در انتخاب مربی سعی کردیم باتجربه ترین ها رو دعوت کنیم .... برای ثبت نام خیالتون راحت باشه☺️👌 🌺به آدرس ما تشریف بیارید... 👇👇👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1805451316Cd14018aac3 👆👆👆👆👆👆👆
✅ امانت داری اتل متل توتوله امانت‌دار چه جوره؟ همیشه از امانت می‌کنه او حمایت امینِ در امانت نمی‌کنه خیانت هر چیزی پیشش بردن وقتی به او سپردن خوب نگهش می‌داره بیداره و هوشیاره کار امانتداری یعنی دوستی و یاری مشکل‌گشایی کردن کار خدایی کردن خوشا به آن امینی امین نازنینی که شاده از امانت پابنده در صداقت وظیفه‌اش شیرینه شیرین ولی سنگینه امانت داری ♦️🔆 ۳ تا ۵ سالگی⬇️ http://eitaa.com/joinchat/993132563Cab0f5ceb85 🎈🌸🎈🌸🎈 🔙۳۳۲🔜
♦️🔆 ۳ تا ۵ سالگی⬇️ http://eitaa.com/joinchat/993132563Cab0f5ceb85 🎈🌸🎈🌸🎈 🔙۳۳۳🔜
ارسالی کاربر کاردستی کیان محمدی واحد از همدان و اظهار لطفشون 👇👇👇😍 باسلام و وقت عالي،متعالی من ميخواستم بابت ايجادکانال خوبتون بینهایت تشکروتقديرکرده باشم🙏🙏واقعععاااامطالبتون مفيدوبينظيره انشاء الله درسايه لطف بیکران الهی ترویج دهنده زندگی معصومین باشين🙏🙏 بنده خيييللللييي در زندگی استفاده. میکنم الحمدلله زندگیم برکت چندجانبه ای ميبرم🙏🙏
کاربر محمدصادق طاهری ۵ ساله از اصفهان
#ا سالی کاربر
کاربر ،گلسا عباسی . کرج سلام و ادب خدمت شما تنها مسیر های عزیز خیلی خوشحالم که با کانال و رسانه تنها مسیر آشنا شدم ،ممنونم از اینکه با مطالب و موضوعات مفیدتان، بچه ها را ترغیب به کارهای خداپسندانه و نیک میکنید🙏🌺 ،دخترم خیلی خوشحال شد که برنده شد و بعد از مدتها جایزه اش به دستش رسید،مطمعن بودم که شما حتما جایزه اش رو براش ارسال میکنید😊 ممنونم که به جایزه هایی که ارسال میکنید اهمیت میدین ،از کتابهایی که ارسال کردین خیلی خوشحال شدیم و هر روز دارم برای دخترم آنها را می خونم، راستش همیشه دنبال چنین کتابهایی بودم ،واقعا ممنونم 🙏
ارسالی کاربر سلام خسته نباشید. ممنونیم از زحماتی که درتنها مسیری می‌کشید من از برنامه هابراپسرم میخونم مخصوصا قصه ها خیلی خوشحال میشه.... 💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
ارسالی کاربر ریحانه رحیمی 5ساله از تهران
ارسالی کاربر ثنا صالحی 7ساله از اصفهان
ارسالی کاربر حسنی صالحی 4ساله از اصفهان سلام ممنون از شما بچها دلشون خوشه به کانال شما
گرگ گرسنه ساده لوح یکی بود که همیشه هست. روزی گرگ گرسنه ای برای پیدا کردن غذا به جنگل رفت. همین طور که میرفت سر راهش بزی را دید که علف می خورد. با خوشحالی پیش او رفت و گفت:”آخ جان، چه غذای خوشمزه ای پیدا کردم! الان می آیم و می خورمت.” بز که ترسیده بود با دستپاچگی گفت:” آقا گرگه عیبی ندارد! اگر می خواهی مرا بخوری بخور، اما می دانی که پشم های من زبر و کلفتند و اگر آنها را بخوری لای دندان هایت گیر می کنند. “ گرگ کمی فکر کرد و گفت:” حق با توست، حالا بگو چه کار کنم؟ ” بز گفت:” صبر کن من یک قیچی بیاورم و تو پشم مرا بچین، بعد مرا بخور.” گرگ قبول کرد و گفت:” زود برو قیچی را بیاور که طاقت گرسنگی ندارم. “ بز که در دل به ساده لوحی گرگ می خندید، رفت و دیگر برنگشت. گرگ صبر کرد و صبر کرد، اما دید از بز خبری نشد. با ناراحتی به راه افتاد و رفت تا شکار دیگری پیدا کند. از دور بره کوچکی را دید که به تنهایی بازی می کرد. به او نزدیک شد، دندان های تیزش را نشان داد و گفت:” ای بره کوچولو تکان نخور که الان می خورمت. ” بره این طرف و آن طرف پرید و گفت:” باشد، مرا بخور، اما گوشت من فقط با نمک خوشمزه است.” گرگ که کلافه شده بود، گفت:”حالا که نمک پیدا نمی شود.” بره کوچولوی زبر و زرنگ گفت:” این نزدیکی چوپانی زندگی می کند. من می روم و از او نمک می گیرم، چون حیف است که گوشت مرا بدون نمک بخوری. “ گرگ ساده لوح هم قبول کرد و بره کوچولو رفت و او هم برنگشت. گرگ که دید از بره هم خبری نشد، بسیار عصبانی شد و راه افتاد. در راه چشمش به الاغی افتاد. با خودش گفت:” دیگر فریب این حیوان را نمی خورم. ” سپس پیش او رفت زوزه ای کشید، دندان های تیزش را به الاغ نشان داد و گفت:” ای الاغ، دراز بکش و آماده باش که می خواهم بخورمت. “ الاغ روی زمین دراز کشید و خودش را حسابی خاکی کرد. گرگ گفت:” این چه کاری است؟ چرا خودت را خاکی می کنی؟ ” الاغ جواب داد:” مگر نمی بینی اینجا پر از خاک است، اگر تو بخواهی مرا بخوری، گوشت من خاکی و بدمزه است.” دوباره خودش را خاکی تر کرد و گفت:” تنها راه این است که یک لحاف و تشک بیاورم و روی آن بخوابم تا گرد و خاکی نشوم. ” گرگ پرسید:” حالا لحاف و تشک از کجا می آوری؟ ” الاغ جواب داد:” از آن کلبه ای که می بینی. ” گرگ زوزه ای کشید و گفت:” قبول! اما اگر برنگردی، به آن کلبه می آیم و همان جا می خورمت.  “ الاغ رفت و دیگر برنگشت. گرگ به سوی کلبه رفت، اما همین که نزدیک شد، صاحب الاغ که در آنجا مشغول به کار بود با چوب به جان گرگ افتاد. گرگ بیچاره هم لنگان لنگان پا به فرار گذاشت، همان طور که می دوید، گوسفند چاق و چله ای دید که از گله دور افتاده بود. گرگ به او حمله کرد، همین که خواست او را بخورد، گوسفند گفت:” صبر کن، صبر کن، مرا نخور، چون رنگت خیلی پریده است. اگر مرا بخوری، لذت نمی بری! کمی بنشین و استراحت کن تا حالت خوب شود، وقتی سرحال شدی، آن وقت با خیال راحت مرا بخور “ گرگ کمی فکر کرد و گفت:”درست است، واقعا خسته ام. اول باید کمی استراحت کنم. بعد تو را بخورم. پس زود باش مرا سرگرم کن.” گوسفند با خوشحالی بلند شد و کمی بالا و پایین پرید، جست زد و شروع کرد به رقصیدن برای گرگ. همان طور که می رقصید از آنجا دور می شد. گرگ که سرگیجه گرفته بود، وقتی به خود آمد، دید گوسفند در حال فرار است. به دنبالش دوید تا او را بگیرد، ولی گوسفند به گله نزدیک شده بود و سگ گله هم پارس کنان به دنبال گرگ دوید تا او را از گله دور کرد. گرگ که دیگر طاقتش را از دست داده بود، با خودش تصمیم گرفت اگر حیوان دیگری پیدا کرد او را بخورد و دیگر به حرفش گوش ندهد. ناگهان اسبی را دید و با خوشحالی گفت:” این یکی دیگر نمی تواند مرا فریب دهد، الان روی آن می پرم و میخورمش. ” پس جلو رفت و گفت:” صبر کن که الان میخورمت. تو دیگر نمی توانی مرا گول بزنی “ اسب به آرامی گفت:”برای چه گولت بزنم، خوشحال می شوم مرا بخوری، چون بسیار خسته ام، هر روز باید نامه های مردم را به دستشان برسانم و این کار برایم خسته کننده است. پس بیا مرا زودتر بخور! فقط قبل از خوردن، پاکت هایی را که پشت پای من بسته شده اند، باز کن و وقتی مرا خوردی این نامه ها را به صاحبان آنها برسان. ” گرگ که خوشحال شده بود، گفت:” حتما این کار را می کنم. “ وقتی داشت پاکت ها را از پای اسب باز می کرد، اسب پایش را بلند کرد و محکم به دهان گرگ کوبید و بعد پا به فرار گذاشت. گرگ که همه دندان هایش خرد شده بود، از شدت درد و ناراحتی زوزه ای کشید و از آنجا فرار کرد و رفت و دیگر هم برنگشت. ♦️🔆 ۳ تا ۵ سالگی⬇️ http://eitaa.com/joinchat/993132563Cab0f5ceb85 🎈🌸🎈🌸🎈 🔙۳۳۶🔜
مامان من مثل چیه؟ مثل فرشته ها قشنگ خنده ی او مثل چیه؟ مثل گلای رنگارنگ بابای من مثل چیه؟ مثل یه کوه با شکوه خنده ی او مثل چیه؟ مثل یه خورشید ، لب کوه داداش من مثل چیه ؟ مثل یه خرگوش تپل خنده ی او مثل چیه مثل گل و غنچه گل ♦️🔆 ۳ تا ۵ سالگی⬇️ http://eitaa.com/joinchat/993132563Cab0f5ceb85 🎈🌸🎈🌸🎈 🔙۳۳۷🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بازی خانگی قلاب ماهیگیری این بازی جذاب رو با بچه ها انجام بدین کاردستی و بازی های قشنگتون رو برامون ارسال کنید ♦️🔆 ۳ تا ۵ سالگی⬇️ http://eitaa.com/joinchat/993132563Cab0f5ceb85 🎈🌸🎈🌸🎈 🔙۳۳۹🔜
ارسالی کاربر انصاری: سلام وخداقوت. بابت مطالب کانال وزحماتتون کمال تشکررودارم. دخترم کوثر کزازی ۲ سال و۳ ماهشه وهمیشه کنارمن نمازمیخونه.